از خانم مورد علاقه م جدا شم؟

19:58 - 1393/12/02

سلام

همین ابتدا از دوستانی که قصد نصیحت یا برخورد تند و ... دارن خواهش میکنم نظر ندن من فقط جواب خودمو میخوام و خواهشا بحث به حاشیه و جوابای خارج از سوال اصلی کشیده نشه.

سال پیش با دختری اشنا شدم که 3سال از من بزرگتر بود الان 28ساله س. ما چندماهی با هم فقط ارتباطات محدود برای شناخت داشتیم تا اینکه وابستگی به وجود اومد و الن یک سال گذشته. در مورد اینکه این دخترخانوم هم بسیار موقر و خوش اخلاق و مهربون و معتقد و ... هستن هم شکی نیست. که دلیل ایجاد وابستگی و فکر کردن به ازدواج هم همین بود. همین وابستگی باعث شد ما مینشستیم در مورد اینده و برنامه هامونو ازدواجمون کلی حرف میزدیم و واقعا به جایی رسیدیم که همدیگه رو همسر هم میدونستیم. من خواستم چندین بار با مادرم در این مورد حررف بزنم تا مطمئن شم به خاطر تک پسر بودن من با اختلاف سنی 3ساله مخالفت نمیکنن ولی به دلایلی که برای خودم کاملا منطقی بود نتونستم این کارو کنم و همینجوری ادامه دادیم. قرار هم شد تا وقتی من سربازی برم و برگردم چیزی به خانواده نگم چون اگه مخالفت میکردن من به دلیل مستقل نبودنم نمیتونستم بگم من این دخترو میخوام. این مشکلاتمم به مشکل اختلاف سن اضافه میشد. ولی همینجور که گذشت و وابستگی داشت زیاد میشد من یه سری مشکلاتو حس کردم از طرف خانواده م. مسیرهای غیرمستقیمی رو انتخاب میکردم که از خانواده م مطمئن شم که ایا موافق وصلت هستن یا نه. که چند بار که تو فامیل همچین ازدوواجایی رخ داد برخورد چندان مثبتی نداشتن. و منم تقریبا از وقتی که اینو فهمیدم یعنی میانه ی راه اشنایی که بودیم یه مقدار رفتارامو با خانوم تغییر دادم تا شاید بشه کاری کرد و از وابستگیمون کم کنیم یا راهی پیدا کنیم که متاسفانه وابستگی مخصوصا از طرف خانوم خیلی شدیدتر پیش اومده بود و البته خود من. و اون خانوم حرفای منطقیه منو نمیپذیرفتن و میگفتن عیب نداره اگه حتی مخالف باشن وایمیسم تا راضی شن. تا اینکه تو همین روزای اخر یه برنامه ترتیب دادم تا نظر قطعی مادرمو بدونم و متوجه شدم که به شدت مخالف بزرگ بودن دختر هستن و حتی نظرشون روی 4-5سال کوچیک بودنه دختره! منم مجبور شدم به دختر خانوم گفتم و ناراحت شدن و من جدی وایسادم و گفتم باید تموم شه من 6ماهه از وقتی فهمیدم مشکل هست تو این زمینه ازت میخوام که تمومش کنیم ولی.....!!!ایشون باز گفتن من وایمیسم تو این شرایطم!! حتی گفتم بیا بریم مشاور که اون بگه درسته یا نه و ایشون گفتن نه تو میخوای منو ببری اون منو قانع کنه!!با توجه به اینکه دیدم خیلی احساسی برخورد میکنن و هیچ دختری حاضر نمیشه پذیرفته نشدن از طرف خانواده ی همسرو بپذیره و این خانوم الان داره احساسی میپذیره و در اینده ممکنه نا راحتی براش پیش بیاد وقتی از احساسات گذر کنه و منم دوست نداشتم چندین ماه با مادر پدرم درگیر شم تا به زور راضی شن به صورت جدی خواهان تموم شدنش شدم. تا خانوم ه م بتونن با یکی از خواستگارای خوبشون ازدواج کنن ولی خوب خانوم کلی گریه کردن و اظهار ناراحتی و حتی دعای اینکه خدا کته عاشق شی طرفت باهات منطقی برخورد کنه و نخوادت و این حرفا و اینکه من حالا ازدواج نمیکنم و...!! ولی به هر حال الان چند روزیه رابطه کمی سردتر شده و من تقریبا جدیم که نه بذاریم به گناه بیفتیم نه وابستگی رو بیشتر کنم و نه در انتها با خانواده م به مشکل بخور م. با توجه به اینکه این خانوم واقعا علاقه ی شدیدی به من داره منم همینطور و واقعا هم از همه لحاظ عالی هستن چه خانواده چه خودشون ولی از طرفی مخالفت خانواده ی من قطعا به وجود میاد به طور جدی،میخواستم ببینم راهی که پیش گرفتم درسته و ازشون جدا شدم ؟ حتی اگه الان گریه کنن به نظرتون بهتر از اینه که 2سالی معطل شن و با مخالفت روبرو شن؟یا باید حتما با ایشون ازدواج کنم تا دلشون نشکنه؟؟؟؟ خواهشا کمک کنین چند روزیه تمرکز ندارم عذاب وجدان دارم حتی و نمیدونم کار درستی کردم یا باید جلوی خانواده م وایسم و با توجه به اینکه الانم امکان ازدواج نیست ایشونو نگه دارم 30ساله شن بعد تازه با سختی بریم خونه خودمون؟؟؟ ولی میترسم دلشونم بشکنه ازشون جدا شم یا خیلی دیر ازدواج کنن یا نکنن یا همیشه یاد من بمونن. همش میترسم دلشون بشکنه منم در اینده یه بلایی سرم بیاد!! ولی باور کنین من نبودم که وابستگی رو زیاد کردم من اتفاقا خیلیم منطقی برخورد کمیکردم که نمیتونستم تمام ماجرای یه ساله رو بگم. هرچی فکر میکنم جفتمون به یه نسبت سهم داشتیم توی وابستگی و اشتباهاتی داشتیم.
ببخشید طولانی شد. خواهشا نصیحت، توهین و ... نکنین. نگین اشتباه کردی و ... فقط بگین چی کنم.

http://btid.org/node/56992

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 4 =
*****
تصویر roz
نویسنده roz در

نمی تونی عشق را بخری، اما می تونی بهای سنگینی برایش بپردازیenlightened

آفرین به شما که تا شرایطتون جورنشده فعلا خودتونو کنار کشیدید که به سرنوشت اون خانوم هم لطمه ای وارد نشه.

و بتونن به خواستگاراشون فکرکنند و خودشون تصمیم بگیرن.

موفق باشید.

تصویر barfi
نویسنده barfi در

به اراده و عزم شما بر میگرده 

اگر میدونید نمی تونید خاتواده رو راضی کنید (با همربانی و مدارا) حتی اگر ده سال زمان بگذره... بهتره الان بی خیالش بشین...

اما اگر این خانوم براتون اینقدر ارزش داره که با دلیل و منطق و برهان و واسطه و ... می تونید خانواده رو راضی کنین اول راضی کنین بعد دوباره برگیردین و رابطه رو از سر بگیرین...

 تکرار می کنم "بعد دوباره برگیردین و رابطه رو از سر بگیرین... " لا اقل یه اشتباه رو دو بار تکرار نمی کنین...

 

تصویر paragone
نویسنده paragone در

به گند نکشید دوست داشتن را...
وقتی هنوز تکلیفتان با خودتان که هیچ , با دلتان معلوم نیست ..
خانه خراب می شوید اگر حرمت نگه ندارید
به یکباره میبینید که نابود شد , هر آنچه که به خیالتان ساخته بودید
یاد بگیر عزیز من , به زبان اگر آوردی دوستت دارم را
حواست باشد که با تمام وجود میگویی
که چشمهایت جای دیگری نیست
فکرت در کوچه ی معشوقه ای پرسه نمی زند
حواست باشد که گاهی اعتماد , تمامِ چیزیست که از یک آدم میماند
که شکستنش یعنی مرگ , یعنی نابودی ...
یادت باشد ؛ هم آغوشی با هرکس افتخار نیست
که اگر ماندی پای آغوشِ یک عشق, هنر کرده ای
اگر ساختی دنیایت را میانِ بازوانِ مردی ,
اگر باختی تمامت را میانِ چشمانِ بانویی
هنر کرده ای
به گند نکشید باورِ اینکه هنوز هم میشود
عاشقانه کسی را از چار دیواریِ خانه راهی کرد
و ایمان داشت که هیچ کس میانِ راه
با نگاهِ او آشنا نیست... جُـــز تـو .

تصویر paragone
نویسنده paragone در

چقد آیدی یه دوست قشنگ نوشتن!

