چکیده:پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) مکرر فرمودند: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار» علی(علیهالسلام) را پیوسته در مدار حق و حق را هم در مدار علی دانسته است. اینک بفرمایید چنین شخصیت با عظمتی آیا ممکن است برخلاف حق شهادت بدهد؟! آنهم برای رسیدن به متاع دنیوی؟! آیا شهادت او را میتوان نادیده گرفت؟!

این حدیث پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که «ما پیامبران چیزی به ارث نمیگذاریم و میراث ما هر چه باشد صدقه است»، حدیثی است که فقط ابوبکر آن را نقل کرده است. ابوبکر شافعی، ابن عساکر، جلالالدین سیوطی، ابن حجرمکی، متقی هندی، در تألیفات خود همه اقرار دارند که این حدیث را تنها ابوبکر نقل کرده است[1] و به جعل حدیث شبیهتر است تا نقل حدیث؛ زیرا که مضمون این حدیث با آیات صریح قرآن در مورد ارث سازگار نیست.
علاوه بر این مگر میشود اینهمه آیات ارث در قرآن آمده باشد، اما پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و فرزندانش که از همه در عمل به قرآن سزاوارترند، از این احکام مستثنا باشند؟! آنهم با یک حدیث ساختگی؟!!! حدیثی که علی(علیهالسلام) و عباس عموی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آن را تکذیب کردند و نپذیرفتند.[2]
اگر این حدیث منحصر به فرد ابوبکر، جعلی و دروغ نبود، چرا عمر عملاً آن را در زمان حکومت خود نقض کرد و بعضی از مواریث پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را به علی(علیهالسلام) و عباس عموی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بازگرداند و حدیث را نادیده گرفت؟! و همچنین دیگر خلفایی که در طول تاریخ، فدک را از دست غاصبین میگرفتند و به فرزندان حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) برمیگرداندند، مانند عمر بن عبدالعزیز، مأمون عباسی، و....؛ آنها نیز چنین حدیثی را در نظر نگرفتند زیرا که یقیناً این حدیث جعلی، بهانهای بیپایه بود تا آن اموال را از اختیار اهل بیت(علیهمالسلام) خارج نموده و ایشان را در محاصره اقتصادی قرار دهند.
فخر رازی میگوید: «آنکسانی که نیاز به آشنایی با این حدیث داشتند فاطمه(سلاماللهعلیها)، علی(علیهالسلام) و عباس بودند و اینها از بزرگان اهل دین بودند و اما ابوبکر نیازی به این حدیث نداشت چراکه او به ذهنش هم خطور نمیکرد که از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ارث ببرد، پس چگونه میشود که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) این مسئله را به گوش کسی که به آن نیازی نداشته رسانده باشد اما به گوش کسانی که به آن نیاز داشتند نرسانده باشد؟!»[3]
ابوبکر ادعای فاطمه(سلاماللهعلیها) را نسبت به مالکیت فدک و اینکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) آن را در زمان حیاتش به او بخشیده رد کرد و از او شاهد خواست و شهادت ام ایمن و حتی شهادت علی(علیهالسلام) و امام حسن(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) را در مورد ادعای بهحق فاطمه(سلاماللهعلیها) نپذیرفت! بعضی گفتهاند: پذیرفت و سند هم نوشت اما عمر سند را گرفت و پاره کرد و از این کار جلوگیری کرد.[4]
خداوند متعال در آیه شریفه «أَ فَمَن كاَنَ عَلىَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسىَ إِمَامًا وَ رَحْمَة»[هود/17] چنانچه در تفسیر «درالمنثور» آمده که علی(علیهالسلام) را به تنهایی شاهد صدق پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) قرار داده و فرموده: «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن (استوار) است و شاهدی از (خویشان) او پیرو اوست درغگو میگوید؟...[5]. سیوطی در درالمنثور آورده است که علی(علیهالسلام) فرمود: «آن شاهد، من هستم».[6]
همچنین در آیه شریفه «وَ یَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنىِ وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب»[رعد/44] خداوند متعال شهادت علی(علیهالسلام) را همردیف شهادت خویش در حق پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) قرار داده و فرموده: «و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستی؛ بگو (برای اثبات نبوت) کافی است بین من و شما، گواهی خدا و آنکسی که همه علم کتاب نزد اوست» یعنی علی(علیهالسلام)[7].
به علاوه اینکه، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) مکرر، علی(علیهالسلام) را پیوسته در مدار حق و حق را هم در مدار علی دانسته است.[8] اینک بفرمایید چنین شخصیت با عظمتی آیا ممکن است بر خلاف حق شهادت بدهد؟! آنهم برای رسیدن به متاع دنیوی؟! آیا شهادت او را میتوان نادیده گرفت؟!
آیا اگر فدک بیتالمالِ مسلمین محسوب میشد، علی(علیهالسلام) چنین شهادتی به نفع فاطمه(سلاماللهعلیها) میداد؟! و یا فاطمه (اصلاً) چنین ادعائی میکرد؟! نعوذبالله من ذلک کله.... . از همه اینها پناه به خدا میبریم.
