خدا حالمو گرفته!

13:01 - 1392/12/10

سلام

دو سال پیش با یکی از هم دانشگاهی هام آشنا شدم، به هم علاقمند شدیم، درسم مونده بود واسه همین نمیتونستم اقدام به خواستگاری کنم، تمام این دو سال با هم در ارتباط بودیم و هرروز سر نماز با تمام وجود از خدا میخواستم مارو به هم برسونه خدا هم به طرز ملموس و غیر قابل باوری تو این مسیر کمکم میکرد و زندگیمو به طرز عجیبی رونق میداد طوری که واسم یقین شده بود خدا منو تو این مسیر تنها نخواهد گذاشت، پدر و مادر من در جریان بودن اما اون نه،خانواده هردوی ما مذهبی هستن، یک هفته پیش همزمان با تمام شدن درس من مادر ایشون از رابطه ما باخبر شد و ایشون رو خونه نشین کرد و ارتباط مارو قطع کرد و به ما اطلاع داد که اگر قصد وصلت داریم با خانواده اقدام کنیم، دو روز بعد با پدر و مادرم به خواستگاری رفتیم، فرداش مادرش جواب رد داد و دلیلش این بود (ما معیارهایی داریم که به شما نمیخوره) یه جواب کاملا مبهم، نمیگه چه معیارهایی،نمیگه مشکل کجاست و من چیو باید حل کنم، فقط بخاطر اینکه ما قبلا همو میشناختیم لج کرده، زندگیم داره نابود میشه،باور هام از کمک خدا داره نابود میشه،دستم به هیچ جا بند نیست، دارم دیوونه میشم، خدا بدجوری منو به در بسته کوبوند، چکار کنم؟

http://btid.org/node/26619
تصویر DOONIA
نویسنده DOONIA در

خب معلومه اولش ردت میکنن چون باهم رابطه داشتین وپدرمادرای نسل مابه ازدواج ازدیدخودشون نگاه میکنن ومتاسفانه هنوز توجامعه مااین مسئله که دیگه خانواده هاخیلی توازدواج جونانقشی ندارندجانیوفتاده.اگه واقعا دوسش داری اگه واقعادوست داره عقب نکش وتمام تلاشتوبکن که حداقل بعداپشیمون نشی که چرااین کارونکردم اون کارونکردم.

اصلانم دیونه شدن نداره به این موضوع به این چشم نگاه کن که ببینی دختره چقدردوست داره وقدرهموبهتربدونید.

تصویر khodaya
نویسنده khodaya در

بپرسین ببینین مادرشون واسه چی مخالفت میکنند....

بهشون بگین که منطقی جواب بدن نه.....

تصویر دریا
نویسنده دریا در

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتند تا ببینند چند

> > ساعت دوام میارند.

> > حداکثر زمانی رو که تونستند دوام بیارند 17 دقیقه بود.

> > سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونند زنده بمونند به

> > همون استخر انداختند.

> > اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادند.

> > بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.

> > حدس بزنید چقدر دوام آوردند؟

> > 26 ساعت !!!!!!!!!!!!

> > پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها

> > امیدوار بودند تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستند این همه دوام بیارند...

> پس سعی کنیم تا می توانیم به دیگران امید بدهیم

تصویر دریا
نویسنده دریا در

زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .

هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...

در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.

حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.

تصویر بصیرت
نویسنده بصیرت در

crying

عظمت خدا سجده کردنیست....

تصویر دریا
نویسنده دریا در

ببینیدهمینجوری نمیشه که دخترسونوبایکی دوروز کادوکنن بهتون بدن.بازم برین جلو.مادرتون همیشه به خونه اونابزنگه فقط به بهونه اینکه میخوادحالشونوبپرسه.کادوبخره.امکان داره اصن راه ندن ولی مجبورید بازم اصرارکنید.یه بارخونوادگی بریدبگیدمشکلتون چیه؟تحقیق کردین؟اصن در کل چه معیارهایی دارید؟بگیدشایدمن نگفته هام زیادباشه

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آقای محترم خدا پشت کسی راه نمیره هر کاری خواستو انجام بده بدونه در نظر گرفتنه هیچ حکمتی اگر اینطور بود که وضعیته همه آدما افتضاح بود انتظار نداشته باش خدا مثله قول چراغ جادو همه آرزوهاتو بدونه هیچ سختی برآورده کنه ولی واقعا ایمانتون و اعتقادتون به خدا عالیه خوبه که توکل کردید و مطمئن باشید حتما نتیجشو میبینید ...در مورده این مسئله به نظره من اصلا جایی برا ناامیدیو ناراحتی نداره فقط یکم سعیو پیگیریه شمارو میخواد نباید انتظار داشته باشید دخترشونو انقد آسون در اختیاره شما بذارن یکم تلاش کنید اصلا دیگه تنهایی با ذختره مورده علاقت قرار ندار به جاش با مادرت هماهنگ کن بیرون خودشو مادرشو دعوت کن یا شام دعوتشون کن حتی میتونی برا شروع با هزینه خودت مادرتو و مادرشو خودشو شام بیرون دعوت کنی بدونه حضوره خودت گل خونشون بفرست اینا همش باعث جلب محبت میشه آقایون خوب میتونن برا دختر مورده علاقشون هرکاری بکنن تا محبتشون جلب بشه ولی برا خونواده های دختر همیشه گارد میگیرن و میترسن ...خدارو چه دیدی شاید طوری تونستی خودتو ثابت کنی بهشون که براشون از پسر عزیزتر شدیwink
 

