چطور با فرزندم برخورد داشته باشم

11:37 - 1400/12/14

پسرم توی حوزه ی علمیه درس میخونه و از وقتی که من قهر کردم و درخواست جدایی دادم،جمعه هاهم برنمیگرده پیش من یا پدرش.وآخر هفته ها توی حوزه خودش تنها میمونه.
خداروشکر اونجا درس،مقاله و المپیاد و...... اینها شرکت میکنه و ماشاءالله رتبه های خوبی هم میاره. نمیگم خدایی ناکرده جایش بد است.ولی دوست دارم حداقلش هریک یا دو هفته سری بزنه اینجا.یا مثل قبلا اگه نمره ای یا مقامی کسب میکنه و یا هر موفقیت دیگری برای خودم من هم بگوید((مثل قبلا که اگه دو یا سه ساعت ازم دور بود،اندازه ی این ساعات برام حرف میزد چه بهش گذشته)).من باید از زبان دایی یا خاله اش که خیلی باهاشون راحته بشنوم......راه حل چگونه برخورد با پسرم که این شرایط رو داره.....
بهش هم که زنگ میزنم خیلی عادی و سرد باهام حرف میزنه و هی میگه تو منو دوست نداری که رفتی. چطور باهاش رفتار کنم

-------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum 
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/202446

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 2 =
*****
تصویر عبدلی هادی

خواهر گرامی، سلام؛ خوشحالیم که در خدمت شما هستیم و با شما مشاوره می کنیم. می دانیم که در شرایط فعلی احساس خوبی ندارید و در کنار مشکلاتی که با همسر دارید پسرتان نیز فکرتان را درگیر کرده است. نمی دانیم شرایط زندگی تان به چه شکلی بوده و چقدر در مورد طلاق مشاوره و فکر کرده اید ولی احتمالا با فکر و تامل و مشورت به این نتیجه رسیده اید که باید طلاق بگیرید.

طلاق یک بحران است و معمولا خانواده ها در این موقعیت بهم می ریزند. فرزند شما نیز دچار سردرگمی است و احتمالا احساسات منفی زیادی در درونش می باشد. بنابراین این طبیعی است که احساس خوبی نداشته باشد. احتمالا او در ذهن خود بحرانی پیش رو می بیند و از آن ترس دارد. بخاطر همین هم تلاش می کند شما را متقاعد کند که بخاطر او و علاقه به او صرف نظر کنید و به زندگی مشترک، برگردید.

با توجه به اینکه گفتید دو یا سه ساعت که از شما دور می شد از سختی این دوری با شما صحبت می کرد، شاید به شما وابسته است و این کار را برای پذیرش این تغییر یعنی طلاق شما سخت می کند و او حتما باید از یک مشاور و درمانگر کمک بگیرد.

برای اینکه بتوانید در برخورد با او، متقاعدش کنید که بحرانی در کار نیست باید خود را کنترل کنید و بهم نریزید. باید او را متقاعد کنید که طلاق هم می تواند یک مرحله از زندگی مشترک باشد و طلاق اصلا به این معنی نیست که شما یا پدرش او را دوست ندارید و یا بدبخت خواهد شد. خیلی از فرزندان ممکن است تصور کنند با طلاق بدبخت می شوند و زندگی بدی در انتظار آنهاست. ولی شما با برنامه ریزی که دارید، می توانید به او بفهمانید که آینده، می تواند، آنقدرها هم اضطراب زا نباشد. البته اگر برنامه ریزی برای کاهش صدمات نداشته باشید یا دائما با همسرتان بعد از طلاق درگیر باشید، او صدمات زیادی خواهد خورد و اضطراب فعلی اش هم بجاست. پس با توضیحاتی که در مورد آینده به او می دهید متقاعدش کنید که همیشه شما و پدرش دوستش خواهید داشت و او می تواند همیشه در ارتباط با شما باشد.

و البته باید به او فرصت بدهید که این شرایط را بپذیرد و با این واقعیت تلخ زندگی کنار بیاید. او تازه با او واقعیت روبرو شده و نیاز به فرصت دارد تا آن را بپذیرد.

