قصهی شب «دم پنبهای! جیغ نکش»، در مورد خرگوش بهانه گیر و جیغ جیغویی است که با بهانههای مختلف باعث فرود آمدن بهمن بر روی خودش و خانوادهاش میشود. این قصه با هدف تغییرِ رفتارهایی مثل جیغ زدن و فریاد کشیدن نوشته شده است.
سلام و صد سلام به همه بچههای گلی که توی کارهای خونه به مامان و باباشون کمک میکنن و نمیگذارن که پدر و مادرشون زیاد خسته بشن. بچههای گلم حالتون خوبه؟ امیدوارم که خوش و خرّم باشید، سریع آماده بشید برای شنیدن یه قصه قشنگ و جذاب دیگه.
قصه امشب ما در مورد یه بچه خرگوش جیغ جیغو به نام دمپنبهایه. بچههای گلم دمپنبهای و خانوادهاش توی یه جنگل سرسبز و زیبا زندگی میکردن. اونها همسایههای خوب و مهربونی داشتن، همه با هم روابط خوبی داشتن و همیشه به همدیگه کمک میکردن، اما یه مشکل بزرگی وجود داشت که صدای اعتراض همه رو در آورده بود.
مشکل این بود که برفی خیلی جیغ و داد میکرد. اون برای هر کار کوچیک و بزرگی داد میزد و جیغ میکشید. برای غذا نخوردن، برای گرفتن اسباب بازیهاش از دست دیگران، برای حمام نرفتن، برای نخوابیدن شبها، برای گرفتن خوراکی از دست دوستهاش، برای مشق ننوشتن، اون برای هر کار کوچیک و بزرگ و خوب و بد دیگهای که فکرش رو بکنید، شروع میکرد به جیغ و داد و فریاد.
مامانش بهش میگفت: دم پنبه ای! اصلا لازم نیست این همه به خودت فشار بیاری و خودت و دیگران رو اذیت کنی و با صدای جیغ اونها رو ناراحت کنی! هر کاری داری و هرچی میخواهی، آروم به دیگران بگو، ضمنا توقع نداشته باش هرچی میگی سریع انجام بشه.
دم پنبه ای دوست داشت هر کاری داره و هرچی که میخواد رو با جیغ و داد به دیگران بگه تا زودتر انجام بشه. دمپنبهای اونقدر این کار رو ادامه داد که همه همسایهها از جیغ و داد اون خسته شدن.
یکی از اونها به بابای دمپنبهای گفت: یا به دمپنبهای بگید که دیگه جیغ نکشه، یا از این جنگل به جای دیگهای برید که صدای جیغ اون اینقدر ماها رو اذیت نکنه. بابا خرگوشه وقتی این حرف رو به دمپنبهای زد، اون دوباره شروع کرد به جیغ و داد کشیدن که چرا اونها از این حرفها زدن و این درخواست رو کردن.
مدام جیغ میکشید و میگفت: اگه کسی من رو اذیت نکنه، منم جیغ نمیکشم. یه روز که همه همسایهها برای چندمین مرتبه با بابا خرگوشه صحبت کرده بودن و از دست این خرگوش کوچولو شکایت کرده بودن، بابا خرگوشه، به خونه اومد و گفت: بچهها! باید وسایلمون رو جمع کنیم و دنبال یه خونه دیگه توی کوهستان یا جای دوری که همسایه ها اذیت نشن بگردیم.
بله بچههای گلم، پدر و مادر دمپنبهای، میتونستن سر و صدای زیاد اون رو تحمل کنن، اما همسایهها دیگه از دستش خسته شده بودن، اصرار اونها باعث شده بود تا بابا خرگوشه این تصمیم رو بگیره.
دمپنبهای و خانوادهاش به سمت کوهستان راه افتادن، اما وقتی داشتن از وسط یه دره عمیق که کوههای خیلی بلندی دو طرفش بود رد میشدن، دم پنبه ای به مامانش گفت: مامان من همین الان کیک هویج میخوام، مامانش گفت: عزیزم تو این سرما من از کجا برای توکیک هویج بیارم؟
تا دم پنبه ای این حرف رو شنید، شروع کرد به جیغ کشیدن و فریاد زدن، بچههای گلم چشمتون روز بد نبینه، برف زیادی نوک قله ها جمع شده بود. بر اثر فریاد و جیغ بلند دمپنبهای برفها سُر خوردن و به سمت پایین کوه ریختن.
وقتی دمپنبهای صدا رو شنید برگشت، اما چیزی که میدید رو باور نمیکرد. یه کوه بزرگ از برف داشت به دنبال اونها میاومد تا روی سرشون بیفته. سه تایی پا به فرار گذاشتن و با نهایت سرعتی که میتونستن دویدن، اما توی یه لحظه همه زیر برف سرد و سنگین رفتن. اونها مدتها زیر برف بودن و از سرما میلرزیدن.
مامان و بابای برفی بالاخره بیرون اومدن و دنبال دمپنبهای گشتن. اونها پسرشون رو از زیر برفها بیرون کشیدن، بعد بدن یخ زده اون رو پیش دکتر بردن، اون سرمای سختی خورده بود، وقتی دکتر میخواست به دمپنبهای آمپول بزنه، اون دهانش رو باز کرد تا جیغ بلندی بکشه، اما یه اتفاق عجیب افتاده بود!
بچههای گلم صدای برفی قطع شده بود، اون دهانش رو باز و بسته میکرد و جیغ میکشید، اما صدایی از گلوش خارج نمیشد، بله گلوی اون به شدت آسیب دیده بود و دیگه نمیتونست صحبت کنه و حرف بزنه.
دمپنبهای که خیلی ناراحت شده بود، شروع کرد به گریه کردن و اشک ریختن، اما دیگه دیر شده بود، حتی گریهاش هم بیصدا بود. دمپنبهای باید چند ماه این وضعیت رو تحمل میکرد تا کمکم گلوش بهتر بشه.
بچههای عزیزم، بعد از اینکه دمپنبهای حالش بهتر شد، دیگه تصمیم گرفت هیچ وقت فریاد نکشه و جیغ نزنه، به جای جیغ کشیدن حرف بزنه و صحبت کنه. همچنین توقع نداشته باشه هرچی گفت زودی براش فراهم بشه.
خوب بچههای گلم قصه ما هم به پایان رسید. منم با شما گل پسرها و گل دخترهایی که خوب حرف زدن رو بلد هستید و برای رسیدن به خواستههاتون صبر میکنید و جیغ نمیکشید، خدا حافظی میکنم.
امیدوارم که شب خوبی داشته باشید و خوابهای خوب و شیرین ببینید. خدانگهدارتون و به امید دیدارتون.