تصویر یه عاشق واقعی

احسنت بر نطق گیراتون .....اگه تو نماز جمعه بودید و  این جوری میزدید ...امریکا هیچ وقت جرات نمیکرده اینجوری با ما برخورد کنه ...smiley

 

تصویر گیسو
نویسنده گیسو در

سلام!

چرا تا یه چیزی میشه همدیگه رو سرکوب می کنیم؟   خوب  مگه مذهبی ها دل ندارن؟ مذهبی ها عاشق نمیشن؟ اتفاقا  مذهبی ها بیشتر مستعد هستن چون همش دارن با خودشون و چارچوب اعتاقادیشون و احساسات و نیازشون  کلنجار میرن.............تازه بنده خدا میگه مذهبی ام! نگفت که  نعوذ بالله امام زادم..........

حالا یه چیزی شده..........راه حل بدیم بش

برادر من از من میشنوی اگر واقعا معیارهای شما و اون خانم به هم میخوره. و این علاقه برای شروع زندگی واقعا و قلبا دو طرفه هست. با منطق برو جلو   نمی دونم ریش سفید  ببر. مادرت تماس بگیره توجیه کنه. هر چی باشه دختر اونا هم  پا به پات این دو سال رو بوده. اونم باید بیاد جلو.    از فرصتت    استفاده کن

تصویر یه عاشق واقعی

خوب باز هم اشنایی و علاقه قبل از ازدواج ....وارد کردن خدا در اشتباهاتمون ....و دعا کردن برای کاری که از اولش اشتباهه ...

در ضمن شما هم که مذهبی هستید ...

حالا این حرفها به کنار ....فعلا باید راهکار داد به جای سرزنش ....

شما حالا که این همه مدت  به خدا توکل کردید ...پس از این به بعد هم همین کار رو بکنید ...تلاش کنید که به همین دختری که دوستش دارید برسید ...و سر نماز هاتون مثل تمام این دو سال بخواید که هر چی به صلاحتون هست اتفاق بیفته ....

یاحق 

تصویر آقا سعید

واقعا موندم چه ربطی به خدا داره؟؟؟

مثلا اگر درس نخونی و نتونی دانشگاه قبول بشی بازم خدا به در بسته کوبوندتت یا خودت تلاش نکردی؟؟

شما تلاشتو بکن انشاله که موفق میشی و از اونجایی که ایشون هم به شما علاقه داره انشاله درست میشه ولی باید تلاش کنی

تصویر راحله
نویسنده راحله در

سلام
دست بردار...برو و رسما اصرار کن

تصویر فیروزه

شما که مذهبی هستی نباید قبل از اطلاع خانواده با دختر رابطه میداشتی 

الانم اگه میخوایش اینقد برو و واسطه بفرست تا راضی بشن

تصویر khatereh.m
نویسنده khatereh.m در

کاری که یه مرد میکنه...
اگه دوسش داری باید بجنگی... با هر کس که مانع شد...
خدا به همراهتون... :-)

تصویر shakib
نویسنده shakib در

سلام
ریشه مشکل شما به اینجا بر می‌گردد که قبل از اینکه خانواده‌ها را از ارتباط و قصد خود آگاه سازید،  خودتان بدور از خانواده‌ها(دختر)ارتباط برقرار کردید و حاصل ارتباط نیز وابستگی و عشق و...در حالی که احتمالات زیادی در نرسیدن بهم وجود داشت، از جمله احتمال مخالفت خانواده ها و منفی بودن جواب آزمایش و...پس به جای سرزنش یا مقصر دانستن خداوند مهربان، خود را سرزنش کنید که چرا از راهش وارد نشدید تا به نتیجه درست برسید، این درست نیست که تاوان گناه و اشتباهات خود را به گردن دیگری بیندازیم برفرض هم که حق با شما باشد، مقصر خانواده دختر است که رضایت به این وصلت نمی دهند نه خداوند بخشنده و مهربان، به هر حال اتفاقی است که افتاده، شما باید بررسی کنید که علت اصلی مخالفت خانواده او در چیست؟شاید مخالفت خانواده ایشان به این دلیل باشد که از ارتباط شما اطلاع پیدا کرده‌اند که در این‌صورت شما باید مدتی صبر کنید تا آبها از آسیاب بیفتد، اما برای راضی کردن والدین او بهتر از هر کسی خودش می‌تواند این کار را بکند راهکارهای زیاد و موثری برای جلب رضایت خانواده وجود دارد که او می‌تواند انجام دهد،به این لینک‌ها مراجعه کرده و با دقت آنها را بخوانید و بررسی کنید.
http://moshaver41.ir/post/200

