دستانم را به خون شهید متبرک کردم ....

10:19 - 1391/12/07

مادر دو سيّد شهيد 22 ساله و 21 ساله؛ يكي مهندس رشته­ برق و ديگري طلبه­ حوزه­ علميه­ قم.

شهید

مادر دو سيّد شهيد 22 ساله و 21 ساله؛ يكي مهندس رشته­ برق و ديگري طلبه­ حوزه­ علميه­ قم.

خانم طيبه­ سادات موسوي بيشتر از ادب و احترام پسرها مي­ گفت و قوه اراده و پشتكارشان. وقتي از او سؤال مي­ كنيم براي تربيتشان چه كرديد كه تا اين درجه ارتقا پيدا كردند؟ با طمأنينه مي­ گويد: به حلال و حرام مال اهميت زيادي مي­ داديم و همين باعث شد كه رابطه ­شان با خدا و اهل بيت معصومين (ع) قوي باشد. اين جور زندگي كردن زيباست. وقتي هم كه از اين دنيا مي­روي زيباتر مي­ شوي.

سه روز پس از رفتنش خبر آوردند كه زخمي شده، اما يك راست مرا به بهشت معصومه (س) بردند و در سردخانه تحويلش دادند. همان شلوار و جوراب پايش بود. خواستم جورابش را از پايش در بياورم ولي كش جوراب پايش را بريده بود و خون مي­آمد. اجازه­ ام ندادند و گفتند: بايد با همين لباس دفن شود.

دستانم را به خونش متبرك كردم و به خانه كه آمدم، پشت بام رفتم و دست ­هايم را در ظرفي شستم و خون سيّد عبدالصمدم را به آسمان پاشيدم و گفتم: خدايا صمدم را در راه علي اصغر امام حسين (ع) بپذير.

وقتي پيكر سوخته و خاكستر شده­ سيد محمد جوادم را آوردند، فقط مقداري از دل و جگر او باقي بود، گفتم: اين را روي قلبم مي­گذارم، مي­دانم اگر آرام بگيرم او پسر من است. آرامش و سكينه تمام وجودم را گرفت. آخر اين اعضا در طول ماه مبارك رمضان در حرم فاطمه معصومه (س) در حال ركوع و سجود و مناجات و مطالعه­ علوم ديني بود، بايد كه خاكسترش هم طور ديگري باشد.

 

منبع: ماهنامه نامه جامعه، شماره سیزدهم.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 12 =
*****