09:26 - 1394/03/30
من ی دختری رو دوست داشتم وای خانوادش به علت تعصبات قومی قبیله ای مخالفت کردند با یکی از اشناهاش عقد کرد ولی پسره از نظر اخلاقی مشکل داشته و طلاق گرفتن الان هم دختره هم خانوادش منو میخوان ولی من دو دلم
اولا چون دختره اولشم منو دوس داشت ولی پشتمو خالی کرد
دوما اینکه الان باکرگیشو از دست داده(پسره مست بودهو بهش حمله کرده)
خودش میگه بخاطر ترس از باباش پشتمو خالی کرده
لطفا راهنماییم کنید
انجمنها:
http://btid.org/node/67711
داری دل میسوزونی ب خودت فکر کن بعدها ازش بدت میاد تو نگیری بالاخره شوهر میکنه ی دختر خوب ببر ک مورد اعتماد باشه شایدم اگ اونو نبری بعدها پشیمون بشی و دلت پیشش واقعا گیر کرده باشه ولی بدون اگ زنت شد باید همون جوری ک هست حتی بدتر قبولش کنی ادما قبل ازدواج بهتر و با محبت تر نشون میدن تو زندگیت بیاد ب کل میشه ی ادم دیگه موندم خونواده ات چ طور میخوان قبولش کنن ؟
والا عجب شانسی داره دختره
من موندم تو که همون ادم سابقی تغییراتی که حاصل نشده
بعد حالا که دختره بیوه شده و درواقع لولش اومده پایین تر خونوادش راضی شدن
اونوقت تو همچنان مث قبل خواهان دختره و منت کش خونوادشی .......
دو
دختره اونموقع که دختر بود پشت تو رو خالی کرده به قول خودت
الان که ...... دیگه از باباش نمی ترسه واست عجیب نیس الان خونوادش تو رو میخوان یه کم
در جایی که دخترای دیگه هستن من موندم ادم چرا برره بیوه بگیره اونم منت دار و با ناز کشی ...
دلت پیش دختره گیره من نمیگم ازدواج نکن ولی خواستی با دختره ازدواج کنی خودتو دست کم نگیر وگرنه تا ابد میزنه تو سرت تازه یه چیزی هم بدهکار میشی
خوشبخت بشی ان شا الله
ا
انشاالله هر چی خیر هست پیش بیاد ولی من اگه جای شما بودم یه ذره سربه سر اون خانوم میذاشتم و یه ذره ناز میکردم بعد شاید بهش پیشنهاد ازدواج میدادم. اونم تازه به شرط اینکه مهریه کم باشه مگه اونموقع که شمارو اذیت کردن به فکر الان بودن به نظرم الانم دارن از عشق و احساس شما سواستفاده میکنن.
والا دخترها تو شوهر اولش موندن من نمیدونم چرا مردها سرو دست میشکونن برای بعضی خانم های بیوه؟؟؟؟؟
معذرت میخوام اینو میگم من فقط برام سواله این دختر طلاق گرفته وقتی با شما هیچ نسبنی نداره موضوع باکره نبودنش رو کی بهتون گفت اگ خودش گفت باید بگم واقعا برای هردوتاتون متاسفم و اگر این اطلاع رسانی رو خونواده ایشون ب شما کردن در این مورد نمیتونم راهنمایی کنم چون مطمئنا مسائلی تو زندگیتون هست ک با جزئیات کامل مطرح نکردین و خودتون بهتر میدونید ولی در کل آخرین تصمیم گیرنده خودتون هستین گاهی ازدواج با ادم مطلقه و یا بیوه هم بد نیست
اونها تازه به این نتیجه نرسیدن شما ادم خوبی هستین
اونها تازه فهمیدن خودشون اشتباه کردن
اگه می تونین اشتباه اونها رو نادیده بگیرین که برین جلو اگه نه که ...
در ضمن اینکه به نظر من دختر خیلی هم فداکاری کرده برای شما چون ممکن بود اگه برای ازدواج با شما اصرار می کرد و حتی اگر خانوادش هم به اصرارش قبول می کردن همیشه رفتار خانوادش با شما بد می موند و یه عمر اعصاب خوردی داشتین اون بیچاره اگه هم علاقه مند بوده به شما نخواسته شما پا سوزش بشین
و البته الان وقتی خانوادش خودشون به اشتباهشون پی بردن دیگه شما مشکلی نخواهین داشت جز اینکه شما نخوایین یه چیزهایی رو فراموش کنین...
تصمیم سختیه ولی اینها مهم نیست خیلی ها هستند که بس از سالها زندگی با یکی طلاق گرفته اند و در ازدواج بعدی شون زندگی خوبی هم داشتند .
ٱه ه ه ه. همچی بدم میاد ازینجور خانواده ها!
نمیدونم هر پسر خانواده دوست و با محبتی چرا گیر اینجور خانواده ها میفته
Not beseem for you
احساسی عمل نکنید...
اینکه بعد از شکست، خودش و خصوصا خانوادش راضی شدن و قدم پیش گذاشتن، به این خاطره که شرایط دخترشون عادی نیست.. وگرنه شما همون آدم سابق هستید که یکبار رد شدید... و حالا که دخترشون بیوه هست لیاقت دامادیشون رو پیدا کردید، منظورم اینه که ممکنه دوباره قربانی تعصبات قومی و قبیله ای بشید..
