دختر شهید مدافع حرم "حسین بادپا" دلنوشتهای تقدیم به پدر مفقودالجسدش قرائت کرد که متن آن در ادامه میآید:
"شاعری جایی نوشته بود: عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست، عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است؛ بگذشت در فراق تو شبهای بی شمار هرشب به این امید که فردا ببینمت. بابای من مرد بالابلند دیروز و هزار تکه امروزم، هرگز تصور نمیکردم روزی بیاید که ثانیهها برایم سالی بگذرد از غم فراقت، روزی بیاید که لبخندت را گم کنم بین خطوط مبهم روزگار، روزگاری که هیچ وقت بی تو بودن را در آن نمیدیدم.
بابا همیشه دعایت این بود که پیوند بخوری به دوستان رفتهات و بشوی یکی از همان سنگهای مشکی گلزار شهدا، دست به کار شدی و مریدگونه مرادت سردار سلیمانی را راضی کردی تا بتوانی از تعریفهایی به اسم مرز بگذری و در کنار حریم بزرگ بانوی قصه عاشورا به پاسبانی بپردازی.
بابای خوبم تو مشق عشق را از سنگرهای تفدیده اهواز شروع کرده بودی و در آبهای خروشان اروند به اوج رسانده بودی؛ رفقایت که آسمانی میشدند شوقت برای رهایی بیشتر میشد غافل از اینکه اذن رفتن شما در دستهای با کفایت عمه سادات بود و خونت میبایست بشود سنگفرش حرم بانوی ستم کشیدهای که مادر من و همه زنان مومنه سرزمینم حاضرند سرهای شریک زندگیشان را هدیه کنند تا خللی به آستانه شان وارد نشود.
بابای خوبم ما حاضریم شبهای تنهاییمان را زیر سقف پرغبارشهر تا صبح ستاره بشماریم و نبود تو را به هر زجری که باشد تحمل کنیم، ولی مقابل نگاههای عمه سادات و دختر سه ساله ارباب بی کفنمان شرمگین نباشیم.
بابای خوبم بعد از فدایی شدنت به پای ام المصائب کربلا برادرهایم صبورتر شدند و انگار پایان تو شروع فصل بی قراریهایم بود، بی قراریهایی از جنس رفتن و ماندن و مانند تو قربانی آستان دوست شدن، بعد از تو هر روز مادرم صبر را در کلاس تقوایش مشق میکند و غصه ندیدن لبخندت را میریزد در کاسه تحملش. هر روز به ما یادآور میشود که ولایت باید خط قرمزمان باشد تا مانند تو فدایی علمدار چفیه به دوشمان شویم؛ فدایی رهبری که در دیدارشان اینگونه برایمان دعا کردند که ان شاء الله عاقبت بخیر شوید و چه عاقبت به خیری بهتر از شهادت درست مثل شما.
بابای مهربانم دلم این روزها وقتی بهانه گیرت بشود با ترنم "و ما رایت الا جمیلا" آرام میشود ولی بهانههایش را میریزد توی کلمات این شعر و آتشم میزند آنجا که می گوید:
"ای پیش پرواز کبوترهای زخمی، بابای مفقود الاثر، بابای زخمی برگرد تنهایی بغل بابای من باش و با یک بغل بابا بیا و جای من باش، شاید هم تو شرمنده یک مشت خاکی جاماندهای در ماجرایی، بی پلاکی عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است"
و اما در آخر حرفهای گفته و نگفتهام درد دلی سخت قلبم را میفشارد که جایی گوشه دیوان حافظ نوشته بود یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور و امید است که تو برگردی و کلبه احزان ما را منور کنی. بابای خوبم بابای مهربانم دعایمان کن، مثل همیشه."
لازم به ذکر است سردار شهید "حسین بادپا" در منطقه درعای سوریه به شهادت رسیده است. سالگرد شهادت شان 30 فروردین ماه است.
شادی روح مطهرش صلوات
خواهش میکنم بارون عزیزم :(
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی
بابای مفقود الاثر! بابای زخمی!
دور از تو سهـــم دختــر از این هفته هم پر
پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟
تا یاد دارم برگی از تاریـــخ بودی
یک قاب چوبی روی دست میخ بودی
توی کتابـــم هر چـه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد
اینجا کنــــار قاب عکست جان سپردم
از بس که از این هفته ها سر کوفت خوردم
من بیست سالم شد هنوزم توی قابی
خوب یک تکانی لا اقل مرد حسابی!
یک بار هم از گیر و دار قاب رد شو
از سیـــم های خاردار قاب رد شو
برگرد تنهــا یک بغـــل بابای من باش
ها! یک بغل برگرد، تنها جای من باش
ای دست هایت آرزوی دستهایم
ناز و ادایم مانده روی دست هایم
شاید تو هم شرمنده یک مشت خاکی
یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی
عیبــی ندارد خاک هـــم باشی قبــول است
یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است!!
تنها تلاشش انتظار است و سکوت است
پروانه ای که تـــوی تار عنکبوت است
امشب عروسی می کنم جای تو خالی
پای قبــاله جای امضــــای تو خالی
ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش
یک بار هم بابای معلوم الاثر باش
خیلی پست عالی هست...هر چه بخونم باز دلم میخواد بخونم
ممنونم حلما جان
چقدر سخت...چقدر آسمانی :(
چ زببا سروده ای.
..
..
"ای پیش پرواز کبوترهای زخمی، بابای مفقود الاثر، بابای زخمی برگرد تنهایی بغل بابای من باش و با یک بغل بابا بیا و جای من باش، شاید هم تو شرمنده یک مشت خاکی جاماندهای در ماجرایی، بی پلاکی عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است"
باید تمام متن را قاب کرد به دیوارهای شهر....
عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست، عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است؛ بگذشت در فراق تو شبهای بی شمار هر شب به این امید که فردا ببینمت.
ممنون
خیلی سخت...خیلی غمگین...خیلی بزرگ
یاحسین...
:(