تو کفشم گل گذاشته بود!

12:26 - 1393/08/06

سلام پسری هستم تقریبا 20ساله متاسفانه حدود 3 سال پیش دختر داییم که از من 2سال کوچک تر است به من ابراز علاقه کرد ومن هم دیدم که به او واقعا علاقه دارم و قبول کردم داییم (پدرش)چون تنها برادر تنی مادرم است خیلی به خانواده ما نزدیک است ومادرم حتی از ما هم بیش تر او را دوست دارد و آن ها بسیار زیاد به خانه ما رفت وآمد دارند همین باعث شد که من ودختر داییم از بچگی با هم بزرگ شویم به همین خاطر کاملا نسبت به او شناخت دارم ماتقریبا 1 سال مداوم با یکدیگر ارتباط مخفیانه داشتیم دراین مدت هر چه میگذشت وابستگی من به او شدیدتر میشد در آن مدت ارتباط ما فقط از طریق اس ام اس و تماس تلفنی بود بنده وایشان نهبا یکدیگر ارتباط فیزیکی و جنسی داشتیم و حتی در حرف زدن هایمان هم هیچوقت در مورد این جور مسایل حرف نمیزدیم.وفقط به یکدیگر ابراز علاقه میکردیم(البته بعضی وقت ها جروبحث هم میکردیم) اما بعدازمدتی اوارتباطش را با من قطع کرد.اوازاین ارتباط احساس گناه میکرد. اما هنوز دوستم داشت (ازرفتارش متوجه شدم یکبار وقتی به خانه ما آمدند در کفشم یک گل گذاشته بود)میخواستم از محضر شما اینسوال را بکنم الان تقریبا دوسال است که دیگرنه به من زنگ میزندونه اس ام اس میدهدمن به شدت به اووابسته ام واین وابستگی دارد مرا به ورطه افسردگی و هلاکت میکشد.من واقعااورا دوست دارم و قصد ازدواج بااورا دارم.اما موانع خیلی بزرگی جلوی پای من هستند.او دختر داییم است ومیدانم که مادرم و زن داییم به شدت با ازدواج فامیلی مخالف انددوم اینکه او باوجود اینکه دختر خوبی است امادر نازونعمت بزرگ شده وآن ها خانواده ثروتمندی هستند واو در زندگی همه چی برایش فراهم بوده چگونه میتواندبامنی زندگی کند که پدرم کارگر است واز سال چهارم دبستان خرج تحصیلم را خودم دادم.میدانم که دختر خیلی خوبی است.این دارد آزارم میدهدکه نمیتوانم با اوازدواج کنم.برای همین از خیلی وقت پیش تصمیم گرفتم فراموشش کنم اما به خدا نمیتوانم .نسبت به او احساس مالکیت شدید دارم.وآن ها زیاد به خانه ما رفت وآمددارند واو همش جلوی چشمم است. چه کنم .کمکم کنید .اهل خودکشی نیستم اما از درون دارم پیر میشوم.کمکم کنید وبرایم دعا کنید.والسلام

http://btid.org/node/44413
تصویر barfi
نویسنده barfi در

مطمین شو که تحمل سختی ها رو داره و واقعا سر زندگی با تو حاظره که مدتی در سختی باشه...

مطمئن که شدی با تمام وجود برای به دست آووردنش با "مهربانی" تلاش کن و جلو برو و از داییت هم خیلی کمک بگیر...

ادمی که سختی روزگار رو چشیده باشه یک مرد واقعی است و تو واقعا مردی...

اینکه دختر داییت با تمام این حرفها گل توی کفشت میذاره یعنی براش صداقت و مهربانی مهم تر از مادیات است...

تو به جاش تصمیم نگیر که " دوست ندارم سختی بکشه" 

سختی واقعی، سختی روحی ست و وقتی آدم روحش آروم باشه می تونه با کمترین امکانات شاد زندگی کنه

 

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

شما دو راه بیشتر نداری: یا اینکه فرد دیگری یا جایگزین ایشان کنی تا بتوانی او را کاملا فراموش کنی. یا اینکه با همین شرایط با او ازدواج کنی. البته این اتفاق باید هر چه زودتر بیفتد وگرنه اگر بخواهید به همین صورت ادامه دهید مسلما فشارهای روحی، مشکلات زیادی برای شما ایجاد میکند.

بنابراین اگر طرف مورد مناسبی است و فکر میکنی نازپروده بودن او مشکلی برای شما ایجاد نمیکند و میتواند با شرایط زندگی شما کنار بیاید، مسئله را با خانواده خود در میان بگذارید.

