اگر انبیاء،ظالمان را پیش از سماجتش بر جنایت، با معجزه نابود میکردند برخلاف حکمت بود. خداوند راه انبیای خود را با معجزه روشن میكند تا منكران رسالت پس از اتمام حجّت به هلاكت برسند: «لِيُهلِك مَنَ هَلَك عَن بيَّنةَ وَ يَحيي مَن حَيَّ عَن بيَّنة [انفال/42 ] تا آنها كه هلاك مىشوند، از روى اتمام حجّت باشد» لذا اگر حقانیت دعوت انبیا در حد اعجاز روشن شد و ظالمی در برابر دعوت انبيا ايستاد، خداوند متعال بعد از اتمام حجّت به حيات آنها در نهايت خواری خاتمه میدهد، چنانکه فرعون نیز بعد از اینکه تمام حجت های الهی و اعجازهایی که از حضرت موسی(علیهالسلام) دید، باز بر حق ستیزی سماجت کرد، حقیرانه در نیل غرق شد. پس باید حجت بر مردم و لو آن شخص فرعون باشد تمام شود تا عذاب الهی نازل گردد. قرآن کریم نیز در این زمینه میفرماید: «رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ [نساء/165] پيامبرانى (را فرستاديم) كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا پس از پيامبران، براى مردم بر خدا حجّتى نباشد».
علاوه بر اتمام حجت با فرعونیان در این بحث موضوع امتحان مومنان با سختیها نیز اجتناب ناپذیراست، زیرا که اگر حضرت موسی(علیهالسلام) با اعجاز در همان ابتدا فرعون را هلاک میکرد صدق ایمان خیلی از افراد مشخص نمیشد و همه حتی خود فرعونیان ادعای ایمان می کردند. در موارد این چنینی برای جداساختن و شناخته شدن راستگویان از مدعیان دروغگو و برای خالص و ناب شدن مؤمنین، لازم است ظالمان در همان ابتدا نابود نشوند، تا اگر افرادی گرایش به ظالمان دارند مسیر خود را از مومنان راستین جدا کنند. چنانکه قرآن کریم تاکید می کند: «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ[عنکبوت / 3] و به تحقیق کسانی که قبل از آنها بودند را نیز امتحان کردیم، پس خداوند هم کسانی که صادق هستند و هم دروغگویان را مشخص و معلوم می کند.» این موضوع بیانگر این است که مومنان نیز برای صدق ایمان خود باید در برابر ظلمهای فرعونیان از خود پایمردی بر ایمان داشته باشند، لذا همه انبیا و اولیای الهی در معرض آزمایشهای الهی قراردارند. قرآن مجید با اشاره به امتحان عمومی مومنان می فرماید: «اَحَسِبَ النَّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنَّا و هُم لا یُفتَنُونَ [عنکبوت / 2] آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟» حال فرض بگیریم حضرت موسی(علیهالسلام) فرعون را در همان ابتدا با اعجاز نابود میکرد، کاملا مشخص بود که همه فرعونیان به حضرت موسی(علیهالسلام) می گرویدند ولو آنان که در قلب شان عداوت و دشمنی با حضرت موسی(علیهالسلام) را داشتند، لذا حقیقت و حقانیت افراد و صدق ادعای مومنان روشن نمیشد.
با سلام در این رابطه می توان بهچند دسته از آیات قرآن اشاره کرده از جمله:
زنده نگاه داشتن شعائر الهی«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[حج/32] كسانى كه شعایر خدا را بزرگ مىشمارند كارشان نشان پرهیزگارى دلهایشان باشد.» از جاکه شعائر الهی، اموری هستند که وجهه اجتماعی دارند و پاسداشت حرمت آنها سبب تقویت مسیر حق می شود. و خدای متعال می خواهد که به آن ها توجه کرده شود، تا حق تقویت شود. پس عزاداری هایی که برای زنده نگاه داشتن یاد مجاهدان راه حق، و ایثارگری آن هاست، قطعا از مصادیق این شعائر بوده و در نزد خدای متعال، سبب تقرب است.
در قرآن آیاتی وجود دارد که به ظلم های موجود در جامعه اشاره کرده و فرقه ظالم را محکوم نموده، بیان چنین مطالبی نشان می دهد که ذکر این امور، مورد تائید الهی است: «قُتِلَ أَصحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلىَ مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ * وَ مَا نَقَمُواْ مِنهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَمِیدِ[سوره بروج/4-8] مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش)، * آتشى عظیم و شعله ور! * هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند، * و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مى كردند! * آنها هیچ ایرادى بر مؤمنان نداشتند جز اینكه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.»