http://moshaver41.ir/post/544

http://moshaver41.ir/post/114

http://moshaver41.ir/post/20
اگر شما می‌توانید بگونه‌ای این موضوع را به او برسانید التبه توجه داشته باشید که خانواده اش اصلا متوجه ارتباط شما با او نشود چون اوضاع وخیم تر می‌شود و راضی کردن آنها به مراتب سخت تر می‌شود اما خود شما می‌توانید تحقیق کنید در بین دوستان و اقوام ایشان مثل بزرگان فامیل از کسانی که روی پدرو مادر او نفوذ دارند بخواهید که در این باره با والدین او صحبت کنند و خود شما یا پدر مادرتان نیز با ملایمت با آنها صحبت کنید مثلا شما بگویید که فقط قصد ازدواج داشته‌اید و هیچ هدف دیگری نداشته‌اید بگویید که من نیز از خانواده‌ای مذهبی هستم و می‌توانید در مورد من تحقیق کنید خلاصه باید تمام سعی خود را بکنید و خسته نشوید بدون تردید پیروزی با کسی است که استقامت کند و میدان را خالی نکند از طرفی صبر کردن نیز بسیار کار گشاست اگر مدتی صبر کنید از خشم آنها کاسته می‌شود و بهتر می‌توانند تصمیم بگیرند، بقول معروف بر اثر صبر نوبت ظفر آید.

تصویر متفکر
نویسنده متفکر در

سلام

این باور و اعتقاد شماست که خدا شما را به در بسته کوبونده .

ولی آیا واقعا این طوریه

ببین نمیشه هر موقع اوضاع بر وفق مراد ما باشه بگیم خدا با ماست و هر موقع به مشکل برخوردیم بگیم خدا در را به روی ما بسته .چه بسا همین بسته شدن در (به قول خودتان)باعث پیشرفت و رشد شما بشه.شاید خدا داره آمادت میکنه یه چیز بهتر بهت بده .شاید یه جا کوتاهی کردی خدا زده رو دکمه استپ .شاید خدا دوست داره بیشتر صداتو بشنوه و .....

و هزارتا شاید دیگه که همش برمیگرده به حکمت خدا .از این جهت خواستم بهتون تلنگر بزنم .دوست من ،شما که ادعای مذهبی بودن رادارید و به نوعی سرمشق دوستان و اقوام هستید به نوعی این حرفها از شما زشته و. بعید.از طرفی مواظب باش به دام شیطان نیفتی .یکی از دام های شیطان ناامید کردن بنده از لطف خداوند است.باز هم برو در خونه ی خدا

 

اما در مورد اتفاقاتی که برای شما افتاده .به نظر من تا جایی که عقل و عرف  اجازه میده روی خواستتون پافشاری کنید.باز هم به وسیله ی بزرگتر ها کار را جویا بشید .ببینید دلیل قانع کننده دارند یانه .اگه خانم را دوست داری باز هم برو خواستگاری باز هم زنگ بزنید خونشون .با پدرشون در محل کارشون دیدار کنید .و ...

تصویر hoomara
نویسنده hoomara در

این حرفتون قابل قبول نیست. ربطی هم به دام شیطان نداره. نمیتونید درست جواب بدین الکی به شیطان و گمراهی و اینا ربطش ندین.
استدلالتون باطله چون نعوذ بالله به تمامی موجودات قابل تعمیمه. مثل اینکه من ادعا کنم هرچی که من بخوام اتفاق میفته و هر چی که نخوام اتفاق نمیفته. بعدش هر چی اتفاق افتاد بر خلاف گفته ام، بگم نه، من مصلحت رو این میدونستم که اتفاق نیفته.
طبق استدلال شما هر اتفاق افتاده و نیفتاده مصلحت بوده و مبحث قضا و قدر کاملا منقضیه.
بذارین جواب عدم استجابت دعا رو متخصصین این امر بدن.

تصویر بصیرت
نویسنده بصیرت در

سلام

به سرنوشت من کمی تا قسمتی دچار شدی... sad

خیلی مؤدبانه و با کمال احترام وایسا پای خواستت و کوتاه نیا. انقدر برو تا خودشون کوتاه بیان و قبول کنن (البته اگه دختره نظرش بهت مثبت باشه). احترامات رو کاملاً حفظ کن.

آخرش یا وصلت سر میگیره یا اینکه با جواب قانع کننده ردت میکنن. (اینطوری دیگه اگر جور نشد لااقل عذاب وجدان نداری که کوتاهی کردی)

برادر من!!!!

اگر واقعاً دوستش داری همه جوره برای رسیدن بهش تلاش کن. و البته این تلاشهاتو بهشون نشون بده تا ببینن (نه اینکه نامحسوس تلاش کنی)

امیدوارم موفق باشی