آگه اون خانوم واقعا اون شخصیتی رو دارن که شما توصیف کردین قطعا شما هم تو زیاد کردن وابستگیش نقش داشتین.

 

تصویر یه دوست

من به دلایل خیلی جدی از جمله سربازی نرفتن مشکلات ملی الان که پدرم نمیتونن کمک کنن و خیلی چیزا نمیتونم الان برای حتی عقد اقدام کنم. مشکلاتی که جای عنوان کردنش نیست.

*************************************

بدتر از بد. مخالفت خانواده رو شک داشتی. سربازی و مشکلات مالی و اون "خیلی چیزا"ی دیگه رو که می دونستی. شما که هیچ جوره آمادگی ازدواج و حتی عقد رو نداشتی و نداری چه معنی داره که دم از قصد ازدواج از همون ابتدای آشنائی می زنی؟ قسمت رو باور کنیم یا دم خروس رو؟ از یه طرف مشکلاتی رو که از ابتدا و قبل از آشنائی داشته ای مانع ازدواج معرفی می کنی از طرف دیگه مخالفت خانواده رو بهانه می کنی که دختر رو مجاب کنی.

همه این ها رو کنار هم بذاریم و 2*2=4 کنیم، فقط به یک نتیجه می رسیم.

1- شما از ابتدا می دونستی که شرایط ازدواج رو نداری  (سربازی، مشکلات مالی و ....)

2- با علم به اینکه نمی تونی ازدواج کنی با دختر خانم ارتباط برقرار کردی و به گفته خودتون با هم نشستید و برای آینده نقشه ها ریختید!! (در یک کلمه: مخ زنی)

3- مخالفت خانواده رو هم چماق کردید بر سر دختر که چون خانواده .... بهم بزنیم. بهانه ای که معلوم نیست راست باشه یا نه.

4- چرا از ابتدا واضح به ایشون نگفتید در هیچ حالتی توانائی ازدواج ندارید.  فرضا خانواده تون موافق باشند. سربازی که دارید یعنی 2 سال. اون هم به درک. بعد از سربازی چی؟ مشکل مالی که سر جاشه و حتی نمی تونید عقد کنید. کار هم که کو تا پیدا بشه. وقتی هم کار پیدا کنید چند سال هم طول می کشه تا حداقل پس انداز رو جمع آوری کنید.

شما فقط مشکلی رو مطرح کردید که هر دختری، بی بروبرگرد به امید به دست آوردن نظر مثبت خانواده پسر اون رو قبول می کنه. حداقل تا وقتی که با خانواده پسر رو در رو بشه. چیزی که برای این دختر خانم امکانش فراهم نشد.

 

با این مقدار اطلاعاتی که خود شما داده اید و تناقضات عقلانی که درش وجود داره، یا دختر باید سفیه بوده باشه (درصورتی که شما همه مشکلات و نه فقط خانواده رو از ابتدا بهشون گفته باشید) که قبول کرده به آشنائی ادامه بده یا اینطور که محتمل تره شما از ابتدا صداقت نداشته اید که همه چیز رو بهشون بگید. خانواده تون  هم از همون اول بهانه ای برای از سر واکردن دختر به هنگام نیاز بوده است.

غیر از این دو حالت نمی تونم حالت دیگری رو تصور کنم. اگر دوستان در مطالبی که گفته ام ایراداتی می بینند خوشحال میشم بهم بگند. اگر اشتباه کرده باشم قطعا عذرخواهی خواهم کرد نا مدیون نباشم. اگر هم صحیح برداشت کرده باشم (با توجه به اطلاعاتی که داده شده) که هیچ. گفته ام دیگه.

 

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

دوست عزیز تندروی گرامی الان مدتهاست از این تاپیک میگذره و همینجوری اتفاقی به این سایت برگشتم و نتونستم جوابتونو ندم. خیلی تندرو هستید متاسفانه. عزیزجان تو همین سایت گفته شده بارها که مشکل سربازی و ... رو نمیشه عامل اصلی برای ازدواج نکردن دونست؟من چون این مشکلات رو دارم حق ازدواج، عقد یا حداقل نامزدی ندارم؟؟؟ مدرکم اونقدر بالا هست که مطمئنم از اینده م. ولی الان در حال حاضر تازه درسم تموم شده و مشکل سربازی قاعدتا دلیلیه به مشکل کار نکردن من. با این حالم باز تا اونجا که تونستم کار کردم اونم از ساعت 8صبح تا 2شب؟تا حالا همچین چیزی شنیدی ؟تا 2شب. پس عزیز جان من به خودم از این لحاظ اطمینان داشتم. شما میگی اگه دختر خوبی پیدا کردم ازدواج نکنم؟ باشه به گفته ی شما عمل میکنم و طی این چند سال اینده یعنی حدود حداقل 5سال ازدواج نمیکنم تا پشتم محکم شه بعد ازدواج میکنم. اونووقت میگم اگه گناهی کردم یه دوستی بود منو با حرفاش از ازدواج سرد کرد. من نمیفهمم مثلا تو جامعه ی اسلامیم هستی!!!! از اونور میگن نگران نباشین برین ازدواج کنین از اینور اینجوری میگن تو که این مشکلو داشتی بیخود کردی رفتی جلو!!!
اره دوست عزیز من از اول قصدم از دواج بود. از همون اول از همون ساعت اول از همون دقیقه های اول نشستم براشون گفتم این وضعیت منه. تک به تک رو براشون توضیح دقیق و کامل دادم. شما به چه حقی منو محکوم کردین به اینکه من صادق نبودم تو بیان مشکلات؟؟؟ ما همدیگه رو برای ازدواج مناسب دیدیم و خانوم چون از من و همه شرایط مثبتی که داشتم خوششون اومد گفتن حاضرن با من ازدواج کنن و از همه ی خواستگاراشون تا الان بهتر بودم. حتی با وجود مشکلاتم. این پذیرفته شد و این رابطه شکل گرفت. حتی مادر ایشون کاملا در جریان بودن. پس مخفیانه هم نبود. منتها متاسفانه به دلیل سن ایشون مشکلات زیاد شدن مثلا اینکه خانواده اینو میگن که اگه بری سربازی بیای این دختر 31سالشه. منو از ازدواج منع نمیکنن میگن میتونی دختر 20ساله بگیری چرا که بری بیای نهایتا 23 سالشه ولی ایشون 31ساله میشن! دلایل منطقیه با کدومش مخالف شم. و خیلی چیزای دیگه که الان مجال گفتنش نیست. و چون نیست افراد تندر ویی مثل شما که سعی به تخریب طرف دارن شروع میکنن به تیکه انداختن و برخورد تند و ...! مثلا متن طولانیه قبلیتونم نخوندم.
در ضمن اینم بگم که کاملا عاقلانه جلو رفتم تو این یه ماه و الان اون خانوم چند تا خواستگار دارن و دارن عاقلانه بهشون فکر میکنن و از تصمیم منم خبر ندارن که قراره تو این مدت تا وضعیت سربازیم مشخص شه که احتالا امریه شم و کنارش کار پیدا کنم یعنی حدودا 6ماه اینده همه چی اوکی شه سعی کنم با پدر مادر صحبت کنم و این بار با دست پر و رضایت خانواده به عنوان یه خواستگار جلو برم. اینجوری هم دخترخانوم طی این مدت موقعیتاشونو از دست نمیدن و ممکنه قسمت و خوشبختیشون با کس دیگه باشه هم اینکه من بدون دعوا و مشکل میتونم طی یه مدت حتی یک ساله با حرف زدن اروم مادر پدرو راضی کنم که اگه راضی نشدن بی احترامی به اونا نشه و اگه شدن عزت دختر خانوم حفظ بشه. نه اینکه دختر خانوم با من باشه استرسای من اذیتشون کنه درگیری پیدا کنم با خانواده تحت فشار و .......!! شما هم لطفا سعی کنید از تندرو بودنتون کم کنید. یه متن نوشتین در حد پایان نامه ی ارشد همش تندروی . بله که من برای نصیحت نیومده بودم. من اشتباهی که کرده بودم رو اومدم از طریق یه مشاور راه حلی پیدا کنم. اشتباه کردم باید بشینم سرزنشای افرادی مثل شما رو هم بشنوم؟یا به جاش بگردم راه درستو پیدا کنم و از اسیب بیشتر جلوگیری کنم؟؟؟ واقعا دیگه قصد پست و کامنت گذاشتن ا برگشتن به این سایتو نداشتم خیلی اتفاقی رد شدم دیدم نخیر همچنان سرزنش به جای ارائه راهکار ادامه داره اونم در حد طومار نویسی.چرا گفتم سرزنش نکنین چون خیلی چیزا هست که باید توضیح داده بشه و نمیشه اینجا توضیح داد برای همین گفتم توضیح نمیدم در نتیجه شماها هم نرین به حاشیه و سرزنش کنین به جاش به اصل موضوع بپردازین که متاسفانه شروع شد همه سوال منو فراموش کردن گیر دادن به توضیح ناقص من در مورد یه سال!!!!!!!شما تو این سه سال بودین؟من بیام این همه رو توضیح بدم؟؟؟نمیشه که. پسس حالا از این پست که گذشت ولی لطفا از این به بعد سوال پرسشگرو جواب بدین یا نمیتونین بذارین مشاوران کارکشته جواب بدن و بحثو به حاشیه نبرین..ممنون