ذکر عزاداری پیامبری از پیامبران الهی؛ حضرت یعقوب (ع) بعد از فراق حضرت یوسف (ع) آن قدر به عزاداری پرداخت که چشمانش سفید شد و به تعبیر فرزندانش، نزدیک بود خود را هلاک کند:«قالَ یا أَسَفى عَلى یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظیمٌ[یوسف/84] و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو مى برد (و هرگز كفران نمى كرد)»
«قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكینَ[یوسف/85] گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف مىكنى تا در آستانه مرگ قرار گیرى، یا هلاك گردى!» باید به این نکته توجه کرد که حضرت یعقوب، پیامبر الهی بوده و با توجه به عصمت او، روشن است که عملش خطا نبوده است. علاوه بر اینکه قرآن این عزاداری را نقل کرده، و هیچ عیبی بر آن نگرفته است.
عمل حضرت یعقوب(ع) در روایات نیز دلیلی برای عزاداری بیان شده است: «به درستى كه حضرت زین العابدین- علیه السلام- بر پدر بزرگوارش- صلوات الله و سلامه علیه- چهل سال گریست؛ در حالى كه روزها را به صیام و شبها را به قیام به پایان مى برد و چون هنگام افطار رسیدى، غلام آن حضرت طعام و شراب مى آورد و در پیش روى آن حضرت مىگذاشت و عرض مى كرد: تناول فرماى اى آقا و خداوند من. پس مى فرمود: فرزند پیغمبر خداى گرسنه كشته شد،
پسر پیغمبر خداى تشنه كشته شد، و پیوسته مكرر مى نمود و مى نگریست تا اینكه غذاى او از آب چشم مباركش تر مى شد و بر این حالت بود تا به حق متعال، اتصال گرفت. و روایت شده است از بعضى موالى آن حضرت كه گفت: اى آقاى من! آیا وقت نشده است كه اندوهت به آخر رسد و گریه ات آرام گیرد؟ فرمود: و یحك! یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم- علیه السلام- پیغمبر خداى و فرزند پیغمبر خداى بود و دوازده پسر داشت، خداوند عز و جل یكى را از او پوشید.
از غلبه اندوه و غم، موى سرش سفید شد و قامتش خم گرفت و دیده روشنش تاریكى پذیرفت و فرزندش حیات داشت و روزگارش را فرخندگى در پى داشت و من پدر و برادر و هفده نفر از اهل بیت خویش را كشته و به خاك و خون آغشته دیدم، دیگر چگونه گریه ام كم شود و خاطرم خالى از حزن و غم گردد؟»[مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص: 101]
با سلام واحترام
از حسن نظر حضرت عالی کمال تشکر را دارم، به هرحال این نوع از پاسخگویی ها در مباحث دینی از قبل هم بوده، و متخصصان علوم دینی، به متن شبهات توجه بیشتری می کنند تا بتواند ظاهر فتنه انگیز آن را بر ملا کنند.
موفق و پیروز باشید
قطعا به حکم آیه « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» انسان آزاد و مختار است مسیر و آئین زندگی خود را انتخاب کرده و هر گونه که خواست زندگی کند، و بر اساس همین انتخاب هم روز قیامت بازخواست خواهد شد. از طرفی قرآن کریم در آیهای دیگر میفرماید: «لا يُكَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها[بقره/286] خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمىکند.» یعنی هر کس باید به اندازه امکانات، عقل و توانی که در اختیار دارد بازخواست شود. بر این اساس ما در انتخاب دین و مسیر آزاد هستیم و بیش از توان خود نیز تکلیف نداریم.
حال اگر فردی با تمام تحقیقات صادقانه خود و در اثر تبلیغات منفی و نارسایی اطلاعات، باز نتوانست به حقانیت اسلام دست یابد، به حکم ایه دوم، تکلیفی ندارد؛ اما باید توجه کند اینکه او به حقانیت اسلام نرسیده دلیل نمیشود تا علیه اسلام با بیان و قلم خود، به مبارزه منفی بپردازد و عقائد عموم جامعه اسلامی را مورد تهاجم قرار دهد، که در این صورت جامعه اسلامی نیز حق دارد با احکامی مانند ارتداد یا حرمت کتب ضاله، در مقام دفاع از عقائد جامعه اسلامی برآید. اما این فرض بدون شک محقق نمیشود، زیرا اصول اسلام بر اساس عقل و فطرت است و انسان با اندک مطالعه تصدیق خواهد کرد، البته اگر تعصبی نداشته باشد.