علاوه بر تمام اینها، این عمل جناب ابوبکر مخالف آیه تطهیری است که در شأن و منزلت و عظمت اهلبیت(علیهالسلام) واردشده است و آنها را از هر عیب و نقصی به دور کرده است. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا [احزاب/33] خدا میخواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را چنانکه باید پاک دارد». افرادی که قرآن به پاکی و عصمت آنها شهادت داده جناب خلیفه اول چگونه عصمت و طهارت آنها را زیر سؤال برده و شهادت آنها را نپذیرفته است؟ طبق این آیه شریفه آیا باعقل جور درمیآید که فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) به خاطر منافع شخصی به نفع خودش ادعای دروغ کند؟! آیا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که طبق این آیه شریفه از رجس و ناپاکی به دور هستند با عقل میخواند که به خاطر منافع خود و خانوداده خود، شهادت کذب دهد؟! شهادت دروغی که در اسلام جزء گناهان کبیره شمرده شده است.
حال، تمام این حرفها به کنار؛ آیا مگر در قرآن کریم وارد نشده است که «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى [رعد/23] بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى درباره خويشاوندان» آیا دوستیای که قرآن کریم، مردم را به آن سفارش کرده است این است که حق آنها را گرفته و مورد آزار و خشم قرار گیرند؟ دل او شکسته شود و تا آخر عمر با آنها حرف نزند و به حالت غضب از دست آنها از دنیا برود؟
فاطمه زهراء(سلاماللهعلیها) در حقیقت با غصب فدک میخواست که حق اصلی که از آنها به یغما رفته است را ثابت کند و آن حق خلافت امیرالمومنین(علیهالسلام) بود. در حقیقت با این حرکت و با این اعتراض میخواست ثابت کند که خلافتی که آنها به یغما بردهاند، همانند غصب فدک، غصبی و غیر شرعی است. و میتوان گفت که غصب فدک هم از طرف آنها در حقیقت یک حرکت سیاسی بوده است. با این کار میخواستند که دست و پای اهل بیت(علیهالسلام) را از نظر اقتصادی ببندند تا از آنها هر گونه حرکتی برعلیه به دست آوردن خلافت بندند.
با تمام این اوصاف فرض میگیریم که حق با ابوبکر بود؛ ایشان که حاکم اسلامی بودند (وفرض میگیریم که حرکت آنها سیاسی نبود) و نسبت به تمام مسایل و احکام دستی باز داشتند اگر همین فدک را که ایشان ادعا کرده است که به فرزندان پیامبر به ارث نمیرسد اگر به فاطمه برمیگرداند چه اتفاقی میافتاد؟! فرض میگیریم که فاطمه(سلاماللهعلیها) اصلاً هیچ حقی نداشت؛ اگر ابوبکر همین را به فاطمه میبخشید چه مشکلی داشت؟! تا یگانه دختر نبی گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) از او دلشکسته و خشمگین نشود؟ مگر در روایات فراوانی نیامده است که خشم فاطمه خشم رسول خداست و خشم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خشم خداست و خشم خدا منجر به کفر و الحاد میگردد؟[9]
با تمام این اوصاف این حدیث مخالف صریح این آیات نیز هست: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ [نمل /16] و سلیمان از داود ارث برد». و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو میکند و میفرماید: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً يَرِثُنِی وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً [مریم/5-6]) (پروردگارا !) من از بستگانم بعد از خود بيمناكم و همسرم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خويش جانشينی به من ببخش تا از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و او را پروردگارا مورد رضايت گردان».
ابنابی الحدید میگوید: «عدهای از علمای اهل سنت میگویند: ایکاش ابوبکر از باب احترام و مودّت و اکرام به مقام دختر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فدک را پس از آن همه مقدمات به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) واگذار میکرد، یقیناً هیچ مسلمانی در این کار حرفی نداشت و جزو اختیارات حاکم هم بود».[10]
_________________________________
پینوشت:
[1]. کتاب کوثر طوفان،تحقیق سید صادق میر شفیعی، به کوشش واحد فرهنگی مجمع عاشقان بقیع، قم، محدث، 1390.
[2]. صحیح بخاری، ج 5، ص 152.
[3]. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج9، ص210.
[4]. سیره حلبی، ج 2، ص 400؛/ شرح نهجالبلاغه ابن آبی الحدید، ج 16، ص 274.
[5]. درالمنثور، سیوطی، ج 3، ص 324.
[6]. همان.
[7]. الدرالمنثور، ج4، ص 69 و ج6 ص 39؛/ و تفسیر ابن کثیر، ج2، ص540.
[8]. «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار» این حدیث را بیش از یک صد نفر از علماء مهم اهل سنت به عبارتهای مختلف نقل کردهاند ازجمله: تاریخ دمشق، ج 2، ص 449؛ زمخشری، در ربیع الابرار، ج 1، ص 828.
[9]. صحيح البخارى 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليهوسلم. و4/219، (ص 717، ح 3767) كتاب فضائل الصحابة، ب 29 ـ باب مَنَاقِبُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ.
[10]. شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 286.
برای مطالعه بیشتر: کتاب طوفان کوثر، و کتاب الگوهای رفتاری در زندگانی حضرت فاطمه(س).