ثمره عبودیت

23:14 - 1393/10/10
چکیده: ثمره عبودیت و بندگی حق‌تعالی، رسیدن به مقامی است‌که اهل معرفت با توجه به حدیث وارد شده در این زمینه، از آن تعبیر به مقام «کن» می‌نمایند. در واقع بندگی خدا، درّ گران‌بهایی است‌که باعث می‌گردد انسان این ظرفیت بالقوه وجودی خویش را در سایه سار عمل به وظایف، بالفعل کند. و بتواند به جایی برسد که با صرف اراده‌اش، مراد حاصل شود.
ثمره عبودیت

رهروان ولایت ـ

«به بسم الله الرحمن الرحیم است

که عارف در مقام کن مقیم است»[1]

عبودیت حق‌تعالی، آثار متعددی مانند قرب و نزدیکی، به مبدأ بی زوال هستی، تسلط بر نفس و خواطر نفسانی و ... دارد. یکی از آن آثار، قدرت تصرف در تکوین و دنیای بیرون است.

 به تعبیری، یکی از ثمرات عبودیت و بندگی حق‌تعالی، رسیدن به مقامی است‌که اهل معرفت با توجه به حدیث وارد شده در این زمینه، از آن تعبیر به مقام «کن» می‌نمایند. در حدیث قدسی آمده است‌که حق‌تعالی خطاب به انسان ‌می‌فرماید:

«یَابنَ آدَمَ خَلَقتُکَ لِلبَقَاء وَ اَنا حَيّ لا اَمُوت اَطِعنِی فِی مَا اَمَرتُک وَ انتِه عَمَّا نَهَیتُک اَجعَلُکَ مَثَلِی حَیَّاً لا تَمُوت اَنَا الَّذِی اَقُولُ لِشِي‏ء كُن فَيَكُون، أَطِعنِي  فِی مَا اَمَرتُک بِه اَجعَلُك مَثَلِي، إِذا قُلتَ لِشِي‏ء كُن فَيَكُون‏»،[2]؛ «ای فرزند آدم تو را براي بقا خلق كردم و من زنده‌ای هستم كه نمی‌ميرم، مرا در آن‌چه فرمان دادم فرمان بر، و از آن‌چه تو را نهی كردم منتهي شو. تا تو را همانند خويش زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای قرار دهم كه نمی‌ميرد، من آنم كه وقتي به چيزی می‌گويم بشو پس می‌شود، در آ‌ن‌چه تو را فرمان دادم فرمان ببر تو را همانند خويش می‌كنم، وقتي به چيزی بگویی بشو پس بشود.»

«که این نامه بود از حى قیوم           بسوى حى قیوم و من الیوم

ترا دادم مقام کن ازین کن                هر آنچه خواهى انشایش کنى کن

من از کن هر چه می‌خواهم شود هست       تو هم کن گوى و می‌باشد ترا دست»[3]

در واقع، کراماتی‌که از اولیاء الهی صادر می‌شود، حکایت از رسیدن آن‌ها به این مقام«کن» می‌کند. بندگی خدا، درّ گران‌بهایی است‌که باعث می‌گردد انسان این ظرفیت بالقوه وجودی خویش را در سایه‌سار عمل به وظایف، بالفعل کند. و بتواند به جایی برسد که با صرف اراده‌اش، مراد حاصل شود.

یک تکه ذغال سرد و سیاه، در اثر همنشینی با آتش گرم و نورانی، اوصاف آن‌را به خود می‌گیرد و ایجاد حرارت و نور می‌کند. انسان هم اگر با عبودیت، با این منبع نور«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،[نور،35]؛ «خدا نور آسمان‏‌ها و زمين است» ارتباط برقرار کند همان اوصاف را پیدا می نماید:

« الهى‏ همنشين از همنشين رنگ مى‏‌گيرد، خوشا آن‌كه با تو همنشين است‏ «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون»،[بقره،138]، «رنگ خدايى، و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت مى‏‌كنيم»[4]

«خدمت او كن كه سلطانت كند     خار او شو تا گلستانت كند

هر سری كز لطف او افسر گرفت     افسر از خاقان و از قيصر گرفت

بنده او گر شدی آزاد زی         گر غم او مي خوری دل شاد زی

 سر بنه در آستانش بر زمين     پس سر خود برتر از كيوان ببين

پيش او دست گدايي كن بلند    دست شاهان وانگهی بر پشت بند

نزد او عجز و نياز آغاز كن         پس برو بر هر دو عالم ناز كن»[5]

..........................................................

پی‌نوشت:

[1].آملی، حسن حسن زاده، دیوان اشعار

[2]. آملی، حسن حسن زاده، عیون مسائل النفس، و سرح العیون فی شرح العیون،ص613

[3].آملی، حسن حسن زاده، دیوان اشعار

[4]. آملی، حسن حسن زاده، الهى نامه، ص: 83

[5].مثنوي طاقديس، تاليف ملا احمد نراقي، ص 124

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 11 =
*****