سلام
من مدت یکسال با دختری از فامیل دوست بودم اون همیشه ازینکه بهش نامردی کنم وکسی متوجه دوستیمون بشه وحشت داشت من اول بهش علاقه داشتم دختر خوبی بود و به هم میومدیم بهش قول ازدواج دادم گفتم حتما منتظر بمونه اما خانواده کمی مخالفت کردن و اون یه جورایی همیشه بهم شک داشت بخاطر همین حس کردم به دردش نمیخورم اون خیلی التماس کرد که بهش فرصت بدم امامن اینکارونکردم.
من الان قراره ازدواج با دخترهمسایمون را دارم همه قول و قرارمونم گذاشتیم اونم اطلاع داره من هرکاری میکنم بهم زنگ نزنه نمیشه همش میگه داغونه و چرا قول الکی دادی با زندگیم بازی کردی اما من و اون هیچ وقت تماس بدنی نداشتیم نمیدونم چیکار کنم حتی به خودش یا خانوادش توهین نکردم اما اون هنوز امیدواره ومیگه یه روز متوجه اشتباهت میشی الان یکساله هرکاری میکنم فراموشم نمیکنه.
***جواب:
سلام
شما اشتباه کردی صرفا بخاطر علاقه زودگذر بدون اینکه شرایط جور باشه بهش قول ازدواج دادی و دلش رو شیفته خودت کردی اما اونم بی تقصیر نیست بخاطر اینکه نباید به حرفی که هیچ ضمانت اجرایی نداره اعتماد میکرد و نباید دلش رو درگیر عشقی میکرد که معلوم نبود اخرش چی میشه
پس هر دوی شما اشتباه کردید و گول عشق رو خوردید و فکر کردید وقتی عاشق هم هستید همه چیز تمومه و دیگه فکر نکردید که در ازدواج هم عوامل و هم افراد زیادی دخیلند که هر کدومشون میتونند مانع ازدواج شما بشند
لذا الان نیاز نیست که شما کاری کنید اون از شما منتفر بشه بلکه باید این اشتباه رو براش توضیح بدید و بهش بگید به همون اندازه که شما مقصرید اونم مقصره و هردوی شما گول نپختگی و عدم توجهتون رو به واقعیات خوردید لذا اون در این زمینه طلبی از شما نداره همون طوری هم که اگر اون شما رو ول میکرد میرفت شما طلبی نداشتید
اگر گفت: تو قول الکی دادی و با زندگی من بازی کردی بهش بگو : اگر من از اول قصد ازدواج نداشتم و به قصد سوء استفاده بهت قول ازدواج داده بودم حرفت درسته اما من واقعا قصد ازدواج داشتم و اصلا نمیخواستم ازت سو استفاده کنم اما به عللی نظرم عوض شد و احساس کردم به درد هم نمیخوریم پس وقتی که دیدم اشتباه کردم قولم رو پس گرفتم و این قول کجاش الکی و بازی کردن با زندگی تو است، علاوه بر اینکه اگر قرار باشه هر گونه زیر قول زدن بد باشه، پس اونایی که در اخرین مراحل خواستگاری یا نامزدی طرفشون رو رد میکنند باید کارشون بد شمرده بشه و مردم به اونا ایراد بگیرن که چرا با زندگی فرزند ما بازی کردید؟ در صورتی که این طور نیست و همه به طرفین حق میدن که تا قبل عقد اگر خواستند به هم بزنند بخاطر اینکه میدونند ضرر یک ازدواج نامناسب بیشتر از لطمه عاطفی است که به طرف مقابل میخوره
اگر این طور بگی اون از حالت حق به جانبی که داره کوتاه میاد و متوجه میشه خودشم اشتباه کرده و راحتتر میتونی بهش بگی که فراموشت کنه
ضمنا اگر ازدواج کنی اون راحتتر فراموشت میکنه بخاطر اینکه یکی از چیزایی که به فراموش کردن طرف مقابل کمک میکنه اینه که از رسیدن به او نا امید بشه پس اگر ازدواج کنی دلش قبول میکنه که دیگه به تو نخواهد رسید و در نتیجه تدریجا علاقهاش به تو کم میشه
موفق باشید
نظرات
سلام من با دخرتی 8 ماه که هستم بعد از دو ماه از اشنایی مادرش فوت کرد منم ادم احساساتی هستم واسه همین خواستم از این حال درش بیارم باهاش موندم و نخواستم دلش بشکنه بعد از مدتی که حرف خواستگارو زد منم گفتم می خواهمت اما می دونستم که کارش درست نیست و ازدواج ما درست نیست حالا موندم بعد از 4 ماه از پیشنهاد ازدواجم که میگه چرا نمی یایی چی بهش بگم عذاب وجدان گرفتم راهنماییم کنید
من ی دخترم.تقریبامشکلم مث شما هستش.ولی خیلی خیلی خیلی پیچیده ترازمشکل شما.طرف من یه پسره وقدرتای پسرانشوداره.هرکار ک میخواد میکنه والان بعد۴سال ازم متنفرشده وداره اذیتم میکنه.من توی این راه هیچ پناهی روجزخداندارم فقط خداست که پناهمه.البته من گول عشقمونخوردم من فقط گول بچگیونادونیوجاهلیتموخوردم چون اون موقع فقط یه دختر۱۶ساله بودم.هر وقت به خاطر مشکلت اذیت شدی یاد من بیفت که خوبه ک جای من نیستی وعذابیو ک من دارم تحمل میکنم شماتحمل نمیکنی هه.