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

اینم بگم من دنبال دوستی نبودم دوست عزیز و گرامی و محترم. من همین الانشم با تمام مشکلات سربازی و .. بازم قصد ازدواج دارم . مشکل من سر این چیزا نیست خیلی. چون به هرحال این خانومم نبودن من باز داشتم به ازدواج فکر میکردم و چون ایشونو مناسب دیدم به قصد ازدواج وارد شدیم. که اصلا نه حوصله ی توضیح کل ماجرا رو دارم نه میشه توضیح داد اون همه رو. ولی خوب این مدت یه سری مشکلا ت جدی پیش اومد متاسفانه.
به هرحال من دیگه بحث رو ادامه نمیدم چرا که باید یه طومار بنویسم شرح ماجرا بدم اونوقت اگه یه مشاور درست باشه میفهمه که من سزاواره این همه سرزنش نیستم. همونطور که مشاور خوب رفتم و راهی که مطرح شد رو پیشنهاد دادن. چرا که ایشون در جریان همه چیز قرار گرفتن ولی شماها رو نمیتونم در جریان قرار بدم برای همین فقط یه توضیح کوچیک دادم و خواهش کردم نرین سراغ فرع. بگین حتی اگه اشتباه از من بوده الان برای حل مشکل چی کنم. که متاسفانه...........
تو سایتای دیگه همین سوال اونموقع مطرح شد جوابای خوب و ارومی گرفتم نمیدونم این سایت و کاربراش چرا اینقدر تندروی میکنن و به جای حل مشکل دنبال کوبیدن پرسشگرن!من اینجا دنبال تایید نبودم دنبال راه حل بودم

تصویر یه دوست

خواهشا نصیحت، توهین و ... نکنین. نگین اشتباه کردی و ...

******************************

منظورتون اینه کسی خطا ها و از زیر بار مسئولیت کنار کشیدن شما رو بهتون یادآوری نکنه؟ صادقانه بگو میخوای تائیدت کنند تصمیمی را که "قبلا گرفته ای" و بعضی دوستان توجه نکرده اند که قبلا به دختر خانم انتقال داده ای (تدریجی یا غیر تدریجی دیگه موردی نداره) بدون ناراحتی وجدان اجرا کنی. اصلا چطوره بگیم اون خانم مستحق این برخورد بوده. چشمش هم کور!!

 

نه خیر. اینطور نیست که همه چیز به میل شما باشه. دلایل و بهانه های شما از ابتدا تا انتها بی ربطه. چندین ماه احساست دختر مردم رو به بازی گرفتی، اجازه دادی و قطعا همه جوره تلاش کردی بهت علاقه مند بشه (و متقابلا) - کاری که خلاف عقل، شرع و وجدانه - حالا اومدی میگی خانواده ام؟ مگه از اول خانواده نداشتی؟ شما که از موافقت یا مخالفت  خانواده ات اطمینان نداشتی، شمائی که جرات نداری یا نمی خوای با خانواده ات درگیر بشی، که هیچ، حتی هنوز صریحا صحبت هم نکرده ای، دختر رو هم بهشون نشون نداده ای، خیلی بیجا کردید با دختر مردم ارتباط برقرار کردید. قول ازدواج بهشون دادی. واسه کدوم آینده نقشه کشیدید و کاخ های رویائی ساختید؟

الان هم با گفتن اینکه از اول بهش گفته بودم میخوای بگی که چی؟ یعنی خودش هم مقصره؟ بله ایشون هم تقصیر داره. قصورش هم اینه که تن به دوستی های این چنینی داد. ولی از جرم شما ذره ای کم نمیشه. هر نوجوانی میدونه تو این روابط دو طرف یا حداقل دختر وابسته میشند. این واضحه دخترا وقتی به این محدوده سنی نزدیک میشند از ترس آینده و .... ریسک پذیری شون برای برقراری ارتباط و به امید ازدواج بیشتر میشه. وعده هم داده بشه که دیگه هیچ. هرکسی  میدونه تو این جامعه به حق یا ناحق اسم نامناسبی روی یه دختر بذارند چه سختی هائی باید بکشه. شما اگر صداقت داشتی همون ابتدا که همدیگر رو پسندید قضیه رو با خانواده تون مطرح می کردید. یا موافقت می کردند یا نمی کردند. خلاص.

 

خیلی صریح بگم شما مرد نیستید. حداقل رک و راست برو بگو نمی خوامت. چرا خانواده ات را بهانه می کنی؟ این همه آدم با سن های متفاوت کوچکتر و بزرگتر دارند زندگی می کنند. از این ازدواج ها فراوان وجود داره. 3 سال که سهله . با اختلاف سن بیشتر از 20 و حتی 30 سال ازدواج انجام میشه. زن بزرگتر یا مرد بزرگتر. هر دو جورش هست.

همه زوج ها برای رسیدن به هم با مخالفت ها و مشکلات جورواجور مبارزه می کنند تا "همدیگر رو بدست بیارند." کسی که طرفش رو دوست داشته زمین و آسمون رو بهم میاره تا بهش برسه. شما که حوصله مشاجره با خانواده ات رو نداری لطف کنید دم از عاسقی و نگرانی برای دختر و فضایل ایشون نزنید.  ایشون هرقدر فضائل داشته باشه بدا به حال شما که قدرش رو ندونستید، دلش رو شکسته اید و غرورش رو له کردید تاحدیکه بهتون التماس و بعدش هم نفرین کنه.

 

ای کاش اون دختر خانم به طریقی این مطالب را بخونند تا بهشون بگم:

" دختر خوب این آقا مرد زندگی نیست. مردی نیست که برای خانواده اش سینه سپر کنه. کسی که به این راحتی، هنوز سعی نکرده، هنوز قدم از قدم برنداشته از ترس مخالفت دیگران رهاتون می کنه مردی نیست که بتونید بهش اطمینان یا اتکاء کنید.  زندگی تون رو پای همچین افرادی هدر ندید. عبرت بگیرید و اولا از دوستی های پنهان و بدون اجازه خانواده دوری کنید. چه بسا دفعه دیگه خانواده شما باشند که "اگر به خواستگاری هم برسه" به هر دلیلی مخالفت کنند. دوما احساس و عشقتون را خرج کسی کنید که امتحان پس داده باشد. برای کسی بمیرید که حداقل براتون تب کنه. نه اینکه راحت ازتون دست بکشه". اونی که باید از این ازواج کنار بکشه، شما هستید.

جنابعالی هم اگر ذره ای قصد کمک به دختر را دارید این چند جمله را از طرف من بدون کم و زیاد بهشون منتقل کنید بلکه به خودشون بیایند و شاید با رنج کمتری جدا بشند.

 

و اما حرف آخر با شما:

*** اینقدر پشت "اشتباه"  مخفی نشید. 15 ساله نیستید. حداقل 25 سال دارید. راست میگی؟ اشتباه کردی؟ معنیش این نیست که در دوست داشتنش اشتباه کردی؟ هست؟ میگی مخالفت خانواده ات رو اشتباه برآورد کردی؟ باشه، قبول.  هنوز چیزی نشده. مرد باش. پای قولت و دلت وایسا. دختری رو که دوست داری بدست بیار. حداقل تلاش که می تونی بکنی. ازش خواستگاری کن. از این و اون کمک بگیر. واسطه بتراش خانواده ات رو راضی کنند. از خودت جرات و اراده نشون بده. اگر نتونستی بیا مشاوره بخواه که چطور بتونی بدست بیاریش نه اینکه چطور ولش کنی !!!

 

 

 

خواهشا نصیحت، توهین و ... نکنین. نگین اشتباه کردی و ...

******************************

 

منظورتون اینه کسی خطا ها و از زیر بار مسئولیت کنار کشیدن شما رو بهتون یادآوری نکنه؟ صادقانه بگو میخوای تائیدت کنند تصمیمی را که "قبلا گرفته ای" و بعضی دوستان توجه نکرده اند که قبلا به دختر خانم انتقال داده ای (تدریجی یا غیر تدریجی دیگه موردی نداره) بدون ناراحتی وجدان اجرا کنی. اصلا چطوره بگیم اون خانم مستحق این برخورد بوده. چشمش هم کور!!

