امام عسكری و اوضاع سخت سياسی آن دروه

10:08 - 1393/11/09
چکیده: خلفای عباسی فشار بسیار شدیدی به شیعیان و امامان آن‌ها وارد می‌کردند، واین فشار‌ها در عصر امام جواد وامام هادی و امام حسن عسکری (علیهماالسلام) در سامراء به اوج خود رسید. شدت این فشار‌ها تا حدی بود که این سه امام بزرگوار شیعه، بعد از عمر کوتاه جام شهادت را نوشیدند: امام جواد در سن ۲۵سالگی، امام هادی در سن ۴۱ سالگی، و امام حسن عسکری، در سن ۲۸سالگی که جمعا ۹۲ سال می‌شود؛
امام حسن عسكري

رهروان ولایت ـ امام عسكری، یازدهمین امام شیعیان، در سال ۲۳۲ق، چشم به جهان گشود.[۱] مادرش بانویی پارسا وشایسته، به نام «حدیثه» است[۲] که برخی، از او با نام «سوسن» یاد کرده‌اند[۳] این بانوی گرامی، از زنان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضلیت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسكری(عليه‌السلام) پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پر اضطراب بود.[۴]

از آن‌جا که پیشوای یازدهم به دستور خلیفه عباسی در «سامراء» درمحله «عسكر» سکونت (اجباری) داشت، به همین جهت(عسگری) نامیده می‌شود.[۵]

اوضاع سیاسی، اجتماعی عصر امام عسکری (عليه‌السلام)

خلفای عباسی فشار بسیار شدیدی به شیعیان و امامان آن‌ها وارد می‌کردند، واین فشار‌ها در عصر امام جواد و امام هادی و امام عسکری(علیهم‌السلام) در سامراء به اوج خود رسید. شدت این فشار‌ها تا حدی بود که این سه پیشوای بزرگ شیعیان، که در مرکز حکومت آن‌ها (سامراء) می‌زیستند، و در حقیقت در یک بایکوت همه جانبه قرار داشتند، با عمر کوتاه جام شهادت را نوشیدند: امام جواد در سن ۲۵سالگی، امام هادی در سن ۴۱ سالگی، و امام حسن عسکری، در سن ۲۸سالگی که جمعا ۹۲ سال می‌شود؛ و این حاکی از شدت فشار‌ها و صدمات رسیده برآن‌ها می‌باشد.

نمونه‌ای از فشار‌ها بر امام حسن عسکری (عليه‌السلام)

 ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، می‌گوید: ما چند نفر در زندان بودیم که «امام عسکری» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم، در زندان مردی «عجمی» بود و ادعا می‌کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و گفت: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی‌بود، می‌گفتم کی آزاد می‌شوید. آن‌گاه به مرد(عجمی) اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از این رو برحذر باشید. او گزارشی از آن‌چه گفته‌اید برای خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباس‌های اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و گزارش را که در بین لباس‌های خود پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود.[۶]

عبدالعزیز بلخی می‌گوید: روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروش‌ها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری (عليه‌السلام) را دیدم که به سوی دروازه شهر حرکت می‌کرد؛ در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولی با خود گفتم در این صورت من‌را می‌کشند! امام وقتی به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت کنم! من به سرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهای او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی، هلاک می‌شوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازداری کیند و گر نه کشته می‌شوید، خود را به خطر نیاندازید.[۷]

 

----------------------------------------
پی‌نوشت
[۱]. کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۱، ق، ص ۵۰۳.
[۲]. شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص ۳۳۵.
[۳]. کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۱، ق، ص ۵۰۳.
[۴]. شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، مشهد، کتابفروشی جعفری، ص ۱۵۱.
[۵]. صدوق، علل الشرایع، قم، مکتبة الطباطبائی، ج ۱، باب ۱۷۶.
[۶]. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ط قدیم، ص ۳۰۴.
[۷]. مسعودی، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المکتبة الحیدریة، ص ۲۴۳.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 7 =
*****