چکیده: انسان هم از جهت فردی(جسمی و روحی) و از جهت اجتماعی نیازمند قوانینی است که به کمال خود نائل آید بدون وجود پیامبر الهی، انسان نمی تواند قوانینی در خور جهت رسیدن به کمال وضع کند.
فلسفه و ضرورت بعثت پیامبر
در 27 ماه مبارک رجب، اتّفاقی به یاد ماندنی به وقوع پیوست که روح و روان هر انسانِ سلیمالنّفسی، از شنیدن این واقعهی عظیم و الهی به وجد میآید، در این روز رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) به امر الهی برای اتمام مکارم اخلاق برانگیخته شد، 27 رجب روزی است به یاد ماندنی که بشریت را از ظلمت و تاریکی جهل به نورِ هدایت رهنون کرد؛ در این روز بزرگ، پیامبر عظیمالشان اسلام حضرت محمّدمصطفی(صلیاللهعلیهوآله) به پیامبری مبعوث شد، چه عیدی بالاتر از این که خداوند رحمن، موجودی شریف و رحمانی را ارسال فرمود که انسان را از ظلماتِ جهل به روشنایی علم و معرفت رهنمون سازد. قرآن کریم در این باره میفرماید: «کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم»[ابراهیم/1] این کتاب، کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها به سمت روشنایی با اذن پروردگارت ببری».
کسب فضایل اخلاقی و معارف حقهی الهیّه، مهمترین اهداف بعثت است که به تعبیر امامخمینی(رحمهاللهعلیه) غایت و هدف از بعثت رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) این بود که انسان از خصایص حیوانی خویش دست کشیده و انسانی لاهوتی و ربّاتی شود و معرفت چیزی جز این نیست.[1]
هدفی که خداوند سبحان از ارسال پیامبران الهی داشت بسیار مقدّس است، چون این هدف، با مقاصد دشمنان دین اسلام در تضادّ بوده و هست، دشمنان دین مقدس، مُنکر وجودِ نبوّت میشوند؛ لذا بر آن شدیم در سالروز بعثت نبیّمکرم اسلام ضرورت وجود نبیّ، از دیدگاه عقل را بیان کنیم.
استدلال عقلی بر نبوّت رسولالله(صلیاللهعلیهوآله)
شکی نیست که انسان دارای دو جنبهی فردی و اجتماعی است، و از هر دو جهت نیازهایی دارد؛ از جهت فردی محتاج دستورالعملهایی است تا بتواند در سایهی آنها به رشد جسمی و روحی (مادّی و معنوی ) لازم برسد؛ و از جهت اجتماعی نیازمند قانون کاملی است تا بتواند نیازهای اجتماعی جامعهی بشری را تأمین نماید و عدالت را در اجتماع برقرار نماید. کسی که میخواهد برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی و مادّی و معنوی انسان، دستورالعمل تجویز کند، به حکم عقل، باید دارای شرائط زیر باشد:
1. علم کامل به تمام نیازهای روحی، جسمی و اجتماعی بشر داشته باشد؛ تا بتواند قانون و دستور العملی جامع و بیعیب و نقص وضع کند.
2. خودش از قانونی که وضع میکند و دستورالعملی که میدهد نفعی نبرد. چون در غیر اینصورت، قانون را به نفع خود وضع میکند.
3. تنها کسی که دارای این شرائط است خداوند متعال است و بس؛ چون او خالق بشر، و خالق نیازهای او بوده از تمام نیازهای بشر مطلع است؛ و هیچ نفعی هم از دستورات و قوانین نمیبرد چرا که او بینیاز محض و کمال مطلق است.
از طرفی خداوند متعال، حکیم است؛ و محال است حکیم موجودی را بیافریند، و در او نیازی قرار دهد، ولی راهِ بر آوردن آن نیاز را بر روی آن موجود ببندد؛ چون این کار، کاری عبث و لغو است؛ و حکیم کار عبث و لغو نمیکند؛ پس محال است خداوند نیازِ جامعهی انسانی، به دستورالعمل زندگی مادّی و معنوی را بیپاسخ بگذارد.
بنابراین دو راه برای بر آوردن نیاز به دستورالعمل فردی و قانون اجتماعی از جانب خدا وجود دارد:
1. اینکه خدا آن دستورالعمل و قانون را در ذات خود انسان قرار دهد؛ مثل غریزهی موجود در مورچهها و زنبورها و ... .
2. اینکه خدا آن دستورالعمل و قانون را از طریقی دیگر که خارج از ذات انسان است، در اختیار انسان قرار دهد.