 

نه خیر. اینطور نیست که همه چیز به میل شما باشه. دلایل و بهانه های شما از ابتدا تا انتها بی ربطه. چندین ماه احساست دختر مردم رو به بازی گرفتی، اجازه دادی و قطعا همه جوره تلاش کردی بهت علاقه مند بشه (و متقابلا) - کاری که خلاف عقل، شرع و وجدانه - حالا اومدی میگی خانواده ام؟ مگه از اول خانواده نداشتی؟ شما که از موافقت یا مخالفت  خانواده ات اطمینان نداشتی، شمائی که جرات نداری یا نمی خوای با خانواده ات درگیر بشی، که هیچ، حتی هنوز صریحا صحبت هم نکرده ای، دختر رو هم بهشون نشون نداده ای، خیلی بیجا کردید با دختر مردم ارتباط برقرار کردید. قول ازدواج بهشون دادی. واسه کدوم آینده نقشه کشیدید و کاخ های رویائی ساختید؟

الان هم با گفتن اینکه از اول بهش گفته بودم میخوای بگی که چی؟ یعنی خودش هم مقصره؟ بله ایشون هم تقصیر داره. قصورش هم اینه که تن به دوستی های این چنینی داد. ولی از جرم شما ذره ای کم نمیشه. هر نوجوانی میدونه تو این روابط دو طرف یا حداقل دختر وابسته میشند. این واضحه دخترا وقتی به این محدوده سنی نزدیک میشند از ترس آینده و .... ریسک پذیری شون برای برقراری ارتباط و به امید ازدواج بیشتر میشه. وعده هم داده بشه که دیگه هیچ. هرکسی  میدونه تو این جامعه به حق یا ناحق اسم نامناسبی روی یه دختر بذارند چه سختی هائی باید بکشه. شما اگر صداقت داشتی همون ابتدا که همدیگر رو پسندید قضیه رو با خانواده تون مطرح می کردید. یا موافقت می کردند یا نمی کردند. خلاص.

 

خیلی صریح بگم شما مرد نیستید. حداقل رک و راست برو بگو نمی خوامت. چرا خانواده ات را بهانه می کنی؟ این همه آدم با سن های متفاوت کوچکتر و بزرگتر دارند زندگی می کنند. از این ازدواج ها فراوان وجود داره. 3 سال که سهله . با اختلاف سن بیشتر از 20 و حتی 30 سال ازدواج انجام میشه. زن بزرگتر یا مرد بزرگتر. هر دو جورش هست.

همه زوج ها برای رسیدن به هم با مخالفت ها و مشکلات جورواجور مبارزه می کنند تا "همدیگر رو بدست بیارند." کسی که طرفش رو دوست داشته زمین و آسمون رو بهم میاره تا بهش برسه. شما که حوصله مشاجره با خانواده ات رو نداری لطف کنید دم از عاسقی و نگرانی برای دختر و فضایل ایشون نزنید.  ایشون هرقدر فضائل داشته باشه بدا به حال شما که قدرش رو ندونستید، دلش رو شکسته اید و غرورش رو له کردید تاحدیکه بهتون التماس و بعدش هم نفرین کنه.

 

ای کاش اون دختر خانم به طریقی این مطالب را بخونند تا بهشون بگم:

 

" دختر خوب این آقا مرد زندگی نیست. مردی نیست که برای خانواده اش سینه سپر کنه. کسی که به این راحتی، هنوز سعی نکرده، هنوز قدم از قدم برنداشته از ترس مخالفت دیگران رهاتون می کنه مردی نیست که بتونید بهش اطمینان یا اتکاء کنید.  زندگی تون رو پای همچین افرادی هدر ندید. عبرت بگیرید و اولا از دوستی های پنهان و بدون اجازه خانواده دوری کنید. چه بسا دفعه دیگه خانواده شما باشند که "اگر به خواستگاری هم برسه" به هر دلیلی مخالفت کنند. دوما احساس و عشقتون را خرج کسی کنید که امتحان پس داده باشد. برای کسی بمیرید که حداقل براتون تب کنه. نه اینکه راحت ازتون دست بکشه". اونی که باید از این ازواج کنار بکشه، شما هستید.

جنابعالی هم اگر ذره ای قصد کمک به دختر را دارید این چند جمله را از طرف من بدون کم و زیاد بهشون منتقل کنید بلکه به خودشون بیایند و شاید با رنج کمتری جدا بشند.

 

و اما حرف آخر با شما:

*** اینقدر پشت "اشتباه"  مخفی نشید. 15 ساله نیستید. حداقل 25 سال دارید. راست میگی؟ اشتباه کردی؟ معنیش این نیست که در دوست داشتنش اشتباه کردی؟ هست؟ میگی مخالفت خانواده ات رو اشتباه برآورد کردی؟ باشه، قبول.  هنوز چیزی نشده. مرد باش. پای قولت و دلت وایسا. دختری رو که دوست داری بدست بیار. حداقل تلاش که می تونی بکنی. ازش خواستگاری کن. از این و اون کمک بگیر. واسطه بتراش خانواده ات رو راضی کنند. از خودت جرات و اراده نشون بده. اگر نتونستی بیا مشاوره بخواه که چطور بتونی بدست بیاریش نه اینکه چطور ولش کنی !!!

 

تصویر این نیز بگذرد..

"این دخترخانوم هم بسیار موقر و خوش اخلاق و مهربون و معتقد و ... هستن

واقعا هم از همه لحاظ عالی هستن چه خانواده چه خودشون.."

هرچند خط درمیون  مطلب بالارو ذکر کردین. ی پسر از زندگی مشترک، چی میخواد ی خانوم با همچین خصوصیاتی.پس عالیه. فک نمیکنید این همه خصوصیات خوب در مقابل 3سال سن واقعا ناچیزه. از کجا معلوم فردا مادرتون یا خودتون کسیو برای ازدواج در نظر بگیرید ک بله شاید حالا ب قول مادرتون 4 سال کوچکتر باشن اما خصوصیات خوبی ک لازمه ی زندگیه داشته باشن؟ 

من اصلا معتقد به جدا شدن نیستم.بلکه میگم خیلی سفتو محکم با احترامو سیاست از شگرد پسرو مادری استفاده کنید.پدر مادرا گاهی بخاطر علاقو نگرانی شدید نسبت به فرزند همیشم حالا ناخواسته به صلاح فرزند عمل نمیکنن.مادرتون شاید حق داشته باشه چون دختر خانومو نمیشناسه اما شما ک دیگه ب شناخت رسیدین وظیفه شماس ک از هر راهی وارد بشین اون خانوم اگه با چیزای ک شما گفتید اینقد خوبن پس مطمئین باشید بعد ازدواج جاشو تو خونوادتون بلاخص تو دل مادرتون باز میکنن. 

انشالا هرچی به صلاح هردوتونه بشه.

تصویر paragone
نویسنده paragone در

من الان خیلی خوشحالم که با ایشون ازدواج نکردم. شک ندارم نمیتونستم بیشتر از یک سال باهاش زندگی کنم.

در نهایت این شمایین که باید تصمیم بگیرین . هر رابطه ای جزئیات خاص خودشو داره.

تصویر paragone
نویسنده paragone در

سلام

به نظر من این خانم خیلی احساسی هستن(همون اشتباهی که من مرتکب شدم)

اگه واقعا نمیتونید خانوادتونو راضی کنید بیشتر از این با احساساتش بازی نکنید.

یادمه دوران دانشجوییم یه هم اتاقی داشتم با یه آقایی ازدواج کردن. خانواده این آقا مخالف ازدواجشون بودن. چند وقت پیش متوجه شدم رابطشون خیلی با هم سرد شده.

 

تصویر mahsajoon
نویسنده mahsajoon در

با سلام.

به نظر میاد این خانوم که فرمودین اونقد هم منطقی نیستن و از همون اول درگیر احساسات شدن (متاسفانه نقطه ضعف اکثر ما خانوما زود احساساتی میشیم).

نظر خانواده خیلی مهمه . به هر حال شما که نمی تونید با خانوادتون برای همیشه قطع رابطه کنید.

والا ما که با هزار تا ناز و کرشمه خانواده همسر اومدن خواستگاری و کلی خرج کردن بازم گاهی ممکنه دچار مشکل باهاشون بشیم وگرنه خدا بخیر کنه از موقعی که عروس از همون اول مورد پذیرش خانواده شوهر قرار نگیره.

اگه تونستید با کمک مشاوره و تعریف از خوبی های دختر مادرتون رو راضی کنید که چه بهتر و گرنه رابطه رو هر چه زودتر قطع کنید تا بیشتر از این دختر خانوم آسیب نبینن. انشالله شما و اون دختر خانوم عاقبت به خیر بشین حالا چه در کنار هم چه جدای از هم .

