کسانی که به امام علی عشق و علاقه واقعی داشتند، این محبت را با هیچ چیزی عوض نمیکردند.
ابوذر از یاران پیامبر بود، اون اصلاً حاضر نبود به سمت خلیفههای بعد از پیامبر، دست دوستی دراز کنه.
همیشه میگفت: پیامبر امام علی را روز غدیر خم بهجای خودشان تعیین کردند، من غیر از او کسی را بهعنوان جانشین پیامبر قبول ندارم.
یه شب خسته و بیحال دراز کشیده بود که صدای در رو شنید. با هر سختی که بود خودش رو به در رسوند. اصلاً حال راهرفتن نداشت. آخه چند روزی میشد که چیزی نخورده بود.
مأمورهای خلیفه بودند. چهار کیسه پر از طلا برای ابوذر آورده بودند! یکیشون گفت: ابوذر با این طلاها میتونی یه خونه خوب بخری. هرچقدر که تا آخر عمر خرج کنی، این پولها تموم نمیشن.
ابوذر که از عصبانیت رنگش قرمز شده بود، با فریاد به اونها گفت: فکر کردید من علی فروشم؟ بیانصافها! آیا امام من فقط چهار کیسه طلا میارزد؟! اگر همه دنیا را هم به من بدهید، آن را با یک تار موی علی عوض نمیکنم.
این داستان را سالها بعد امام علی علیهالسلام برای عده ای تعریف میکردند و با گریه میفرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست، سه شبانهروز بود که ابوذر و خانوادهاش چیزی نخورده بودند.
کسانی که به امام علی علیهالسلام عشق و علاقه واقعی داشتند، این محبت را با هیچ چیزی عوض نمیکردند.
اصول کافی ج 8 ص 57