صبور باشید و سعی کنید آرامش داشته باشید و با او آرامش بدهید. اگر در مورد طلاق تان مطمئن هستید، به او بفهمانید که تصمیم شما قطعی است و در کنار قطعیت طلاق، مطمئن هستید و برنامه ریزی کرده اید که رابطه عاطفی تان را با او حفظ کنید. کارهایی که می کند را جدی نگیرید، شاید صرفا یک تلاش برای بازگردان شما باشد.

گاهی به او پیام هایی بفرستید و بگویید که دوستش دارید و طلاق چیزی از این علاقه نسبت به او کم نمی کند. اینکه پیش شما نمی آید نباید باعث شود که شما هم محبت و توجه تان را به او کم کنید.

به او بگویید که دنیا گاهی آنطور که می خواهی پیش نمی رود و تلخی های زندگی جزئی از زندگی هستند و در زندگی هر کسی تلخی های زیادی هست، فقط نوع آنها فرق می کند. به خدا توکل کنید و پیش بروید. خوشحال می شویم باز هم در خدمت شما هستیم.

 

 

 

تصویر دریافت سوالات

سلامی گرم و خسته نباشید به شما بزرگواران.
دوباره مزاحم شدم که بگم امروز پدرم رفته بود حوزه ی علمیه دنبال پسرم تا آخر هفته رو بیاد پیشمون.ولی اون رفته بود بیرون با دوستاش.وقتی بهش زنگ زدم که بابا بزرگ اومده دنبالت،میگفت من نمیایم پیشتون و هیچ جا راحت نیستم و تو دوستم نداری وووو.........از این حرفا.
پشت تلفن بهم گفت کی ببینمت حضوری در مورد اینکه تو دوستم نداری و چرا میخوای جدا بشی،چرا بفکر من نیستی،من بیچاره ام و از این حرفا باهات  صحبت کنم.منم گفتم شاید یکی دو روز آینده بیایم ببینمت.
دوباره با راهنمایی عالیتون،بفرمایید با چه زبانی بهش بگم که دیگه تصمیم خودمو قطعی گرفتم((تصمیمی که بیست سال سختی  و نداری و بیماری و کتک کاری و تشنج و اجاره نشینی.اعتیاد پدر جونش. ودر به دری (( که ده ها روز توی ماشین خوابیدیم)) که خودش شاهد همه این سختی و آزار و اذیتها بوده همه اینها رو رو  بجان کشیدم تا پسرم از آب و گِل دربیاد.وگرنه میتانستم از بچگی ولش کنم تا مثل پدرش خدایی ناکرده معتاد بشه و توی شهر بی فرهنگی مثل کرمانشاه بزرگ بشه.معلوم نباشه الان چی بسرش آمده بود.

اگه برم پیشش از کجا شروع کنم که آخرش قانع بشه.و اگر قانع نشد، راهکار بدهید که چطور رفتاری باهاش کنم که دیگه این حرفا رو ادامه نده.بخدا دارم دیوانه میشم از بس دنبال راهکار میگردم که معقولانه جوابشو بدم و اون قانع بشه.لطفا با راهنمایی های عالییییتون راهنماییم کنید ان شاءالله آخرین مزاحمت بنده برای شما بزرگواران باشه.سپاسگزارم ازتون

تصویر عبدلی هادی

خواهر گرامی، سلام؛ خوشحالیم که بار دیگر در خدمت شما هستیم. در سوالات قبلی تا حدی در مورد این مسئله با هم گفتگو کردیم. همانطور که گفتیم باید آرامش تان را حفظ کنید. این کاملا طبیعی است که او ناراحت باشد و شاید با این رفتارها تلاش می کند تا شما را در این زندگی حفظ کند. این مهم است که شما را آرام ببیند. او تلاش می کند، احساس شما را تحت تاثیر قرار دهد. سعی کنید با او بصورت منطقی صحبت کنید. اگر شما را محکوم کرد و درگیر احساسات کرد، باید ضعف نشان ندهید. سعی کنید نشان دهید که از تصمیم تان مطمئن هستید و به آن فکر کرده اید و این بهترین تصمیم بوده است. به او نشان دهید که دوستش دارید و برای حمایت عاطفی از او برنامه دارید. برای اینکه با این شرایط کنار بیاید عجله نکنید؛ به او فرصت بدهید تا فکر کند و شرایط جدید را بپذیرد. این مهم نیست که او قانع می شود یا نه؛ او احتمالا با صحبت های شما قانع نمی شود زیرا دوست ندارد که قانع بشود و به شما وابسته است پس تلاش می کند که هیچ صحبتی را از شما نپذیرد.