 

تصویر roz
نویسنده roz در

سلام

بنده چند مورد سراغ دارم که باوجود بزرگتر بودن خانم وصلت کردند و الان باگذشت چندسال  از ازدواجشونو و داشتن فرزند از ازدواجشون

 

پشیمونن،خواهشا انتخاب و سرنوشت آیندتونو فدای احساسات زودگذر این خانم نکنید

 

شاد و سربلند باشید.

تصویر paragone
نویسنده paragone در

منم یه دختر 34 ساله ام

از 28 سالگی تا 30 سالگی با یه آقایی که سه سال از خودم کوچکتر بودن آشنا شدم و وابستگی شدید بینمون پیش اومد. در نهایت ایشون خانوادشونو فرستادن خونه ما برای خواستگاری(خودشون نیومدن). به خاطر اینکه من از پسرشون بزرگتر بودم مخالفت کردن...

آقا پسرشونم پس کشید!

همون پسری که وقتی من از اولین روزهای آشنایی راجع به سن ازشون سوال می پرسیدم میگفتن براشون مهم نیست!

هنوز باور نکردم که رفتن. تو شوکم!

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

تجربه ی شما خیلی میتونه کمکم کنه. به نظرتون من باید پای همون مخالفتی که خانواده دارن بمونم؟یعنی شما هم دوست داشتین اون اقا میموند پای مخالفت و به هر زوری بود راضی میکرد خانواده رو  ؟ یا الان که مثل شما زمان  اشنایی به 2--3سال نکشیده و اومدن خانواده و احتمالا ابراز مخالفت تو جلسه ی خواستگاری و ... رخ نداده تموم شه بهتره؟؟؟ 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

واقعا متاسفم برا مشکلی که برات پیش اومده توکل به خدا ان شاالله خوده خدا غم هاتونو از دلتون برداره بهترین هارو نصیبتون کنه 

درسته از حرف تا عمل فاصله زیاده  ...تا پسری با خونواده نیاد رسما خواستگاری نباید بهش اعتماد کرد حتی اگر واقعا پسره خوبی باشه بازم احتماله به وجود اومدنه مشکل هست البته کاره سختیه ان شاالله که بتونیم تصمیمای خوبی برا زندگیمون بگیریم

تصویر mazhararamesh

مخاطب گرامی!

خداروشاکریم که سعی کرده اید به منطقی بودن موضوع رو بیاریدو در این رابطه پیشرفت عقلایی داشته اید

همین تردید و فکر کردن به منطق و مطرح کردن موضوع و مشورت گذاشتن آن ، نشان دهنده عزم شماست برای رسیدن به نتیجه، لذا لازم است با صبر و حوصله (وبا دلایل عقلی و علمی و استفاده از تجربیات اساتید و افراد مجرب) موضوع ازدواج یا عدم ازدواج را به مرحله قطعی برسانید تا تردید حاصله برطرف شود

برای اینمنظور میتوانید با مشاورین سایت بصورت حضوری صحبت کنید زیرا دلایلی ممکن است درمشاوره حضوری اعلام شود که از نظر گفتار کتبی (در سایت) قابل مطرح نباشد

 

خدمتگزار شما هستم اگر ایمیل بنده حقیر را از مسئولین سایت بگیرد تاراهنمایی خاصی براتان داشته باشم 

هوالشاهد،یاحق

انشالله موفقید

تصویر یاسمین زهرا

اینو هم اضافه کنم اگر تونستید خانوادتونو راضی کنید میتونید قبل رفتنتون به سربازی برید با خانواده دختر خانم صحبت کنید و یه قرارمداری بذارید تا خیال هردوتون راحت بشه

برادر از حرف مردم نترسید والا بالله مردم همیشه حرف دارند هر کاری بکنید باز حرف خودشونو میزنند ملاک عملتون حرف خدا باشه 

حرف مردم دو روزه بعدش همه یادشون میره اگر بخواید به ساز مردم برقصید زندگی خیلی عذاب آور میشه و هرگز راضی نیستید از شرایطتون

تصویر یاسمین زهرا

به نام خدا

بنظر من سه سال اختلاف سنی زیادی نیست که بخواید نگرانش باشید همونطور که بارها مشاوران همین سایت هم تاکید کردند اگر این اختلاف سنی منجر به تفاوت فاحش در مهارت ها و ادراک شما نشه و همینطور دختر خانم شما رو بعنوان همسر بپذیرند و حس برتر بودن رو نداشته باشند مشکلی براتون ایجاد نمیشه 

اگر شما دوسش دارید و معتقدید تناسب زیادی با شما دارند پس برای بدست آوردنشون باید تلاش کنید من نمیگم جلوی خانوادتون بایستید که این کار نه اخلاقی هست و نه انسانی اما میگم اونا رو راضی کنید 

اگر به کارتون و انتخابتون ایمان دارید تلاش کنید مادر رو راضی کنید اگه شده ببریدشون پیش یه مشاور و بذارید مشاور مادر رو قانع کنند که مشکلی برای شما پیش نخواهد اومد از بابت سن

کار شما سخت هستش از این بابت که باید با ایمان راسخ و اعتماد واقعی به کارتون خانوادتون رو راضی کنید این کار سخت هست اما نشدنی نیست بنظرم شما نباید بترسید برادر بازم میگم اگر به انتخابتون ایمان دارید پس از خدا کمک بخواید و برید جلو و آینده نامعلومه و هیچکس جز خدا ازش باخبر نیست فراموش نکنید که دست خدا بالاتر از همه دستهاست و اون یار و یاور بندگانش هست و متوکلین رو دوست داره

اگر هم دوست ندارید دختر خانم رو و یا فکر میکنید راضی کردن خانوادتون از محالات هست بنظر من کاری که الان کردید درسته یعنی همین جدا شدن تدریجی تون عقلانی ترین کار هست اگر بنا بر نرسیدن هست چه بهتر که امروز زجر بکشید و جدا شید تا اینکه بخواید چند مدت بعد با وابستگی بیشتر و درد بیشتر جدا شید

آقا حمید برادر من آدمها متفاوتند و از موضوعاتی واحد ادراکی متفاوت دارند چون از دریچه هایی متفاوت به این داستان نگاه میکنند بنابراین از بچه ها دلخور نشید و بذارید به پای نگاههای متفاوت انسانها

مشاوره حضوری هم میتونه خیلی کمک کننده باشه براتون

امیدوارم موفق باشیدcheeky

تصویر اردیمنیش

عجیبه؟؟!!!
خواهر عزیزم یاسمین جان جدا شدن تدریجی که شما تایید میکنین و راهنمایی میکنین که این برادر انجام بده یعنی چی؟؟؟
مدت زمان این تدریجا جدا شدن رو کی باید تعیین کنه؟ این آقا یا اون خانم؟؟ اصلا آیا اون خانم تصورش از این سبک رفتار که جدایی تدریجی به قول شماست آیا همین میتونه باشه؟؟ یا نه اینکار باعث میشه اون دختر شخصیت و ارزشهای خودشو زیر پا بذاره به التماس متوسل بشه برای ادامه و نجات ارتباطش
برادر خواهر بشر جایز الخطاست هیچ حرفی هم نیست بنده ابدا نمیخوام آقا حمید یا هر کس رو قضاوت کنم من حرکت فرد رو بررسی میکنم چرا نمیخوایم پای اشتباه یا هر چی که هست وایستیم و تبعاتشو قبول کنیم؟
شما هر تصمیمی برای ادامه یه رابطه میگیرین باید بی برو برگرد به فرد مقابل انتقال داده بشه تدریجی و غیر تدریجی هم معنا نداره

تصویر یاسمین زهرا

لازم دونستم جداشدن تدریجی رو از منظر خودم توضیح بدم.. بنظر من اقا حمید اگر برشون مسلم شه نمی تونند ازدواج کنن با دخترخانم موردنظر باید زمان بذارن تا خانم بپذیره این مسئله رو یا نه کنار بیاد ..اگر یه دفعه ای بی مقدمه بیان بگن ببخشید مامانم مخالفند ما نمیتونیم ازدواج کنیم پس بای فوراور اون خانم داغون میشه..حداقل من بعنوان یه خانم اگر کسی باهام این کار رو بکنه شوکه میشم و داغون

باید ایشون در یه پروسه زمانی مثلا یه ماهه خانم رو برای پذیرش این موضوع آماده کنند و اجازه بدن اون خانم حرفاشونو بزنن بذارن هر چی خواستند بگن  حتی ناسزا حتی نفرین اما بذارن تبگند تا تخلیه شند اون خانم و بعد از اون رابطه رو کامل قطع کنند. بنظر من این روش غیر انسانی و غیراخلاقی نیست