اینکه چطور بفهمی میتواند با شرایط شما کنار بیاید، نیاز به صحبت هایی در جلسه خواستگاری دارد. آن موقع شما حتما به این مسئله توجه داشته باش و بگو شرایط زندگی من اینطور است و مسلما مانند شرایط فعلی که در آن هستی نیست لذا در این باره فکرهایت را بکن و اگر نمیتوانی طور دیگری زندگی کنی، همین الان بگو. اگر شک داشت بگو برای اینکه خودت را بسنجی مدتی خودت را از امکاناتی که داری محروم کن و از حداقل آن استفاده کن. اگر توانستی معلوم میشود که بعدا هم میتوانی. البته برای اینکه خیلی ناامید نشود بگو من نهایت تلاشم را برای خوشبختی تو خواهم کرد و سعی میکنم زندگیی برایت بسازم که لایق آن هستی.

در مورد نحوه گفتن عشق و علاقت و درخواست خواستگاری به خانواده ات باید عرض کنم نباید به صورت مستقیم به آنها بگویی بلکه شما ابتدا باید در مورد اصل ازدواج خود با خانواده ات صحبت کنی و آنها را راضی به ازدواج کنی؛ چون شاید با توجه به شرایط سنی شما هنوز حاضر به همسر گزینی برای شما نباشند. اگر با اصل ازدواج شما مخالفت کردند برای راضی کردن آنها این پست را مطالعه کنید: گفتند باید درس و سربازیت مشخص بشه بعد. بعد از اینکه موافقت آنها را گرفتی و از آنها خواستی دنبال یک مورد خوب بگردند، شما هم دختر داییت را به عنوان یک گزینه مناسب به آنها معرفی کن و بگو به نظر من فلانی هم مورد خوبی است. اگر گفتند ازدواج فامیلی خوب نیست بگو اتفاقا ازدواج فامیلی مزیت های زیادی دارد. اولین مزیت آن این است که طرف را کامل میشناسی و با چشم باز انتخاب میکنی در حالی که نسبت به غریبه این شناخت وجود ندارد. اگر گفتند مشکلات ژنتیکی به وجود می آید بگو این مسئله را مشاور ژنتیک مشخص میکند و اگر مشکل خاصی باشد حتما مانع این ازدواج میشوند. اگر گفتند افراد فامیل به روی هم در می آیند بگو این بستگی به شما بزرگترها دارد. اگر گذشت نداشته باشید فرقی بین ازدواج فامیلی و غیر فامیلی نیست.

نکته ای که شما باید به آن توجه داشته باشی این است که اولا به هیچ وجه نباید از رابطه و علاقت به طرف به خانواده ات چیزی بگویی چون این کار باعث مخالفت بی دلیل آن ها میشود ثانیا قبل از اقدام رسمی به طرف هم چیزی نگو چون ممکن است نتوانی خانواده ات را راضی کنی و با این کار دوباره ایشان را با مشکلی که تازه فراموش کرده روبرو میکنی.

اگر به هر دلیلی مثل مخالفت خانواده یا پشیمانی عقلی شما از این ازدواج یا مخالفت خانواده طرف یا ... این ازدواج سر نگرفت، بهترین کار این است که شما همین الان برای ازدواج با فرد دیگری اقدام کنی چون اگر این کار را نکنی علاوه بر اینکه فشارهای روحی مانع از کار و تحصیل و فعالیت اجتماعی شما میشود، با بالارفتن سن، انگیزه ازدواج از شما گرفته خواهد شد و از ازدواج خود لذت نخواهید برد. این نگاه نیز مسلما زندگی اینده شما را با مشکل مواجه میکند؛ ولی اگر همین الان اقدام کنی، جایگزینی عشق قبلی راحت تر صورت میگیرد و مشکل شما حل میشود.

پیروز و سربلند

تصویر asmaa
نویسنده asmaa در

یعنی چی جدیدا تو آخر همه پستها حرف خودکشی میاد!!!

آقا صادق8 یکم با خودت فکر کن ببین اصلا در حال حاضر شرایط ازدواج داری؟یا طی دوسال آینده میتونی آماده ازدواج و تشکیل خونواده بشی؟ خانواده داییت دختر 18 ساله شون رو تو این سن حاضرن شوهر بدن؟

اگه به جواب رسیدی اونوقت با شهامت برو جلو

ولی این نظر منه که حتی به داداش خودمم گفتم : نباید تا قبل اینکه شرایط حداقلی ولی مهم ازدواج مثل وضعیت سربازی و شغلی که حداقل بتونی خرج خودت رو دربیاری، فراهم بشه به ازدواج فکر کرد.

تصویر صادق8
نویسنده صادق8 در

دوستانی که این پست را میخوانند خواهشا نظر بدید و راهنمایی.ممنون

تصویر IMAN
نویسنده IMAN در

نظر مثبت ما رو میخوای یا نظر ما رو ؟ 

این مخالفت ها و چیزا که گفتی یعنی ازدواج نکن باهاش! اگه خیلی ماهه و تو هم خیلی ماهی . یه خورده هم احساسو بذاری کنار میتونی خودت بهتر از همه تصمیم بگیری که میتونی خوشبختش کنی یا نه . اگه میدونی عشق چیه تو تمام دو دوتا چهارتایی که میکنی اول به خوشبختی اون فکر کن بعدش خودت . 