ازهمتون خواهرانه میخوام واسم دعاکنید.ب خدا قسم کارایی ک باهام میکنه تحملشون خیلی سخته
دوست عزیزم منم مشکلی مثل شما دارم.با مردی آشنا شدم که دوازده سال از خودم بزرگ تره از هر لحاظ مرد خوبیه.من حاضر بودم بخاطرش جلوی همه وایسم .مدتی گذشت که فهمیدم ایشون متاهل هستن.خیلی داغون شدم گیج شده بودم و هیچ جوره نمی دونستم باید چیکار کنم.بهش گفنم با اینکه دوستت دارم اما رابطه ما اشتباهه و باید تمومش کنیم.خیلی بهم اصرار کرد ترکش نکنم ولی من تصمیممو گرفته بودم و می خواستم کار درست رو انجام بدم.وقتی متوجه شد کوتاه نمیام گفت کاری میکنم که حتی اگه بخوای هم نتونی فراموشم کنی.از اون موقع تا حالا دست از سرم برنمی داره دایم مزاحمم میشه و داغ دلمو تازه میکنه با اینکه دوستش دارم ولی نمی تونم نو رابطه ای بمونم که به عنوان نفر سوم اون رابطه شناخته بشم. از طرفی هم دوست ندارم کسی از اطرافیانم متوجه موضوع بشه چون من همچین دختری نیستم که با جنس مخالف دوستی داشته باشم اشکال اینجا بود که فکر میکردم منو واسه ازدواج میخواد.شرایط سختی دارم و تحملش خیلی برام مشکله.اینارو گفتم که بدونی من درکت میکنم و باهات احساس همدردی میکنم.همونطور که گفتی خدا تنها پشت و پناهمونه پس بیا قوی باشیم و صبور و به خدامون ایمان داشته باشیم.همه چیز بلاخره یه روز درست میشه...
پ.ن: منم همسن شمام :)
سلام چیکار کنم ک دوست پسرم بهم فکر نکنه هر بار ک خواستم بهم بزنم یا تهدید کرده یا ی اتفاقی افتاده نمیتونم بگم بیا تموم کنیم چون هربار میگه پس چرا امیدوارم کردی تو روخدا ی راهی جلوم بزارید نمیخوام عذاب وجدان داشته باشم من توبه کردم واقعا پشیمونم خواهش میکنم کمکم کنید شاید خدا بکنیدشد من توبه کنم و دیگ سمتش نرم لطفا راهنماییم کنید
عرض سلام. به زودی پاسخ شما در این آدرس تقدیم خواهد شد
http://www.btid.org/fa/node/133181
با سلام من در فضای مجازی با ینفر اشنا شدم و اوایل عاشق هم بودیم و یه ساله باهمیم ولی الان یه دلم میگه بمون باهاش یه دلم میگه نمون باهاش نمیدونم چکار کنم هرکار میکنم تا ولم کنه بره ولی قبول نمیکنه و از یجا ترسم اینه که شماره مادرم هم داره و میترسم به مادرم هم بگه
سلام. لطفا سوال خود را از طریق این لینک ارسال بفرمائید:
https://www.btid.org/fa/node/add/forum
سلام خسته نباشید من یه روز با یه پسری دوست شدم که رفیق بچه همسایمون بود تماس بدنی هم باهم داشتیم منم سنی ندارم فقط 17سالمه متاهل هم هستم و از سر نادونی و جاهلیت این کارو کردم تا من هروقت میرفتم پیش پسره اون عکسای منو میفرستاد برای بچه همسایمون و الان هم این پسر همسایمون متاهل هم هست و به من میگه اگه یه روز نیومدی خونمون باهم تنها باشیم عکساتو نشون شوهرت میدم نمیدونم چیکار کنم باردار هم هستم خسته شدم دیگه از تهدیدش دیگه بریدم من خیلی وقته توبه کردم ولی این دیگه دست از سرم بر نیمدایره کمکم کنید.
