چرا پیامبر، تشییع جنازه نشد؟

09:36 - 1400/07/10

چکیده: آیا روا بود شخصیتی مثل آن حضرت، تشییع نشود؟ آیا روا بود چنین شخصیت بی‌نظیری در سکوت و بدون تشریفات، به خاک سپرده شود؟ او که برای تک تک اصحاب خود، مراسم با شکوهی می‌گرفت و با احترام کامل، تشییع می‌کرد و خودش بر آن‌ها نماز می‌خواند، حال چرا برای خود او چنین مراسمی بر پا نشد؟

پیامبر

یکی از سوالاتی که به ذهن خطور می‌کند، این است که چرا اول شخصیت جهان خلقت و گل سر سبد هستی، افضل انبیاء و اشرف مخلوفات، پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) باید بدون تشییع شدن و بدون احترام و آداب خاصی که برای مردگان انجام می‌شود، در خانه خودش و بدون تشریفات، تنها در بین چند تن از جمله امیرالمومنین(علیه‌السلام)، عباس عموی پیامبر و چند تن دیگر، به خاک سپرده شود؟

آیا روا بود شخصیتی مثل آن حضرت، تشییع نشود؟ آیا روا بود چنین شخصیت بی‌نظیری در سکوت و بدون تشریفات، به خاک سپرده شود؟ او که برای تک تک اصحاب خود، مراسم با شکوهی می‌گرفت و با احترام کامل، تشییع می‌کرد و خودش بر آن‌ها نماز می‌خواند، حال چرا برای خود او چنین مراسمی بر پا نشد؟ آن همه اصحاب پاک باخته و دل‌سوز و دوست‌دار حضرت و مردم مدینه کجا بودند؟ این سوالاتی است که عقل سلیم با مطالعه تاریخ صدر اسلام از خود می‌پرسد.

در پاسخ باید گفت: تاریخ پاسخ این سوال را روشن می‌کند، اگر به اتفاقات زمان رحلت، نگاه کنیم، خواهیم دید كه چشم طمع و جاه‌طلبی و حس ریاست و خلیفه شدن، چنان چشم مسلمین را کور کرده بود که دیگر به فکر احترام جنازه پیامبرشان نبودند.

تاریخ گواه است بزرگان مدینه به محض رحلت حضرت، بعد از نماز صبح به جای این‌که همه جمع شوند و با احترام و با شکوه و جلال، جسد بزرگ‌ترین انسان تاریخ بشریت را تشییع کنند و با احترام به خاک بسپارند، در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و هر کسی تلاش می‌کرد او یا یکی از افراد قبیله او جانشین و خلیفه شود. جریان سقیفه این‌چنین گزارش شده است:

در سقيفه «أبو عبيده جراح» و «عبد الرحمن بن عوف» در فضل قريش و مهاجرين در برابر انصار سخن می‌گفتند، «منذر بن أرقم» برخاست و گفت: «ما فضيلت افرادى را كه بر شمردید انكار نمی‌کنیم، ولى‌ بدون شک در بين مهاجرين مردى هست كه اگر اين خلافت را او طلب كند، يك نفر با او منازعه و مخالفت نمى‏‌کند، و آن شخص على بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) است».