کاملا حق با شماست چون کار علمی دقیقی روی فرگشت انجام نشده چون مبنای اندیشه داروین استقرار و تجربه است که ضعیفت ترین راه رسیدن به یقین است، زیرا وی بعد از مشاهده هزار نوع فسیل و جانور به این نتیجه میرسد که نسل این حیوان برخواسته از فلان حیوان است، در حالی که اگر به مورد هزار و یکم توجه میکرد، شاید نظرش عوض میشود، به همین خاطر ایان باربور در کتاب خویش تئوریهای علمی را این گونه زیر سوال میبرد و میگوید: «اساساً تئورى هاى علمى، برآيند مشاهدات صرف و تحويل پذير به داده هاى حسى نيست؛ بلكه اين ها برآيند همكنشى داده هاى حسّى و ساخته هاى ذهنى دانشمند است. بنابراين نظريات علمى، اكتشافات محض نيست و جنبه اختراعى نيز دارد. از اين رو نمىتوان اين گونه نظريات را كاملاً مطابق با واقعيت و عينيت خارجى دانست.» این تئوری بعد از داروین مورد مناقشات و نقدهای جدی از سوی دانشمندان بيولوژيست قرار گرفته و افرادی زیادی با آن به مخالفت برخواستند و آن را به کلی رد کردند و گروهی نیز این قاعده را در خصوص انسان نادرست میدانستند.[از جمله جایزه نوبل به نقد علمی نظریه داروین اختصاص یافت که توسط by Jerry Bergman از زیست شناسان آمریکایی نوشته شده است و برای آشنایی بیشتر با مخالفان دیگر نظریه داروین می تونید رجوع کنید به کتاب علم و دین، ص 418-422.] پس با توجه به این مخالفت ها نباید گمان شود که این دیدگاه یک نظریه قطعی است و اگر گزاره های دینی با آن مخالف بود، تعارض علم و دین پیش آمده است زیرا نظریه داروین یک فرضیه است که هنوز در جوامع علمی به عنوان یک دیدگاه قطعی علمی اثبات نشده است، و آن چه در تعارض علم و دین مورد نظر است مخالفت دین با مسائل قطعی و یقینی است.
نکته دیگه ای که بهتر بیان بشه بحث شائبه شرک بودن تو نذره ، در مواردی که برای ائمه نذر می شه مراد کسی که نذر میکنه اینه که ثوابش برسه به اون امام. مثلا وقتی ما برای پیامبر نذر می کنیم در حقیقت برای رضای خدا صدقه یا احسانی در حق بنده های خدا می کنیم تا ثوابش برسه به پیامبر، اون وقتی شرک میشد که کسی پیامبر رو همه خدا و مالک جهان بدونه، اما همه شیعیان خدا رو همه کاره میدونن، فقط هم برا خدا خرج میکنن، وهابی های خبیث، پیش خودشون فکری کردن و تصور باطلی از نذر شیعه تو ذهنشون رفته، چون لله یا برای خدا بودن نذر تو نیت همه هست، خدا هم به نیت مردم ثواب میده؛ حتی مراجع فرمودن از شرایط نذر شرعی اینه که حتما لفظ برای خدا گفته بشه، اگه گفته نشه، اصلا نذر شرعی منعقد نمیشه یعنی نذر به گردن کسی نمییاد، چون نذر یه کار عبادیه، باید برای تقرب به خدا باشه مثلا نذر کننده باید بگه: «لله علیّ إن قضیت حاجتی أن أذبح هذه الشاة للنبی» یعنی برای رضای خدا بر گردن من باشد که اگر حاجت من برآورده شد، این گوسفند را برای پیامبر ذبح کنم، اون وقت که تکلیف شرعی نذر بر عهده اش میاد. اما گاهی یادشون میره، یا نمیدونن چطور بیانش کنن، لذا مثلا میگن گوسفندی نذر امام حسین(علیهالسلام). حتی قرآن یه جواریی، این خلاصه گویی مردم عادی رو هم تائید کرده مثلا می دونی صدقه برای رضای خداست، اگه برای غیر خدا باشه شرکه، اما قرآن بنا به خلاصه گویی میگه «إنّما الصدقات للفقراء[توبه / 60] صدقه برای فقراست» یعنی منفعت صدقه برای فقراست.