سلام به زودی در این آدرس پاسخ مشاوره ای و حقوقی برایتان ارسال خواهد شد:
http://btid.org/node/146981
سلام من با یه پسری اشنا شدم و بعد عاشق هم شدیم اوایل خیلی خوب بود ولی یهو حس کردم خدا ازم ناراضیه همش متن هایی رو میدیدم که خدا از رابطه با نامحرم ناراضی و هر کار کردم که از اون پسره دور شم بهش گفتم ولی اون میگفت وقتی ما قصدمون ازدواجه گناه نیست ولی دوباره جلوتر حس کردیم که دیگه دوسش ندارم و بهش گفتم ولی اون دست از سرم برنمیداره نمیدونم چکار کنم و وقتی کلا ازش خدافظی کردم ولی اون پیام میداد و دوباره وسوسه میشدم و جوابشو میدادم اصلا نمیتونم فراموشش کنم و اصلا نمیدونم چمه همش دلم میخواد بهش پیام بدم اون پسر خوبیه ولی از یجا دوسش ندارم و از یجا خدا
میدونم اشتباه کردم ولی لطفا کمکم کنید
سلام. پاسخ به این سوال در این آدرس بیان میشود:
http://btid.org/node/151972
سلام
من با پسری به صورت مجازی آشنا شدم. حدود ۶ ماه از آشنایی ما گذشته بود که برایم خواستگاری اومد و من قبول کردم و نامزد شدیم از زمان خواستگاری به این پسر گفتم جریانو ولی نخواست قبول کنه.. الان که دوماه از نامزدی من میگذره همچنان پیام میده و باعث عذاب روحیم و استرسم شده.. هرکاری میکنم نمیتونم متقاعدش کنم... تورو خدا راهنماییم کنید راهی جلوی پام بذارید که من چیکار کنم؟؟؟
قبول دارم اشتباهمو.. ولی الان بهم بگین چیکار کنم؟؟ نمیخوام نامزدم یا خانوادم بفهمن... کمکم کنین
سلام. سوال شما در این آدرس بررسی خواهد شد:
http://btid.org/node/151971
سلام من دخترم فکر میکنم حدود 6 یا 7 ماه پیش تو فضای مجازی و تو یه گروه بودم و یه سری دوستا پیدا کردم وقتی از اون گروه لفت دادم یکی از پسرا که میشناختمش اومد پیویم از اون روز کلا هی باهام حرف زد تا اینکه یه مدت بعد گفت منو دوست داره:/// خب من میدونستم به خاطر سنشه البتع از من بزرگتر بود ولی نمیدونم خب من شاید عقلم بیشتر بود:/ من همون موقع بهش گفتم که لطفا اینطوری نگه و اگه قرار باشه اینجوری باشه من نمیخوام و فقط دوست معمولی باشیم اون قیول کرد و هراز چندی از این حرفا میزد:/ بعد یه مدت من گفتم که نمیخوام دیکه در ارتباط باشیم تا یه مدتی به زووور قبول کرد ولی باز بعد یه مدت اومد و خواهش و تمنا من قبول نکردم! دوباره رفت و هی از این رفت و امدا که مطمئن شدم یه کمبود محبتی چیزی داره:( من نمیخوام هیپوقت به هیچکس صدمه بزنم! ولی اون خودش رویا پردازی کرده و واقعیت اینکه من مسئول رویا پردازی اون نیستم! حالا چیکار کنم؟ الان باز اومده پیویم! نمیدونم چطوری بهش بگم ولم کنه خداروشکر نع شماره ای داره ازم نه جیزی نمیدونم چطور باهاش برخورد کنن که یوقت بلایی سره خودش نیاره هیچوقت فکر نمیکردم همچین ادمی باشه:(
سلام. سوال شما در این آدرس مورد بررسی قرار خواهد گرفت:
http://btid.org/node/154249
سلام من پسر داییم عاشقم شده به من گف ولی به هيچ کي نگفتیم ولی من اصلا دوستش ندارم ولی اون میگه یا با من ازدواج میکنی یا میکشمت تازه آگر هم قبول کنم خانوادم نمیذارن چیکار کنم
بهش چیبگم که دست از سرم برداره
سلام. سوال شما در این آدرس مورد بررسی قرار خواهد گرفت:
http://btid.org/node/154250
من ۴سال پیش با یه پسری دوست بودم ولی اون خیلی دوسم داره و همش میخاد دوباره باهام دوست شه ولی دوسش ندارم همش پیام میده چند بار باهاش صحبت کردم ولی فقط حرف خودشو میزنه بنظرتون چیکار کنم خسته شدم دیگه