برو ببینم چیکار میکنی 

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

شما دو راه بیشتر نداری: یا اینکه فرد دیگری یا جایگزین ایشان کنی تا بتوانی او را کاملا فراموش کنی. یا اینکه با همین شرایط با او ازدواج کنی. البته این اتفاق باید هر چه زودتر بیفتد وگرنه اگر بخواهید به همین صورت ادامه دهید مسلما فشارهای روحی، مشکلات زیادی برای شما ایجاد میکند.

بنابراین اگر طرف مورد مناسبی است و فکر میکنی نازپروده بودن او مشکلی برای شما ایجاد نمیکند و میتواند با شرایط زندگی شما کنار بیاید، مسئله را با خانواده خود در میان بگذارید.

اینکه چطور بفهمی میتواند با شرایط شما کنار بیاید، نیاز به صحبت هایی در جلسه خواستگاری دارد. آن موقع شما حتما به این مسئله توجه داشته باش و بگو شرایط زندگی من اینطور است و مسلما مانند شرایط فعلی که در آن هستی نیست لذا در این باره فکرهایت را بکن و اگر نمیتوانی طور دیگری زندگی کنی، همین الان بگو. اگر شک داشت بگو برای اینکه خودت را بسنجی مدتی خودت را از امکاناتی که داری محروم کن و از حداقل آن استفاده کن. اگر توانستی معلوم میشود که بعدا هم میتوانی. البته برای اینکه خیلی ناامید نشود بگو من نهایت تلاشم را برای خوشبختی تو خواهم کرد و سعی میکنم زندگیی برایت بسازم که لایق آن هستی.

در مورد نحوه گفتن عشق و علاقت و درخواست خواستگاری به خانواده ات باید عرض کنم نباید به صورت مستقیم به آنها بگویی بلکه شما ابتدا باید در مورد اصل ازدواج خود با خانواده ات صحبت کنی و آنها را راضی به ازدواج کنی؛ چون شاید با توجه به شرایط سنی شما هنوز حاضر به همسر گزینی برای شما نباشند. اگر با اصل ازدواج شما مخالفت کردند برای راضی کردن آنها این پست را مطالعه کنید: گفتند باید درس و سربازیت مشخص بشه بعد. بعد از اینکه موافقت آنها را گرفتی و از آنها خواستی دنبال یک مورد خوب بگردند، شما هم دختر داییت را به عنوان یک گزینه مناسب به آنها معرفی کن و بگو به نظر من فلانی هم مورد خوبی است. اگر گفتند ازدواج فامیلی خوب نیست بگو اتفاقا ازدواج فامیلی مزیت های زیادی دارد. اولین مزیت آن این است که طرف را کامل میشناسی و با چشم باز انتخاب میکنی در حالی که نسبت به غریبه این شناخت وجود ندارد. اگر گفتند مشکلات ژنتیکی به وجود می آید بگو این مسئله را مشاور ژنتیک مشخص میکند و اگر مشکل خاصی باشد حتما مانع این ازدواج میشوند. اگر گفتند افراد فامیل به روی هم در می آیند بگو این بستگی به شما بزرگترها دارد. اگر گذشت نداشته باشید فرقی بین ازدواج فامیلی و غیر فامیلی نیست.

نکته ای که شما باید به آن توجه داشته باشی این است که اولا به هیچ وجه نباید از رابطه و علاقت به طرف به خانواده ات چیزی بگویی چون این کار باعث مخالفت بی دلیل آن ها میشود ثانیا قبل از اقدام رسمی به طرف هم چیزی نگو چون ممکن است نتوانی خانواده ات را راضی کنی و با این کار دوباره ایشان را با مشکلی که تازه فراموش کرده روبرو میکنی.

اگر به هر دلیلی مثل مخالفت خانواده یا پشیمانی عقلی شما از این ازدواج یا مخالفت خانواده طرف یا ... این ازدواج سر نگرفت، بهترین کار این است که شما همین الان برای ازدواج با فرد دیگری اقدام کنی چون اگر این کار را نکنی علاوه بر اینکه فشارهای روحی مانع از کار و تحصیل و فعالیت اجتماعی شما میشود، با بالارفتن سن، انگیزه ازدواج از شما گرفته خواهد شد و از ازدواج خود لذت نخواهید برد. این نگاه نیز مسلما زندگی اینده شما را با مشکل مواجه میکند؛ ولی اگر همین الان اقدام کنی، جایگزینی عشق قبلی راحت تر صورت میگیرد و مشکل شما حل میشود.

پیروز و سربلند