ما به علم حضوری مییابیم که خداوند متعال، دستورالعمل و قانون مورد نیاز بشر را در ذات او قرار نداده است؛ گر چه ما در درون خود یک نوع آگاهی فطری داریم؛ ولی مییابیم که این آگاهی فطری برای برآوردن این نیازها کافی نیست؛ این آگاهی فطری صرفا ما را بر میانگیزد که به دنبال دستورالعملهای تکامل فردی و قوانین اجتماعی باشیم؛ بنابراین، خداوند متعال باید آن دستورالعملها و قوانین را از طریقی به انسان برساند؛ که برای آن راههای متعدّدی قابل تصوّر است. مثلا ممکن است از راه ملائکه، آن را به تک تک افراد بشر برساند یا از راه تماس مستقیم خدا با همهی انسانها، یا از راه تماس خدا یا ملائک با یکی از انسانها و واسطه قرار دادن او، پیام خود را به انسانها تعلیم دهد. همهی این راهها ذاتاً ممکن هستند؛ امّا هیچکدام از این مفروضات، به جز مورد آخر تا به حال رخ نداده است؛ و عملاً در طول تاریخ فقط همین قسم آخر رخ داده؛ و افرادی ادّعا کردهاند که از جانب خدا برای بشر دستورالعمل و قانون الهی آوردهاند.
در نتیجه: عقل سلیم حکم میکند که سخن این مدّعیان را مورد بررسی قرار دهیم؛ چون شکّ نداریم که خدا باید از طریقی بشر را مورد هدایت قرار دهد. پس اجمالا باید برخی از مدّعیان نبوت در ادعای خود صادق باشند؛ و الّا لازم میآید که خدا نیاز انسان را بیپاسخ بگذارد؛ و این خلاف حکمت خداست.
تا اینجا معلوم شد که برخی از مدّعیان نبوّت به یقین در ادعای خود صادقاند؛ و واقعا از جانب خدا آمدهاند؛ امّا تشخیص مصداق واقعی نبیّ از بین مدعیان نبوّت خود راهی دیگر میطلبد و اساسیترین راه شناخت نبیّ معجزه است.
مدّعی نبوّت ادّعا میکند که با خدا در ارتباط است؛ و از جانب او پیام آورده است؛ و عقل حکم میکند که خدا باید پیامرسان خود را به ما بشناساند تا ما بتوانیم مدّعی واقعی را از مدّعیان دروغین تشخیص دهیم؛ و راه شناساندن او این است که نبیّ نشان دهد که واقعاً به یک منبع علم و قدرت مطلق متّصل است. لذا او باید آثاری منحصر به فرد از خود نمایان سازد که حکایتگر اتّصال او به منبع علم و قدرت مطلق باشد. به عبارت دیگر او باید امضای خدا را به همراه خود داشته باشد؛ امضایی که به هیچ وجه قابل جعل نیست. و آن اثرِ منحصر به فرد یا امضای الهی، همان «معجزه» است که مدّعیان دروغین نبوّت از انجام آن ناتوانند.[2]
از استوارترین براهین عقلی در اثبات نبوت هر پیامبری صدور معجزه از ناحیه اوست؛ رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) با آوردن معجزهای به نام «قرآن» نشان داد که به یک منبع عظیمِ علم و قدرت مطلق متّصل است، قرآنِکریم کتابی است که در هیچ زمانی همانند و نظیر نداشت و نخواهد داشت؛ این کتاب حکایتگر اتّصالِ وی به منبع علم است. لذا با آوردن چنین معجزهای نبوت حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) اثبات میگردد.[3]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. «آنچه مقصد ذاتى و غايت بعثت و دعوت انبياء- عليهم السلام- و مجاهدت و مكاشفت كُمَّل و اولياء( عليهمالسلام) است، آن است كه انسان طبيعى لحمى حيوانى بشرى، انسان لاهوتى الهى ربّانى روحانى شود، و افق كثرت به افق وحدت متصل شود، و آخر و اوّل پيوند به هم شود، و اين كمال حقيقت معرفت است» امام خمینی(ره) شرح حدیث جنود عقل و جهل،صفحه 297.
[2]. برای مطالعهی بیشترر.ک: علامه طباطبایی، شیعه در اسلام ص 132.
[3]. البته برای اثبات نبوت خاصّه براهین متعددی در کتب کلامی ذکر شده، ما فقط به ذکر یکی از موارد یعنی«اعجاز» بسنده کردیم.