با سلام و احترام جناب کریمی عزیز اصلا منظور این نبوده که عاشق امام حسین با اهرم نذری به سمت عزاداری کشیده بشن، بلکه کسانی که این هیئتها و نذر ها رو ترتیب میدن باعث میشن محمل و جایگاهی درست بشه اون وقت عاشقای امام حسین(علیهالسلام) تو این محافل دور هم جمع میشن و خودشون از اوضاع همدیگه مطلع می شن، فرصتی میشه که کارای انسان دوستانه رو انجام بدن؛ اینطوری یه تیر و دونشون میشه، چون خیلی از هیئتها تو این دهه کمکهای انسان دوستانه مختلفی انجام میدن، مثل تهیه جهزیه برای زوج های فقیر، یا خدمت کردن تو قالب گروه های جهادی برای مناطق محروم و خیلی کارهای انسان دوستانهی دیگه، علاوه بر اینکه این نذری ها کمک به فقرا رو به آبرومندانهترین شکل انجام میده؛ خیلی از فقرا چون آبرومندن، فقر خود شون رو بروز نمیدن، پس لازمه نذری و اطعام عمومی، تو جامعه اسلامی باشه تا فقرای آبرومندی که نمیخوان از مردم چیزی بگیرن، دور از خجالت زدگی به همراه عموم مردم هم از فیض معنوی و هم اطعام سفره امام حسین(علیهالسلام) بهرمند بشن.
خیلی ممنون از نظر لطفتون
با سلام و احترام جناب ناشناس عزیز از آمار معتبر و قابل استناد حضرت عالی خیلی استفاده بردیم و این امار کاولا هم طبیعی است چون خداوند متعال بدیهیترین و فطری ترین حقیقت در قلب همه انسانهاست، در این رابطه ذکر خاطرهای خالی از لطف نیست بلکه خالی از حکمت هم نیست؛ چون یکی از دوستان به نام مهندس عصارهنژاد، یک اتفاق واقعی برایش رخ داد، او تعریف میکرد وقتی هواپیما آنها قصد فرود در کشور مقصد را داشت متوجه شدند که چرخهای هواپیما باز نمیشود، تلاش های خلبان هم فایدهای نداشت، فرودگاه مهرآباد از خلبان خواست به کشور بازگردد تا با امکانت موجود بتوانند کاری کنند، اما نکته جالب اینکه، اضطراب ناشی از سقوط همه مردم را خداشناس و موحد به تمام معنا کرده بود، زن و مرد، پیر و جوان حتی با ظاهرهای خاص و متفاوت، طوری خدا را مخلصانه برای نجات صدا میزدند مثل اینکه آشكارا خدا رو به دیده دل میبینند، طی دوساعت مسیر برگشت، هر جای هواپیما را نگاه میکردی راز و نیاز خالصانه را میدیدی، هرکسی قرآن یا کتاب دعایی داشت با اخلاص میخواند.
ایشان میگفت: خلاصه در این دوساعت توحید خالصانه را در وجود همه مردم میشد دید، تا هواپیما به فرود گاه مهر آباد رسید، باز چرخهای هواپیما باز نشد، اما اخلاص مردم بیشتر شد، برج مراقبت از خلبان خواست که سوخت اضافی خودش را اطراف تهران خالی کند و آماده برای فرود اضطراری شود، خلبان برای آخرین بار چرخها را امتحان کرد در ناباوری چرخها باز شد و هواپیما با سلامت به زمین نشست، اما وقتی مردم خیالشان راحت شد، که روی زمیناند، همه آن خدا خدا گفتنها فراموش شد و هر کسی دنبال دغدغههای دنیایی بود.
حالا همین مننخ چقر بد بدن هم اگه به معنای واقعی گیر کنه داروین پرستی رو می گذاره کنار یه دفعه خدا پرست می شه
با سلام جناب مننخ مقالات ویکی پدیا مستند و قابل اعتبار نیستند اما بنیاد جهانی نوبل یک بنیاد علمی است و شما فراموش کار شدید اگه یادتون باشه خودتون گفتید کسی نقد نظریه داروین رو بگه جایزه نوبل می دن این اتفاق افتاده چون جایزه نوبل به نقد علمی نظریه داروین اختصاص یافت که توسط by Jerry Bergman از زیست شناسان آمریکایی نوشته شده است و برای آشنایی بیشتر با مخالفان دیگر نظریه داروین می تونید رجوع کنید به کتاب علم و دین، ص 418-422.
صفحهها