 سعی کنید او را متقاعد کنید که به مشاور مدرسه یا مشاوری که در دسترسش است مراجعه کند.

هر چقدر که او سعی می کند احساسات شما را درگیر کند، شما با یک حمایت عاطفی او را همراهی کنید مثلا بگویید عزیزم، پسر عزیزم من تو را دوست دارم و هیچ وقت راضی به ناراحتی تو نیستم ولی چاره ای جز این نبود.

سعی کنید نشان دهید که درکش می کنید. به او بگویید که شرایط او را درک می کنید و می دانید چقدر نگران آینده است و اضطراب هایش را درک می کنید. بگویید می دانم که می خواهی پدر و مادر، هر دو را داشته باشی، ولی دنیا همیشه آنطور که می خواهی نیست و واقعیت را نمی شود تغییر داد. شاید برای خیلی ها این اتفاق بیفتد و قرار نیست، بحرانی پیش بیاید و هر وقت که بخواهی ما می توانیم همدیگر را ببینیم....

خوشحال می شویم باز هم در خدمت شما باشیم.

تصویر دریافت سوالات

سلام خسته نباشید
دوباره مزاحمتون شدم که کمکم کنید. مسئله ای که راهنمایی میخواستم اینه: پسرم دوباره پیام میفرسته  و میگه اگه من برات مهم هستم برگرد،
بهتون گفتم که دیگه دوست ندارم یه دقیقه به اون زندگی برگردم.
چطور باهاش برخورد کنم که دیگه این بحثهارو ادامه نده و قانع بشه.باور کنید دارم دیوانه میشم از بس ذهنم درگیره حرفای پسرم شده
پسرم برام مهمه ولی دوست ندارم شرطش این باشه که برگردم.
باچه لحنی باهاش حرف بزنم.
هر راهکاری که دارید رو لطفا برام بفرستید.ممنون میشم

تصویر عبدلی هادی

مخاطب گرامی، سلام؛ خوشحالیم که بار دیگر در خدمت شما هستیم و با شما مشاوره می کنیم. اینکه به زندگی قبلی برگردید، تابع این است که مشکل تان با همسر چیست و تا چه حد امید به اصلاح این زندگی وجود دارد. ولکن اگر تصمیم تان همچنان به طلاق است، باید محکم باشید و اصرار پسرتان شما را در تصمیمی که گرفته اید دچار تردید نکند.

همانطور که قبلا گفته ایم، اگر به مسیری که انتخاب کرده اید، ایمان دارید، باید نشان دهید که طلاق آخر زندگی نیست و انسان در چنین فضایی نیز می تواند، زندگی کند و با مشکلات سازگار شود. نشان دهید که طلاق می تواند یک بحران نباشد. البته که او وقتی در حوزه درس می خواند و هفته را در حوزه سر می کند، نسبت به باقی بچه ها استقلال بیشتری دارد، ولکن اینکه مرتب به شما اصرار می کند که برگردید یا کسی از او می خواهد که این کار را بکند یا اینکه از آینده می ترسد و دچار اضطراب می شود. شما می توانید از او بخواهید که به یک مشاور مراجعه کند یا با هم به مشاور مراجعه کنید. او نیاز دارد که حرفهایش را با یک محرم راز بیان کند و راهی برای سازگار شدن با شرایط جدید پیدا کند و چاره ای برای اضطراب هایش پیدا کند و یک مشاور و درمانگر می تواند بهترین گزینه باشد.