چون در دوران عقد این اتفاق رخ داده، نه از نظر اخلاقی مذموم هست و ونه شرعی و .... اما اگر فکر می کنید توی دلتون می مونه و ممکنه ، بعدا اتفاقات گذشته باعث کینه و کدورت و اختلاف بشه.. یا اینکه فکر می کنید ممکنه شرایط ازدواج مناسب تری براتون پیش بیاد , در ردشون تعلل نکنید.
من قسمت اول رو دقیق متوجه نشدم اینکه گفتین *شما همون ادم سابق هستی که ردتون کردن* واسه این بود که بره خواستگاریش یا نه؟
اگر منظورتون این بوده که نباید بره چون اول رد شده به نظرم درست نیست چون خونواده دختر شاید سرشون به سنگ خورده و دیدن ملاک های مهمتری هم هست. اگه بخوایم یک نفر رو بخاطر کاری که قبلا کرده مواخذه کنیم که دیگه نباید هیچکس رو بخشید. شاید برگشت خونواده دختر به عقب نه بخاطر بیوه شدن دخترشون باشه و به خاطر عوض شدن طرز فکرشون باشه. به نظرم دختری که یه بار طلاق گرفته خیلی بیشتر قابل اعتماده واس زندگی چون اشتباهات گذشتشو سعی میکن تکرار نکنه(البته موردهایی هم دیدم که طرف از بس سختی کشیده دیگه حال و حوصله هیشکیو نداره و بدتر هم شده نسبت به دوره مجردیش).
من میگم این اقا اگه میخواد باید بره جلو ولی از طرفی هم نباید جایی زندگیس کنه که به خونواده طرف نزدیک باشه تا دخالت نکنن بره یه شهر دیگه. ضمنا اگه طرف دختر رفتی نباید به چشم بیوه بری جلو باید همون دید سابق رو داشته باشی.
بار اول ردت کردن حالا که تو مخمصه افتادن تازه یادشون اومده که تو پسر خوبی هستی
من باشم قبول نمیکنم چون اینا دارن توی اجبار تصمیم میگیرن نه از روی عقلانیت
راستی اگر پسر خوب بود و زادواجشون موفق بود باز هم این دیگاه را داشتن که تو پسر خوبی هستی
اصلا وظیفه ای گردنش نبوده که پشتت در بیاد.
این ازدواج از اول بر مبنای دوست داشتن شکل گرفته .... پس عقلتون کلا تعطیل بوده و بر حسب تجربه و عقل و منطق بدونید که ازدواجتون سرانجام نداره .......
میخام سوالتو دوباره با برداشت خودم بنویسم تا متوجه بشی که عقل نیست
نوشتی من دختری رو دوست داشتم ... ولی دختره با یکی دیگه عقد کرد ولی پسره مشکل داشت ولی طلاق گرفتن .... ولی مخالفت کرده بودن ولی حالا منو میخان ولی الانم خودش منو میخاد .... ولی قبلا پشتمو خالی کرد .... ولی باکرگیشو از دست داد .... ولی خودش میگه بخاطر ترس از باباش پشتمو خالی کرده ....
یعنی خداییش دو دقیقه ... تنها دو دقیقه به تحلیل مغز و اتفاقاتی که افتاده فکر کن .... همین تو را بس است
یاحق
لفظ صحبت کردنم کاملا درسته ....
ترجیح دادم رک صحبت کنم فعلا ..... شما نیاز نیست برای من تاسف بخورید
من فکر میکنم لفظ صحبت کردنتون اصلا درست نیست
بد نیست کمی اصلاحش کنین
به سوال کننده برمیخوره این نوع حرف زدنتون(خدایا ملت مارا شفا بده،دو دقیقه به مغزت فشار بیار،عقلت تعطیل بوده و ...)
چای تاسفه
تنها چیزی که من با خوندن متن کوتاه شدم تو ذهنم میاد واژه ای به نام "ریسک" هست
با سلام و احترام
از اعتماد شما به گروه مشاوران"رهروان ولایت"متشکریم. انشاءالله منشاء خیر و سعادت برای شما باشیم.
در فرهنگ ما، دختران منتظر خواستگار میمانند تا به اصطلاح بختشان باز شود تا یک خواستگار سراغشان بیاید؛ ولی پسران هر جا دوست داشته باشند میتوانند خواستگاری بروند. از طرف دیگر خانواده دختر هم به خاطر ترس از عدم خواستگار، غالباً به خواستگاری که به نظر خودشان خوب باشد اجازه خواستگاری میدهند. لذا به نظر میآید که دختر اجباراً و اکراهاً ازدواج کرده است.
در مورد عدم بکارت، عرض میکنم بستگی به پذیرش شما دارد و اینکه آیا تحمل حرف و حدیث اطرافیان را دارید یا نه؟ ضمن اینکه اگر واقعاً اشتیاق و تمایل به ایشان دارید میتوانید اطرافیانی را که از عدم بکارت مطلع هستند قانع کنید.
در ضمن به هر حال ایشان ازدواج رسمی و شرعی کرده و لازمه ازدواج عدم بکارت است و امر غیر عادی نیست. در واقع شما میخواهید با یک زن مطلقه ازدواج کنید.
البته در ازدواج کفویت و شانیت در اخلاق و دیانت، حرف اول را می زند. اگر شما در مسائل اصلی با هم متناسب باشید، ازدواج با مطلقه قابل اغماض است و باید آمادگی حرف دیگران را داشته باشید و خدای نکرده در آینده همسرتان را سرزنش و سرکوفت نزنید و احیاناً به رُخش نکشید که تو مطلقه بودی و من پسر. اگر قرار است ایشان را سرزنش کنید، بهتر است نه خودتان و نه ایشان را بدبخت نکنید. وفقکم الله