 

تصویر یاسمین زهرا

بسم الله

برادرم از نظر من جدا شدن این دونفر به یکباره به هردوشون آسیب میزنه .. این که مثلا در عرض یه ماه بطور کامل جداشند ( البته با این فرض که دیگه هیچ راهی برای رسیدنشون نباشه) باعث میشه درد این ناکامی قابل تحمل تر باشه و اون خانم و چه بسا خودشون ( آقا حمید) بتونند راحت تر با قضیه کنار بیان

برادرم این نظر منه قطعا ضریب خطا هم داره چون منم انسانم و انسان دارای عقلی ناقصه و محصور در حصار زمان و مکانه 

تو قرآن کریم خدا می فرمایند لا یکلف الله نفس الا وسعها.. وسع و افق نگاه من این قدر بود. آقا حمید بعنوان یک فرد عاقل و بالغ بعد از دیدن و خوندن همه نظرات و مشورت با خبرگان تصمیمشونو خواهند گرفت و نظر من به تنهایی محل تصمیم گیری ایشون که نیست

در هر حال از تذکر شما ممنونم cheeky

تصویر اردیمنیش

خواهرم یاسمین زهرا
ممنون از سعه صدر شما در پاسخ به بنده
شما یک بانو هستید پس میتونید بهتر درک کنید خودتون رو جای اون خانوم بذارید نمیدونه جریان چیه و مینه فرد مورد علاقش داره رفتارهای خاصی رو در پیش میگیره که تعریفش برای اون آقا مهیا کردن شرایط برای جداییه
اما لزوما معنی این رفتار نمیتونه برای اون خانم همین باشه چون با احساس خودش داره رفتار رو ارزیابی میکنه اما این رفتار بر اساس منطق یک مرد داره انجام میشه پس احتمال کمی داره بتونه درک درستی از این شرایط بدست بیاره
حالا فرض کنیم خانم باهوشی باشه که به نظر میاد هست چون رفتن به مشاور رو قبول نکرده چون دقیقا متوجهه که گیر این آقا شک و تردید درونیه خودشه فکر میکنید پس از شروع این رفتار و تو این مدت چقدر زجر میکشه؟
از یک طرف امید داره که شاید اشتباه کنه از طرف دیگه میبینه داره همه چی تموم میشه
ترس از مرگ از خود مرگ بدتره
در هر صورت شاید منم اشتباه میکنم ممنون از پاسخ خوبتون

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

با تشکر از افرادی مثل شما که به اصل موضوع میپردازن نه دنبال توهینن نه سرزنش و نه تخریب کسی که توی یه مشکلی گیر کرده یا سر دوراهیه. مرسی از شعور شما خواهر محترم...

تصویر اردیمنیش

برادر من حمید جان
کی شما رو مسخره کرده؟ در حقیقت شما داری به شعور مخاطبت توهین میکنی. میگی نصیحت و پند و اندرز نه فقط بگید چیکار کنم؟ انتظار داری چی بشنوی؟؟؟ 

1- برو ازش جدا شو

2- ادامه بده و مقابل مشکلات بایست و ازدواج کن
در جمله ای میفرمایی:من تقریبا جدیم که نه بذاریم به گناه بیفتیم نه وابستگی رو بیشتر کنم و نه در انتها با خانواده م به مشکل بخور م.
خب برادر من منظورت چیه؟؟ مگه نعوذبالله خدایی که بتونی همه چیزو کنترل کنی؟ مگه همه چیز دست خودته؟
در نهایت با این اوصاف سنگاتو با خودت وا بکن اگه این خانم از هر لحاظ مناسبته و بهش علاقه داری و شک و تردید نسبت به یک عمر زندگی نداری بسم الله پای تصمیمت بایست و تبعاتشو که ناراحتی خانوادته قبول کن اگه هم شرایطی که گفتم رو در خودت نمیبینی متاسفانه باید سریعتر قید قضیه رو بزنی و بشتر از این با زندگی و احساس یه دختر بازی نکنی این وسط هم تنها شخصی که بیشترین صدمه رو در محیط فعلی ایران میبینه اون خانمه دیگه خود دانی برادر پیش مشاور هم تشریف ببری اول میخواد ببینه با خودت چند چندی همین .حالا هر جور راحتی. والسلام

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

من به شعور مخاطب توهین نکردم. ولی مخاطب رو دو دسته کردم یکی اونهایین که مثل مشاور سایت یا خانوم یاسمین زهرا خیلی با ارامش مشکل طرف رو در نظر میگیرن و توضیحات لازم میدن. یکی اون دسته ای که دنبال ایراد گرفتن از مردم هستن و سرزنش و ...! اصلا بقیه چطوری خودشون رو در اون حدی میدونن که وقتی از ززندگی طرف هیچی به طور کامل نمیدن و نویسنده هم ازشون میخواد فقط در مورد یه موضوع خاص توضیح بدن برن سراغ همون سرزنش کردن!! کی اون دسته رو در اون حد قرار داده که به سرزنش بپردازن؟؟؟ من گفتم سر دوراهی قرار گرفتم نمیدونم کدوم راه درسته! و پاسخ های کارشناسانه در مورد انتخاب راه درست خواستم نه سرزنش. مردم جوری برخورد میکنن انگار خودشوت نعوذ بالله معصومن و اصلا در مقامی هستن به سرزنش مردم بپردازن!!!! یه سوال پرسیده شده با یه سری توضیحات ابتدایی و هدف رسیدن به تصمیم عاقلانه در این برهه بوده با وجود تمام مشکلات و اشتباهات!! تو هر پستی میری میبینی یه سری منطقی توضیح دادن یه سری فقط سرزنش کردن!! اینو یاد بگیریم بد نیست!

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

پایان بحث

اخرین سوال و فعالیتم تو این سایت بود.

خیلی از دوستان مثل اون دسته ای هستن که یهو میریزن سر یکی که یه گناهی کرده و با سنگسار کردن پرتش میکنن بیرون. اینم همونطوره انقدر رفتار تند میبینی تو سایت به جای یه مشاوره ی منطقی بهتر میدونی واینسی. میگن هیچ وقت نباید به اشتباهت پیش از غیر خدا اعتراف کنی ها!! به نظرم مشاوره ی غیرحضوری و در ملا عام اشتباهه. باید میرفتم پیش مشاور خانواده نظر روانشاناسانه ی یه نفرو میگرفتم.

تصویر شبنم73
نویسنده شبنم73 در

چون گفتید نصیحت ممنوع نصیحت نمی کنم اگرنه حرف زیاد است

 اگه واقعا مطمئنی این ازدواج خوشایند نیست منطقی برخورد کن وجداشو شاید یک سال اول دوسال اول سخت باشه از این فیگورایی که بعضی از عاشقا میگیرن مثلا شمام داشته باشین هرشب گریه ودوستدارم زود بمیرمو .... اما کم کم فراموش می کنین همدیگرو

ی مطلب سری در مورد خانم ها که طنزشم من دیدم اما واقعیت داره تا قبل از ازدواج می گیم عیب نداره من با همه چی می سازم ولی تا ازدواج می کنیم بی پولی وبیکاری وهمه چی شوهرو هرروز می زنیم تو سرش

بگذریم هرچند که اینا دلیل جدایی نیست اما اگه واقعا فک می کنید خانواده مشکل دارن وبه هیچ وجه راضی نمیشن همین الان کات کنید

تصویر اردیمنیش

چشم نه نصیحت میکنم نه میگم خشت اول رو کج نهادی نه حرف دیگه. نه اینکه چرا زودتر این قضیه رو  با خانوادت حل نکردی
تنها میتونم بگم ببین دلایل منطقی که فقط برای خودت منطقیه چیه آیا این دلایل منطقی(فقط برای خودت) میگه ادامه بدی یا ندی همون کار رو انجام بده انشا الله به سعادت میرسی.

تصویر خانم آسمان

به نظر من جدا بشین بهتره سعی کنین بهش مشکلات رو بگین یهو جدا نشین یا هرطور که فکر میکنیم بهتر میپذیره.

چون یه نفر که تازه از راه رسیده ممکنه اونقدر ارزش نداشته باشه که شما بخواین به خاطرش مقابل خانوادتون وایستین.

اینطور که شما گفتین تک فرزند هستین مادرتون براتون هزار تا فکر تو ذهنش داره خوب نیست دلش رو بشکونید به فرض اینکه ازدواج کردین اونوقت همیشه اون خانوم میخواد بگه ای مادرت منو اذیت کرد برو جوابش رو بده ادم شش تا زن داشته باشه بهتر از اینه که بخواد بین مادر و همسرش یکی رو انتخاب کنه.

