رهروان ولایت ـ یکی از ادله اهل سنت بر اثبات خلافت خليفه اول، مساله «اجماع» است، آنان میگویند: پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) برای خود، جانشین تعیین نکرد و آن را به امت خود واگذار کرد، لذا امت اسلامی بر هر کسی که اجماع کند و با او بیعت کند، او خلیفه مسلمین و جانشین رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خواهد بود؛ بعد از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نیر مردم با خليفه اول بیعت کردند، پس او خلیفه مسلیمن است و خلافت او بدین شکل، مشروعیت دارد و مورد تایید پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و خداوند متعال است.
حال بر فرض که این مطلب درست باشد و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) جانشینی تعیین نکرده باشد، با نگاهی گذرا به تاریخ وفات پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و وقایع بعد از آن در کتب تاریخی، به این نتیجه خواهیم رسید که این حرف، درست نیست و به هیچ وجه بر خلافت خليفه اول اجماعی صورت نگرفت و صحابهی بسیاری با خلافت او مخالف بودند که با زور شمشیر ساکت شدند.
تاریخ گواه است که یک روز بعد از خلافت او، که وی به مسجد آمده بود و میخواست خطبه بخواند، دوازده نفر از بزرگان مهاجرين و انصار برخواستند و خلافت او را انكار كرده و خلافت را حق امیرالمومنین(علیهالسلام) دانستند؛ شش نفر از مهاجرين و شش نفر از انصار؛ اما شش نفر از مهاجرین «خالد بن سعيد بن العّاص»، «ابوذر غفارى»، «سلمان فارسى»، «مقداد بن أسود»، «بريده اسلمى» و «عمار ياسر» بودند و شش نفر از انصار نیز «خزيمة بن ثابت»، «سهل بن حنيف»، «و أبو الهيثم بن تيهان»، «قيس بن سعد بن عباده خزرجى»، «ابى بن كعب» و «ابو ايوب انصارى» بودند.
جملهای که همه این دوازده نفر بر آن اتفاق داشتند این بود: «اتَّقِ اللهَ وَ رُدُّوا الْأمْرَ إِلَى أهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ مَا سَمِعْنَا، إِنَّ الْقَائِم مَقَامَ نَبِيِّنَا بَعْدَهُ عَلِىُّ بْنُ أبِيطَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ إنَّهُ لَا يُبَلِّغُ عَنْهُ إلّا هُوَ، وَ لَا يَنْصَحُ لِامَّتِهِ غَيْرُهُ: از خدا بترسید، و اين امر خلافت را به اهل بيت پيغمبر(صلیاللهعلیهوآله) برگردانید؛ حقا شما شنيدهايد همان چيزى را كه ما شنيدهايم، به درستیكه قائممقام، و جانشين پيغمبر ما على بن ابیطالب(علیهالسلام) است، و هيچكس نمىتواند از طرف پيغمبر چیزی را نقل کند مگر او(امیرالمومنین)، و هيچكس امت را نصيحت نمىكند، مگر او».
در پايان سخنان آنها، خليفه اول از منبر پايين آمد.
در روز جمعه بعد، خليفه دوم، شمشير خود را از غلاف بيرون آورد و گفت: هر کس مانند آن روز سخن بگويد، گردن او را مىزنم، افراد دیگری نیز با او بودند و همه شمشیرهای خود را بیرون آورده بودند.[1]
بنابراین چگونه میتوان اجماع مسلمین بر خلافت خلفا را پذیرفت در حالیکه که بزرگترین صحابهی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) با این امر مخالف بودند و در جلو همه و در مسجد نظر خود را بیان کرده و خلافت او را انکار کردند. آیا اجماع و بیعتی که با زور و شمشیر باشد، اجماع است؟ آیا این مطلب به کودتا شبیه است یا به اجماع و بیعت؟
--------------------------------------
پینوشت:
[1]. رجال برقى، ص 63 - 66؛ خصال، شیخ صدوق، طبع مطبعه حيدرى، باب الواحد إلى اثنا عشر، ص 461 – 465؛ احتجاج، ج 1، ص 97-105.