عشق یک طرفه . میل به ادامه تحصیل

07:33 - 1399/08/16

سلام من یک دختر 19 ساله هستم و یک پسر محترم و اشنا ادعا میکند که عاشق من است و چندیدن بار از من خواستگاری کرده ولی من به دلیل ادامه تحصیل ایشان را رد کرده ام ولی ایشان بسیار مصمم هستند و میگه حاضره برای من تا هر وقت بخواهم صبر کند وبخاطر من به شهر ما امده و کارش را در اینجا شروع کرده وطبق گفته های خودش در این چند سالی که به شهرمان امده فقط به خاطر من کار کرده و الان که مغازه خریده پا پیش گذاشته و میگوید از وقتی من نوجوان بودم به من علاقه داشته و بخاطر من همه کار میکند و تا بحال فقط بخاطر من صبر کرده و ازدواج نکرده ولی من هیچ احساسی به ایشان ندارم و نمیتوانم به چشم همسر نگاهش کنم و نمیدانم که چطور بهشون نه بگویم که دلش نشکند و از من ناراحت نشود

راستش من هیج وقت در این چند سال متوجه علاقه ی ایشون به خودم نشدم چون خیلی کم حرف و سر به زیره اگر میدونستم سعی میکردم از اشتباه درش بیاورم و حالا گیر کرده ام و نمیدونم چیکار کنم میترسم دلش بشکنه و خدایی نکرده بلایی سرش بیاد

لطفا راهنماییم کنین با این عشق یک طرفه چطور برخورد کنم

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/154838

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
18 + 0 =
*****
تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

از اقوام دورمون هستن و پدرشون دوست پدرم هستن و باهم رفت امد داریم

تحصیلاتشون هم لیسانس هست

و تقریبا 3 ماهه قضیه رو فهمیدم  این چند سالیم که اومده تو شهر ما خونه ی خواهرشون بودن من از کجا باید میفهمیدم برای من اومده

سنش 9 سال از من بیشتره

قضیه این نیست که میخوام ادامه تحصیل بدم ، راستش من دختر درس خونی بودم و دوران راهنمایی دبیرستانمو همش درس خوندم و هیچ استقلالی از خودم نداشتم هیچ تفریحی نداشتم دوست دارم یکم مستقل شم تفریح کنم خلاصه جوونی کنم دوست ندارم اینقد زود برم تو قید و بند ازدواج ، علاقه ی خاصیم به ایشون ندارم و اصلا تو این فازا نیستم که بخوام دنبال عشق و عاشقی باشم فقط میخوام از تنهاییم لذت ببرم

تو این چند وقته هم فقط یکبار باهاش حرف زدم که حسابی معذب شدم نمیدونستم چطور جوابشو بدم که ناراحت نشه ، همش میگفت من به امید تو دارم زندگی میکنم ، ده سال دیگه ام بگی برات وایمیستم هر چقدرم میخوای درس بخون حمایتت میکنم ، دلم نیومد بزنم تو ذوقش نمیدونم بهش چی بگم که بره دنبال زندگیش و به من امید نبنده

 

 

تصویر کوروش 99
نویسنده کوروش 99 در

دختر شوهر پیدا نمیشه ها

مفت از دستش نده

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

عزیز من شما چند وقت هست که متوجه عشق این آقا شدی.؟ شما تنها دلیلی که به این آدم نه میخواین بگین همین ادامه تحصیل هست؟ اگر به جهت ادامه تحصیل هست که این رو نباید اصل بدونین شاید اون بنده خدا با ادامه تحصیل شما مخالف نباشن. اگر بگین بیان خواستگاری و بعد خانواده نه بگن این خیلی ظلم هست سوال اولم دلیلش این بود اگر از قبل ابنکه شهر شما بیاد برا کار از عشق ایشون با خبر بودین باید از همون اول جلوش رو میگرفتین نه الآن که بنده خدا با کلی امید اومده شهرتون کار میکنه. بعد فرمودین ایشون از نوجوانی شما رو میخواستن متوجه نمیشم ایشون محل زندگیشون جای دیگه ای بوده شما رو کجا دیدن از نوجوونی. یکم پیچیده هست.

شما برا نه گفتنتون باید یه دلیل منطقی داشته باشین. بنده خدا این طور که میگین خیلی هم اهل کار هستن واقعا باید یه دلیل منطقی براش بیارین و نزارین بیشتر از این وابسته بشه.

موفق و خوشبخت شین

 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

بگید از طرف خانواده بیان/ اگر دیدید خوب بود که اوکی بدید

اگرم اوکی نبود که خانواده ها بهم میکن و شما دیگه نیازی نیست بگید

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

سلام

ببین عزیزم اول راجع به این آقا خوب تحقیق کنید، اگر واقعا دیدید عاشقه و شما رو دوست داره، با هم هم کفو هستید و خلاصه اهداف مشترک تو زندگی دارید، چند بار با هم زیر نظر خانواده ها بیرون برید، صحبت کنید، آشنا بشید، همون اول که همه عاشق هم نیستن، تازه خیلی ها سنتی ازدواج میکنن یعنی دو طرف همدیگر رو نمیشناسن، بعد در زندگی شون عاشق هم میشن به شرطی که انتخاب درست باشه.

تحصیلاتشون رو نگفتید، اما اگر با ادامه تحصیل شما مشکلی ندارن، خب شما ازدواج کردید، به تحصیلاتتون هم ادامه بدید. ببین عزیزم برای یک خانم هدف نباید تحصیلات عالیه باشه، من خودم فوق لیسانس هستم، دانشگاه تهران هم درس خوندم، چندین مقاله چاپ شده داخلی و خارجی دارم، این رو از این جهت گفتم که شما فکر نکنی اهل درس و این حرفها نیستم، اما شما دکترا هم بگیری باز هم احتیاج به زندگی کردن داری. نیاز به همدم در زندگی اصلا مقوله ی جداگانه ای هست. اتفاقا اگر ازدواج کنی خیلی راحتتر درس میخونی، فقط یک چیز رو یادتون باشه، این پسر و شما الان با این موقعیت همدیگر رو دیدید، اگر در آینده موقعیت هر کدومتون در زندگی تغییر کنه، مثلا شما شغل بهتری پیدا کنید، نباید باعث بشه از زندگی با ایشون پشیمان بشید. 

تصویر علی79
نویسنده علی79 در

سلام منم گرفتار همچین عشقی شدم و دوسال فقط به یه دختر فکر کردم و همیشه فکرم این بود که هرکاری لازم باشه انجام میدم تا شرایطمو جور کنم تا بتونم با اون دختره ازدواج کنم ولی متاسفانه بعدا فهمیدم عشق من به ایشون یکطرفه بوده و ایشون هیچ علاقه ای به من نداشتند و کسه دیگه ای رو دوست داشتن وقتی این قضیه رو فهمیدم خیلی ناامید شدم و کلا دیگه از بیخیال دوست داشتن د اینجور چیزا شدم الان فقط عاشق خودمم و فقط به خودم میرسَم درسته نیاز عاطفی و جنسی خیلی فشار روم میاره ولی من حاضر نیستم دیگه به یه چیز مزخرفی مثل عشق فکر کنم که اونم بعد چند ماه عادی میشه بعد بدبخت میشی 

 

به نظر من بهتر هرچه سریعتر به اون پسر محترم بفهمونین که ازشون خوشتون نمیاد و بگین بیخیال من بشین چون من قصد ازدواج ندارم

درسته دل اون پسره مثل من میشکنه ولی بعد یه مدت به خودش میاد و راه درستو میره امیدوارم موفق بشین ان شاء الله