بعدم دختر خانوم اگه منطقی بودن باید حدس میزدن که به هر دلیلی ممکنه خانواده شما مخالفت کنه که مشکل سن یکیش بود.

بعدم شما هنوز تکلیف سربازی و وضعیت مالیتون معلوم نیست شاید تا دوسال دیگه هم عاشق یکی بهتر شدین اگه سنتون هم مشکل نداشت قطعا سر این دوسال بحث داشتین.

حالا نمیشه اون خانوم هم مقصر کامل دونست ولی اسم کارتون میشه تجربه.

چون حالا با این خانوم صحبت کردین دلیل نمیشه که قول ازدواج بدین و عمل کنین.

فکر نکنم مامانتون راضی بشه ولی شما از ویژگی های این خانوم بگین یا حتی میتونید تا یه جاهایی پیش برین با خانواده بعد بگین نمیشه.

تصویر آقا حمید

به نظر من جدا بشی بهتره،

گر چه دیره، ولی بهتر از اینه که وقت بیشتری رو هدر بدید

انشاا... هم شما خوشبخت بشی و هم ایشون

در ضمن دوست عزیز، هیچوقت دنبال عشق نرو، وقتش که برسه با خونواده سنتی اقدام کن، هر جا خوشت اومد یه مدتی نامزد کن، دیگه گرفتار حاشیه اینچنینی هم نمیشی و فکر و ذهنت هم نمیسوزه

تصویر مریم8989

شما اومدی یه راه اشتباه رو رفتی میگی مشاوره بدین؟

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

اونوقت مشاوره برای فقط قبل از هر کاریه؟یعنی این همه که میرن پیش مشاور و روانشناس اول کار رفتن حتما یا بعضیا ممکنه اشتباهاتی کرده بودن و برای تغییر اوضاع به بهترین شکلش و جلوگیری از مشکلات بیشتر هم میتونن برن مشاور؟اینی که شما میگین هرکی اشتباه کرد تموم شد طرد بشه اون یه ادمه بدبخته ضعیفه محکوم به شکسته، باید سرزنش بشه و  ...!!!

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام اقا حمید

ببخشید شما چند ماه ارتباط محدود واسه شناخت داشتین؟ یعنی واسه ازدواج درسته؟ یعنی شروع اشنایی شما با دختر خانم به قصد دوستی بوده یا ازدواج؟

اینطور که از نوشته هاتون برداشت کردم بعد از 6 ماه شروع کردین به نظرخواهی از مادرتون..اگر به قصد ازدواج بوده خیلی دیر اقداک کردید به نظر خواهی از مادرتون..

فکر نمیکنید حتی یک ماه ارتباط محدود با یک دختر خانم خصوصا دختری که فرمودید یعنی مهربان، موقر، معتقد و... برای وابستگیش کافیه

حق خوب بودن یک دختر این نیس اخوی

 

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

سلام. من واقعا نمیتونم همه چی رو اینجا توضیح بدم. ولی اره اوایلش به قصد ازدواج بوده و ن از همون روز اول گفتم به دلیل این شرایط امکان مخالفت خانواده وجود داره که به دلایل شرایطی نتونستم تا 6ماه نظرخواهی کنم. ولی از همون روز اول خانوم گفتن مشکلی با این قضیه ندارم ولی من تو اولین فرصت نظرخواهی کردم و همون 6ماه پیش نظر خانواده رو منتقل کردم که باز ایشون گفتن عیب نداره و طی این 6ماه مدام مشکلاتو بهشون گوش زد کردم تا به یک سال کشید و دیگه نظرخواهی جدی و اصلی رو که منتقل کردم باز هم مثل فرایند یک ساله خانوم گفتن عیب نداره!!!
چرا همه فکر میکنن خوب بودن یه دختر رو من خراب کردم؟؟؟چرا نمیگین پسر با دختر اشنا شد و خیلی زود حتی همون روز اول دقیقا همون روز اول تمام مشکلات رو بیان کرد ولی با تمایل دختر به ازدواج روبرو شد و خیلی چیزا که واقعا نمیشه توضیح بدم.

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

بازم میگم بحث سر این موضع نیست. چون نمیشه خیلی چیزا رو گفت و باید دو سه جلسه مشاور حضور رفت برای همش تا بتونه قضاوت کنه. منم از کسی قضاوت نخواستم در این مورد چون کسی تو این فرایند نبوده. خوبم نشد توضیح بدم برای همین گفتم دوستانی که سرزنش میکنن پاسخ ندن چون نمیتونم توضیح اضافه بدم. فقط گفتم جواب سوال نهایی چیه .

تصویر مریم8989

بنظر من شما هنوز به بلوغ اجتماعی و عاطفی نرسیدی
اون دختر رو رهاش کن
نگران نباش
ون صد درصد با شما خوشبخت نخواهد شد

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

شما خودت به بلوغ رسیدی؟اگه رسیدی میتونستی ابتدای متن رو بخونی و ببینی گفتم از اشخاصی مثل شما نظر نخواستم. اصولا امثال شما دنبال اینن اشتباهات مردمو بببینن تو زندگیشون سرک بکشن و نصیحت، سرزنش تخریب بکنن. نظر این اشخاص هم اصلا قابل پذیرش نیست. خدا هم اینجوری تند فکر نمیکنم با کسی برخورد کنه سر اشتباهش! شما اشتباه کردی تو زندگیت تا الان یا نه؟؟؟الان شما هم از اشتباهاتت بگو تا قشنگ تخریبت کنم ببینی چه حس خوبی داره. بهتره سطح درکتو رو ببرین بالا و به بلوغ برسین تا بفهمین وقتی یکی اشتباهی کرده و اومده مشاوره میخواد باید کمک بشه یعنی خودش گیر کرده و نمیدونه چی کنه با رفتار سرزنشی چیزی حل نمیشه. اینو امثال شما یاد بگیرن بد نیست. لطفا نظر ندین دیگه. از دوستان دیگه ای که مثل ایشون برخورد میکنن هم خواهش میکنم پاسخ ندین. واقعا پشیمون شدم از سوال پرسیدن تو این سایت چون معمولا تو این سایت افراد خیلی تند رو رو زیاد میبینم نمیدونم چرا! درحالیکه تو سایت های مشاوره ی دیگه جوابها ارام تر و منطقی تره.

تصویر یه دوست

دور برندار بابا. اشتباه !!  تو به این میگی اشتباه؟همچین راحت میگه اشتباه که انگار مسئله ریاضی بوده. مرد ناحسابی زندگی یه انسان رو از بین می بری میگی اشتباه.اگه برعکس میشد و دختر ولت می کرد بازم می گفتی فقط یه اشتباه بود؟ اشتباه کردی؟؟؟ پاش وایسا. چرا دیگران باید بهای اشتباه تو رو بپردازند.

دیگران هم خطائی کرده باشند به شما مربوط نمیشه. هرکسی بهای خطای خودش رو می پردازه. شما هم خواهی پرداخت.

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

بعد دخترخانوم من گفتم الان کامل جدا شدم؟ لطف کنین وقتی از چیزی اطلاع صددرصدی ندارین حرف نزنین کسی از شما انتظار پاسخ نداشته اینجا که بپرین وسط! شما مسیر یک ساله رو مگه میدونین که زود قضاوت میکنین؟؟من خیلی کلی توضیح دادم اگه وارد جزییات بشم که خیلی طولانی میشه اونوقت شما برای خودتون متاسف میشین که اینقدر تندرو هستین! اگه بدونین خیلی چیزا رو بدون شک مورد تحسین همه ی افرادی حتی چون شما هم قارار میگیرم ولی حیف که نمیتونم اینجا بیان کنم خیلی چیزا رو. من فقط یه توضیح کلی دادم و رفتم سراغ سوال خودم که جدایی بهتره یا ادامه دادن؟ غیر از این من سوالی پرسیدم یا گفتم با قوه ی تخیلات خودتون برین و ماجرا رو توی ذهنتون بازسازی کنین و قضاوت بیخود کنین و حرفای بیخود و تند بزنین؟ شما چه یدونین از خیلی چیزهایی که تو این مسیر اتفاق افتاد. من فقط راهکار خواستم که کدوم درسته جدایی یا خیر. به غیر از این سوال هم گفتم جوابی داده نشه. ادم یبار حرفشو میگه تو کامنتها هم چندبار گفتم سرزنش و ... نمیخوام. جواب سوال میخوام. اونم مشاوران و روانشاناسان سایت نه ادمای تندرویی مثل شما که فکر میکنن علامه دهرن.

