بااین اوصافی که خواهم گفت دوست دارم که زندگیم ازهم نپاشه

08:21 - 1399/11/27

بااین اوصافی که خواهم  گفت دوست دارم که زندگیم ازهم نپاشه

نزدیک به 10 سال پیش با شوهرم عقد کردم چند ماه اول نامزدیمون عالی بود ولی بعد از چند ماه شوهرم روی دیگه اخلاق خودش رو نشون داد رفتارهایی مثل (فحش دادن و توهین و منو اذیت کردنی سال اول نامزدیمون برام مث جهنم گذشت،چند روز قبل عروسیم بمامانم گفتم مامان من نمیتونم با این آقا بسازم گفت چرا گفتم اخلاقمون جور نیس دیگه نرفتم ته ماجرا رو بگم که چقد با حرفاش زجرم میده و چه بلایی سرم اورده مامانمم گفت چند روز دیگه عروسیته برین زیر یک سقف حل میشه شب عروسی قوم شوهر نه مهمونی دادن بمن نه شام دادن نه چیزی همشون که کلا زن و مرد پانزده نفر میشدن طوری آمده بودن عروسیم برا بردن من که پنجاه نفراز فامیلامون که از نزدیکان بودن رو بمن کردن گفتن  قوم شوهرت عزادارن چرا انقد شلخته پلخته بعد که شب عروسی بعد تحمل توهین و اخم و تخم شوهرم و خانوادش اومدم خونم  و بعد رفتن مهمونا یهو دیدم شوهرم اومد سمتم منم خوشحال که الان از دلم تمام توهین ها رو درمیاره

که یهو دیدم بدون اینکه بمن نگاه کنه و محبت کنه ی راست اومد سروقت موهامو شروع کرد به کندن سنجاق و گلی که به سرم بود بعد ..گفت برو گمشو برو ...پشتشو بمن کردو توهین و زخم زبان زد و منم گریه کردم و باگریه خوابم برد ... خواهم ماند چون قراره ماازهم جدا بشیم میخوام نصف مهرتو بدم ...از لحاظ جنسی خیلی اذیتم می کرد و تحت فشارم قرار می داد،  بهم بی توجهی میکردو زجرم میداد چن باری کتکم زد و باهاش ساختم چون پدرم مجبورم میکرد باهاش بسازم  ... خانوادشم اولا زیر پوستی بعد علنا دخالت کردن اون رو پیش من تشویق میکردن که زنتو طلاق بده بره ما مهرشو میدیم بازم تاب اوردمو صبر کردم

1-یکی از مشکلات اصلی من و شوهرم این بود که نیازهای جنسی من رو فراهم نمی کرد. تحقیرم می کرد، و با بی رحمی رهام میکرد. اذیتم می کرد، احترامم رو نداشت،....

2-یک بار که که کلا ناامید از ادامه زندگی مشترک شدم تصمیم گرفتم که این زندگی رو برای همیشه تموم کنم و درخواست طلاق بدم.

شکایت کردم که بفهمه بخاطر دخالت قومش شکایت کردم که نفهمیدو قومش بدتر همه جا جار زدن که ما عروسمونو نمیزاریم برگرده سرخونه زندگیش دادگاه حق طلاقو داد بمن همسرم تو پرونده های ترک انفاق و دیه و نفقه و طلاق محکوم شد رسوای عالم و ادم شد همه بوکیلم میگن خدابه داد موکلت برسه چه زجری کشیده ازدست این موجود وکیلم میگه همسرت بعدتو خیری نخاهددید اززندگیش چون واقعا ظلم کرده درحقت

میگه همسرت بعد تو بادخترای بیحیای امروزی بیفته بفهمه توکی بودی و چقد برا حفظ زندگیت تقلا کردی

من اینم بگم قبل عقدم همسرم باخانوادم سر مهر بمشکل خوردن

همسرم  میگف۱۴سکه خانوادم میگفتن باید بیشتر باشه که من نمیدونم چی شد گفتم۱۱۴سکه میخام

که داداشم بدون اطلاع من رفته بود با همسرم حرفیده بود که اگه خواهرمو واقعا میخای و میتونی خوشبختش کنی صدسکه رو من میدم تو اون۱۴سکه رو بده ...منم ازهمه جا بیخبر بدون اینکه بدونم ... بعدعقد سرم بلااورد که باید صدسکه رو ببخشی ولی من نبخشیدم گفتم فعلا بریم زیر ی سقف اگه راضی بودم ازت صدسکه سهله کل مهرمو میبخشم که بعد عروسی کارش شد زجر دادن من و تحت فشارجنسی گزاشتن هروقت ازفرط فشارجنسی ... بلاخره  زدم سیم اخر الانم من بخاطر اینکه بگناه نیفتمو خطا نرم مجبورم طلاق بگیرم تا هم همسرم به زندگیش برسه هم من از اینهمه زجرو فشارجنسی خلاص شم الان همسرم  مهرمو نمیده الان دارم میرم دادگاه تابهش بگم یاعندالمطالبه مو بده وگرنه جلبش میکنم والسلام

