پس‌مانده‌ای با لباس فیلم سینمایی

06:18 - 1403/07/07

این فیلم دربارهٔ پسری جوان است که در رشته فلسفه درس می‌خواند. او یک پالتوی شتری رنگ از پدرش به ارث برده، اما این پالتو برای او دردسرساز شده است؛ چون هر وقت آن را می‌پوشد فکرهای وسوسه‌آمیزی به سرش می‌زند.

معرّفی و نقد فیلم سینمایی «پالتو شتری» | «پالتو شتری» مثل همان اسمش، مجموعه‌ای از ایده‌های ریز و متفاوت است که در کنار هم به‌درستی انسجام و قوام نیافته‌اند و به فیلم قابل قبولی ختم نشده‌اند. «کوهیار کهن‌دژ»(بانیپال شومون) هر بار که پالتوی شتری‌اش را (که از پدر به ارث برده) می‌پوشد، تبدیل به آدمی خودخواه، خودشیفته، تحقیرگر و غیرقابل‌تحمل می‌شود. کل حضور و کارکرد آن پالتوی شتری‌رنگ در فیلم به‌اندازه همین یک جمله است.

«مهدی علی‌میرزایی» که کارگردانی و نویسندگی این فیلم را بر عهده دارد، داستانی بی‌رنگ خلق کرده که نه کمدی (حتی یک کمدی مبتذل) دارد و نه به ایده‌ی ذهنی‌اش دست یافته است. ایده‌ی او برگرفته از نماد تفکّر روشنفکری ادایی است که سطحی بودن بیش از حدّ فیلم‌نامه، آن‌ را به محصولی بی‌مایه تبدیل کرده است.

«کوهیار کهن‌دژ» قرار است از دماغ فیل افتاده‌ای باشد که خودشیفته و ظالم است و دائماً به‌تحقیر دیگران مشغول است، امّا نه بازی‌اش و نه دیالوگ‌هایش، آن ویژگی‌ها را نشان می‌دهد. این باورناپذیری در بازی را در عملکرد اطرافیان و سیاه‌لشکران در سکانس‌های مختلف می‌توان دید؛ کاملاً منفعل‌اند، در مقابل‌ِ پرخاش‌ها تعجب و ترس ندارند و هیچ واکنشی به داستانی که در صحنه رخ می‌دهد، ندارند.

پالتو شتری یک فاجعه‌ی سینمایی است. منطقش پایین آوردن و کم‌شمردن‌هاست. به افراد، با حرفه‌ها و مهارت‌های متفاوت بی‌ادبی می‌کند. جایگاه زنان در جامعه را به بهانه‌ی الگوبرداری از نظریات فلاسفه‌ی معاصر غربی سبک می‌شمارد و آن‌ها را «برده» و «پِرتیِ خلقت» می‌خواند! جایگاه اخلاق و علم را باشهرت‌های پوشالی مدرن امروزی عوض می‌کند.

روایت خطی که از دید یک راوی واحد؛ یعنی "فرید"(سام درخشانی) بیان می‌شود، قرار است لحن شوخ‌طبعانه و بازیگوشانه‌ای باشد که متأثر از کمدی‌های «وودی آلنی» است، امّا اسم واقعی‌اش روایت نیست، لجن‌پراکنی است! دیالوگ‌های فیلم و روایت‌های فرید ( بخصوص روایتش از رفتنِ به خانه‌ی فروغ؛ یعنی مادر کوهیار) جزو سخیف‌ترین و مفتضح‌ترین عبارات جنسی است که در قالب لفافه گنجانده شده و آلودگی‌اش را هیچ شوینده‌ای گردن نمی‌گیرد.

تنها نقطه‌ی مثبتی که کارگردان آن را سیبل خود قرار داده، اما در پرورش آن موفق نبوده، یک‌چیز است: اینکه سیبیل نیچه‌ای و جمله‌های پرطمطراق و ژست خودشیفته روشنفکرانه در سیاست، فرهنگ و فلسفه، هیچ تفاوتی با پوشیدن لباس بادکنکی (نماد نازل‌ترین درجات فرهنگی) ندارد؛ چراکه روشنفکری امروزی بافرهنگ بی‌ریشه و جاهلانه، هر دو روی سکه ابتذال هستند. هر دو جامعه را مبتذل می‌کنند و به یک اندازه در «توهم» و «پیله» خود غرق‌ هستند. همه آن‌ها ماحصل «عقده‌های درونی» و «سرکوب‌های کودکی» هستند که به دو شکل مختلف درمی‌آیند.

این تمام آن چیزی است که ظرفیت "پالتو شتری" برای آن مهیّا بود، اما خلط آن با شوخی‌های سخیف و ابتذال، آن را بی‌ارزش کرده است.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 6 =
*****