تصویر مریم8989

بنده خدا دختره خیلی غمگین شدم
ولی این شمایی ک قراره ازدواج کنی نه مادرت
اینقدر بدم میاد پسرا بخاطر نظر مادرشون عشقشونو کنار میذارن
شما ایا لیاقت اون خانومو داری؟ فک نکنم!!!!!!
کاش عاقل بشه طرفت

تصویر آقا حمید

احساساتی و غیر منطقی

بدترین نظر ممکن رو شما دادی

تصویر هانا
نویسنده هانا در

خسته نباشید واقعا چی میشه گفت به شما میدونستید احتماله مخالفت زیاده مامانتونو میشناختید لازم نبود بگید یکیو میخوام میتونستید ازش بپرسید نظرش راجع به اینجور ازدواج چیه حالا اومدید اینجا اینا را میگید که چی!!!!فقط دعا میکنم خدا به اون خانوم صبر بده و خودش بهتر از شما رو نصیبش کنه شما همین الانم قلبشو شکستید با زندگیشم بازی کردید و تا وقتی واقعا جبران نکردید و توبه نکردید مطمئن باشید تو زندگیتون تاثیر داره شما اگر واقعا میخوایدش میتونید بقیه رو راضی کنید اصلا توجیحتون جالب نیست مادرتونو میتونید راضی کنید اما مشکل اینه شما اصلا قصدشو ندارید مطمئن باشید خدا حواسش به بنده هاش هست به موقعش جوابشو میگیرید توبه کنید از کاری کردید و براش جبران کنید اگر آینده خودتون براتون مهمه 

 

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

شما از اون دسته هستید که گفتم پاسخ ندید.
بعضی از دوستان پاسخی ندن فکر بدی در موردشون نمیشه ها!!خوبه از اول گفتم این دسته از کسایی که اینطوری برخورد میکنن پاسخ ندن. لف کنین بحث رو ادامه ندین و بذارین مشاوران پاسخ بدن. مشاورو گذاشتن برای همچین مواقعی نه برای دیدن برخورد تند بقیه. وقتی یکی به مشاوه لازم داره یاد بگیریم به جای کوبیدن طرف منطقی برخورد کنیم و سعی کنیم در جهت رفع مشکلش یه کاری کنیم نه نمک بپاشیم. متاسفانه تو این سایت هم تندرو زیاد هست نمیدونم چرا.
پس خواهشا سایر دوستان هم که بحثو از سوال من خارج میکنن پاسخ ندن. ممنون میشم.

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آقایون مسئولین چرا این سایت ویرایش نداره ....

آقا حمید اشتباه شدفک کردم چند ساله ارتباطتون طول کشیده بخشید البته از همون اول رسمیش میکردید بهتر بود یا نمیذاشتید از یه 4 هفته رد بشه چون تو 4 هفته هم میشه حرفای اصلیو زد هم وابستگی پیش نمیاد الانم سعی کنید با احترام و خوبی ازش جدا بشید تا روش تاثیره بد نذاره سعی کنید بیشتر با مادرتون صحبت کنید ولی اصلا لازم نیست با اون خانوم ارتباط داشته باشید سعی کنید خوب ازش جدا بشید تا اگر مادرتون راضی شدن بتونید دوباره برگردید 

منو ببخشید زود قضاوت کردم

 

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

خواهش میکنم. من قصدم از اول ازدواج بوده ولی به دلایلی که واقعا منطقیه این مشکلات پیش اومد که واقعا دست من نبود. واقعا این روزا که منطقی دارم نگاه میکنم که خودمو مقصر بدونم میبینم واقعا اشتباهات خانوم هم برای افزایش وابستگی زیاد بود. من 6ماه که گذشت تقریبا شروع کردم به نظرخواهی از مادرم به صورت غیرمستقیم و نظرا رو به خانوم هم منتقل میکردم ولی ایشون خواستار ادامه بودن بیتر از من. نه که من نخوام ولی من منطقی تر و ایشون احساسی تر برخورد میکردن و کار رو به 1ساله شدنش کشوندن.

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

اینم بگم که من همون روز اول گفتم احتمال مخالفت زیاده به خانوم گفتم این مووع رو ایشون گفتن تا دو سه بار مخالفت مادرم میتونن وایسن. منم شروع کردم به نظرخواهی از مادر به صورت غیرمستقیم که متاسفانه جواب منفی بود تقریبا. و همشو به خانوم هم منتقل میکردم که تصمیم بگیرن. حتی تو اخرین بار که نظرخواهی خیلی جدی بود و رفتار جدی مادرم روبرو شدم دیگه اینبار بهصورت جدی به خانوم گفتم تموم کنیم چون این ازدواج مشکلات به همراه داره ممکنه شکسته شدن احترام مادر فرزندی همراه داشته باشی یا شکسته شدن دلشون . من اوایل فکر نمیکردم جواب اینقدر منفی باشه با اینکه میدونستم منفیه و همشو منتقل میکردم ولی اخرین بار دیگه جواب منفی رو گرفتم ازشون . ولی باز خانوم گفتن نه من میپذیرم حتی 1سالم طول بکشه راضیشون کنی.واقعا 50-50مقصریم. من نمیتونم همه ی یک سالو تعریف کنم ولی مطمئنم فقط تقصیر من نبود وابستگی و یک ساله شدنش.

تصویر maleki
نویسنده maleki در

با سلام

در مساله سن مشکلی نیست مخصوصا اگر طرفین همدیگر را پذیرفته و خانواده ها نیز این جریان را قبول کنند.

اگر شما نیز مصمم به این ازدواج هستید مثل ایشان راضی کردن خانواده را باید راهکار بدهیم.

اما اگر مایل به تمام شدن رابطه هستید به گونه دیگر صحبت کنیم.

ابتدا تصمیم نهایی را بگیرید اگر به این نتیجه رسیدید که با ایشان ازدواج کنید که به نظر بنده سعیتان نیز بر همین باشد که به ازدواج ختم شود ، به یک بار دوبار مخالفت خانواده و عقب نشینی شما موفق نخواهید شد و باید تلاش بیشتری را دستور کار خودتان قرار دهید.

و بعد از ازدواج نیز حرف و حدیث هایی که خواهید شنید نباید روی شما و ارتباطتان کوچکترین اثری بگذارد.

اما اگر خود شما نیز به نوعی به این نتیجه رسیده اید که این ازدواج به صلاحتان نیست لازم نیست نگران چیزی باشید و بدنبال راهکار تمام شدن ارتباط باشید که در صورت نیاز خدمتتان عرض خواهیم کرد.

البته این نگران نبودن  به خاطر این است که از همان اول شما قصدتان ازدواج بوده است .

موفق و موید باشید.

 

تصویر hamid368
نویسنده hamid368 در

ایشون دختر خیلی خوبی هستن ولی چون میترسم طی این مدت اذیت شن چرا که من باید دو سال سربازی برم و بهترین حالتشم کار سریع پیدا کنم ایشون 30ساله شدن میترسم موقعیتای بهتر از من رو از دست بدن و بعد از این مدت با مخالفت جدیه خانواده ی من روبرو شن و مثلا 1سال طول بکشه خانوادم راضی شن و بعد از اونم با اکراه به جلسه ی خواستگاری بیان و بعدشم از طرف فامیل مخصوصا ناراحتی پیش بیاد براشون که البته ایشون میگن هیچ کدوم برام مهم نیست چون دوستت دارم عیب نداره. من به دلایل خیلی جدی از جمله سربازی نرفتن مشکلات ملی الان که پدرم نمیتونن کمک کنن و خیلی چیزا نمیتونم الان برای حتی عقد اقدام کنم. مشکلاتی که جای عنوان کردنش نیست. برای همین از این مدت طولانی میترسم. ترس من بیشتر از اذیت شدن و سختی کشیدن ایشون هست وگرنه دختر فوق العاده این و چه بهتر که همسر ادم عاشقش باشه در این حد که در هر شرایطی بپذیرش. ولی میترسم اذیت شن و اخرشم با مخالفت و به زور وارد زندگی ما شن. نمیدونم کدوم راه درسته که جدا شیم و یه مدت ناراحت باشیم و گریه های ایشون هم تحمل کنن. یا نه وایسیم این مدتو نمیدونم چی شه اخر بحثا با خانواده.
در ضمن قابل توجه دوستانی که قصد برخورد تند دارن بازم میگم اولا پاسخ ندید دوما مشکلاتی طی شش ماه اخیر پیش اومده که منو از ازدواج میترسونه پس نگید چرا شما که میدونستید مشکل دارید و این حرفا ادامه دادید. من قصدم ازدواج بوده و نه سرکار گذاشتن. لطفا به اصل سوال پاسخ داده شه که چکار کنم سر دوراهیم. از اونجایی که دختر خوبی هستن وایسم پای همه چی یا به دلیل مشکلات حتی اگه ناراحت شدن وو دلشون شکست به نفعه که جدا شم که ایشون بتونن ازدواج کنن با موارد بهتر که دارن قطعا بین خواستگاراشون.