 

-------------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/158834

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 1 =
*****
تصویر 7292Mahdi
نویسنده 7292Mahdi در

سلام

خیلی متاسفم.واقعا حالم گرفته شد.خدا کمکت کنه خواهرم.اگه ماجرا همینطور هستش که تعریف کردی شوهرت باید ادم بیخودی باشه.اما خب شما هم نباید میرفتی سر زندگی.ده سال ....حتما بچه هم دارید دیگه.واقعا حالم گرفته شد و ناراحت شدم.ظلم خیلی بده.خدا از ظالم نمیگذره.مگر اینکه اول مظلوم راضی بشه.

اما یه سفارش میکنم .اینطور که شما تعریف کردی معلومه بهت ظلم شده.و بابت این ظلم پیش خدا تقرب دارید.بالاخره خدا در دلهای شکسته جا داره.مسئولیت بنده هاش با خودشه.اگه کسی در دنیا گرفتار بلایی میشه یا ظلمی بهش میشه خدا غیرتی میشه.یکی از اوصاف خداوند غیور هستش.یا غیور بالعباد.الان وقت خوبیه برای تقرب پیدا کردن.با خدا حرف بزنید و بهش بگید که چقدر اذیت شدید.گرچه خدا میدونه اما گفتن شما باعث میشه خودتون متوجه خدا بشید و حس نزدیک بودن خداوند رو درک کنید.من هم طعم ظلم رو چشیدم البته به شکل دیگه ولی چیزی که میخوام بگم اینه که نذارید این رابطه ی خوب با گناه خراب بشه.

ببینید دو تا بچه با هم دعوا میکنند هر دو هم دیگه رو میزنن میرن پیش پدرشون .پدر یا هر دو رو دعوا میکنه یا به هر دو مهربونی میکنه .مساوی برخورد میکنه.اما اگه یکی بزنه و اون یکی فقط کتک خورده باشه اونی که کتک خورده و مظلومه پیش بابا شیرین میشه و بابا همش از اون بچه ی مظلوم دلجویی میکنه .و تا وقتی راضیش نکرده با اون یکی بچه روی خوش نشون نمیده.

شما الان پیش خدا همچین جایگاهی دارید اما اگه مثلا اینور اونور بشینید مدام از بدی های شوهرتون بگید.خدای نکرده تهمت بزنید.اغراق کنید و...اونوقت دیگه این جایگاه رو از دست میدید.اگه هم کسی چیزی پرسید بگید با هم تفاهم نداشتیم.همین.یعنی مطمئن باشید همین حرکت سر سنگین و با کلاس و ایمانی شما خودش صدها برابر تخریب کردن براتون منفعت داره.پشیمون نمیشید.خدا همه چیو دیده و با جزییاتش ثبت کرده همه چی ثبته نگران نباشید.ان شاالله تو همین دنیا میبینید که خدا پشت شما در میاد و حمایت میکنه.

متاثر شدم از شرح حالتون.امیدوارم نیمه ی دوم زندگیتون نیمه ی جبران این تلخیها باشه.

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

سلام

من متوجه نشدم سوال شما چی هست؟ خب شما که تصمیم تون رو گرفتید و الان هم دنبال کارهای طلاق هستید، یعنی در واقع زندگی تون تموم شده. من معتقدم زندگی که در دوران عقد اینطور شروع بشه، بعد از رفتن زیر یک سقف صد برابر بدتر خواهد شد. اگر تمام این حرفهای شما واقعیت داشته باشه، ازدواج شما از اول اشتباه بوده. شما که متوجه اخلاق همسرت شدی باید با یک بزرگتر در میون میذاشتی و همون اول طلاق میگرفتی. حداقل انقدر روحیه تون تضعیف نمیشد. 

الان هم کلا من متوجه نشدم مشکل همسرتون و خانواده شون چیه که انقدر اصرار دارن طلاق بگیرید. فقط اگر مصمم هستید به طلاق، بخاطر مهریه زیاد جدایی تون رو به عقب نندازید و بیشتر از این خودتون رو عذاب ندید. گرفتن تمام مهریه هیچ کس رو خوشبخت نکرده.