سعی کنید به دیدن او بروید. با هم بیرون بروید و نشان دهید که طلاق نقطه پایان ملاقات شما نیست و نقطه پایان خوشی های زندگی او نیست.

خوشحال می شویم باز هم در خدمت شما باشیم.

تصویر دریافت سوالات

سلام خسته نباشید.
قبلا شرایطم رو براتون توضیح داده بودم،
الانم دوباره سوالم در مورد پسرم هست.
چند وقته جواب زنگ و پیامم رو نمیده خواستم بپرسم چطور باهاش رفتار کنم،آیا باهاش سرد بشم مثل خودش،چکار کنم.
لطفا از راهنمایی های خوبتون برام بگید تا دیگه انقده اذیت نشوم.هرچه راهکار بیشتر،بهتر،

تصویر عبدلی هادی

مخاطب گرامی، سلام؛ از اعتماد شما به این مجموعه از شما تشکر می کنیم. درک می کنیم که نگران پسرتان هستید و او به شما بی اعتناست. البته که ممکن است این بی اعتنایی بخاطر حس بد و اضطراب او در ارتباط با شما باشد. حتی ممکن است لازم باشد به او فرصت بدهید تا با خودش خلوت کند. گاهی برای خروج از بن بست زندگی نیاز است که انسان با خودش خلوت کند و البته جنس مرد در مشکلات برخلاف جنس زن به خلوت نیاز دارد.

اگر بخواهید با او ارتباط برقرار کنید، می توانید به دیدنش بروید. مهم نیست که او به شما بی اعتناست، شما نشان می دهید که دوستش دارید. اگر می خواهید حالش را خوب کنید باید حال خودتان خوب باشد و باید مراقب باشید که حال بد او حال شما را هم بد نکند و در برابر تمایل او به گفتن کلمات و جملات مایوس کننده، شما جملات مثبت و امید بخش بگویید و نشان دهید که این موقعیت نمی تواند مانع حس خوب شما و با هم بودن تان باشد. نشان دهید که در این موقعیت هم از بودن در کنارش خوشحال هستید و می توانید خوش باشید.

از اینکه پاسخ شما را نمی دهد مایوس نشوید و مرتب به او پیام بدهید. نشان دهید که در هر شرایطی دوستش دارید و به فکر او هستید.

البته ممکن است حال خود شما هم خیلی خوب نباشد. به هر حال شما شرایط سختی دارید و طلاق خود عوارض خود را دارد ولی بهتر است به خودتان هم بگویید که در هر شرایطی می شود خوش بود و باید از لحظه بودن در کنار پسرتان لذت ببرید و اگرچه حتی شده برای دو ساعت غم ها را فراموش کنید. به مرور او هم یاد می گیرد که قوانین دنیا را به رسمیت بشناسد و با سختی های دنیا کنار بیاید.

سعی کنید با خودتان کنار بیایید. یکی از چیزهایی که باعث می شود حال شما خوب باشد و بتوانید به او نیز حال خوبی هدیه بدهید، اطمینان شما از تصمیم تان است.

خوشحال می شویم باز هم در خدمت تان باشیم.

تصویر دریافت سوالات

سلام روزتون بخیر
خواستم دوباره از راهنمایی های عالیتون  برام بگویید.

دوباره در مورد پسرم هست اما اینبار در مورد آینده و شغلش.قبلا گفته بودم که توی حوزه علمیه درس میخونه
الان توی حوزه گفتن اگه ایجور رتبه ات بالا باشه و امتیاز زیاد داری،برای استادی همون حوزه قبولت میکنیم
 اما،
باید متاهل باشی و ایجور شرایطی،
منم هرچه بهش میگم پسرم توی این دوره سخته از الان که هیچ سرمایه و بخصوص پشتیبانی مثل پدر
 از خودت نداری برای زندگیت،تأهل سخته.
چکار کنم و چطوری باهاش صحبت کنم یا از طریق کسی که راهنماییش کنه فعلا شرایط ازدواج برایش زوده تا بسلامتی سر کاری داشته باشه و حقوق و .....
حداقل بتونه زن و بچه رو اداره کنه اونم توی این دوره زمونه