«ابن ابى الحديد معتزلی» از بزرگان اهل سنت می‌گوید: «براء بن عازب» مى‏‌گويد: من هميشه از محبان بنى‌هاشم بودم. چون رسول خدا(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) رحلت كرد، من ترسيدم كه مبادا قريش براى خارج كردن امر خلافت از بنى‌هاشم، اجتماع كنند، و علاوه بر آن، غصه‏‌اى كه در دل، از وفات رسول خدا(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) داشتم نیز من‌را آزار می‌داد، لذا حال من مانند حالت يك زن پريشان و متحير و شتاب‌زده بود.
من مرتب نزد بنى‌هاشم كه در حجره پيامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای دفن بدن مبارکش جمع شده بودند رفت و آمد مى‏‌كردم، و از وجوه و بزرگان قريش نیز جويا مى‏‌شدم، و اگر يكى از آن‌ها را نمى‏‌يافتم، سوال مى‏‌کردم و پيوسته در اين احوال‌پرسى بودم كه ناگهان ابوبكر و عمر را نيافتم. شخصى گفت: آن‌ها در سقيفه‌ی بنى‌ساعده هستند و شخص ديگرى گفت: مردم با ابوبكر بيعت كردند.
پس از مدت کوتاهی با ابوبکر مواجه شدم، عمر و ابو عبيده و جماعتى از اصحاب نیز با او بودند. و همه آنان دامن لباس‏‌هاى صنعانى را بر كمر بسته بودند، و هر كس كه عبور مى‏‌كرد را محكم مى‏‌زدند و به طرف جلو مى‏‌آوردند و دست او را بر دست ابوبکر مى‏‌كشيدند براى بيعت، چه می‌خواست، و چه نمی‌خواست.

من از ديدن اين منظره، بى‏‌تاب شدم، و از آن‌جا به سرعت به سوی بنى‌هاشم آمدم، ديدم كه درِ خانه‌ی رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) كه در آن بنی‌هاشم مشغول تجهيز آن حضرت بودند بسته است. من در را محكم زدم و گفتم: مردم با «ابوبكر بن ابى قحافه» بيعت كردند. بعضى از بنی‌هاشم گفتند: هيچ‌گاه مسلمين بدون ما تصمیم تازه‌ای نخواهند گرفت، و ما اولى و سزاوارتريم به محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله).
سپس «عباس بن عبد المطلب» عموی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: «فَعَلُوهَا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ: سوگند به پروردگار كعبه كه كردند درباره خلافت، آن‌چه را مى‏‌خواستند؛ ای بنی‌هاشم برای همیشه خاك‌نشين شديد، و دست‏‌هاى شما به گل آلوده شد، من به شما امر كردم، و شما مخالفت من‌را نموديد».
شبان‌گاه ديدم «مقداد»، «سلمان»، «اباذر»، «عبادة بن صامت»، «ابو هيثم بن تيّهان»، «حذيفه» و «عمار» مى‏‌خواهند بيعت با ابوبكر را برگردانند.[1]

حال با این توصیفات، جواب سول بالا به وضوح معلوم می‌گردد، ریاست‌طلبی و قدرت‌طلبی برخی از اصحاب پیامبر پاسخ سوال بالاست؛ آن‌ها حتی یک روز، صبر نکردند تا جسد پیامبرشان با احترام و شکوه و جلال، کفن شود و تشییع کنند و به خاک بسپارند، سپس به فکر جانشینی او باشند، زمانی‌که امیرالمومنین(علیه‌السلام) مشغول غسل دادن و کفن کردن پیامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) بود، آن‌ها بر سر جانشینی پیامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) به جان هم افتاده بودند و نزدیک بود یک‌دیگر را قتل برسانند.[2]

حال قضاوت را به عقل‌های بیدار و سلیم می‌سپاریم که نیک مطالعه کنند و نیک بیاندیشند که چرا و به چه دلیل، آن‌ها برای تصاحب قدرت و خلافت تلاش کردند و به هیچ وجه به فکر رحلت جان‌گداز نبی اکرم(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) نبودند و بعد از تعیین خلیفه و کسب قدرت، برگشته و تازه به فکر پیامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) افتادند که کجاست و چه باید کرد.

 

---------------------------------------
پی‌نوشت:
[1]. «تاريخ يعقوبى»، طبع بيروت، ج 2، ص 123؛ شرح نهج البلاغة، دار إحياء الكتب العربيّة، ج 1، ص 219 تا ص 221.
[2]. برای مطالعه بیشتر در مورد وقایع روز سقیفه به این مطلب مراجعه کنید.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****