اداره کل فرق و ادیان - محمد جواد حاجي ابوالقاسم
در قسمتهای گذشته از این مقاله، به 10 شبهه از شبهات وهابیت پاسخ دادیم. اینک به دو شبهة دیگر که از سوی آنان مطرح شده است، می پردازیم و در مقابل هر شبهه، ابتدا پاسخ را مطرح کرده، سپس یک سؤال از آنان می پرسیم.
شبهة یازدهم
چرا شيعيان ادعا مي كنند كه وقتي ميّت در قبر گذاشته ميشود، از او دربارة ائمه سؤال ميشود؟ آيا شيعيان براي اين ادعاي خويش دليل و مدركي دارند؟
پاسخ
يكي از عقاید مسلمانان آن است كه در قبر، دو ملك به نام «نكير» و «منكر» از میّت نسبت به اعتقاداتش سؤال ميكنند، به حدي كه «الباني» عالم سرشناس وهابي مينويسد: «تمام امت اجماع دارند كه در قبر مردگان زنده شده و دو ملك از آنها سؤال ميكنند و نام يكي از آنها "منكر" و ديگري "نكير" است.»[1]
حال میّت مسلمان در قبر چه چيزي بايد به اين دو ملك بگويد؟ در اين زمينه روايات متعدد و صحيح السندي در كتب شيعه وجود دارد كه به يكي از آنها اشاره ميكنيم:
شيخ طوسي) در «تهذيب الاحكام» روايت صحيحي را از امام باقر(ع) نقل كرده است كه: «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ: إِذَا وَضَعْتَ الْمَيِّتَ فِي لَحْدِهِ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَاضْرِبْ بِيَدِكَ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ ثُمَّ قُلْ يَا فُلَانُ قُلْ رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَبِالْإِسْلَامِ دِيناً وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا وَبِعَلِيٍ إِمَاماً وَيُسَمَّى إِمَامُ زَمَانِهِ فَإِذَا حُثِيَ عَلَيْهِ التُّرَابُ وَسُوِّيَ قَبْرُهُ فَضَعْ كَفَّكَ عَلَى قَبْرِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَفَرِّجْ أَصَابِعَكَ وَاغْمِزْ كَفَّكَ عَلَيْهِ بَعْدَ مَا يُنْضَحُ بِالْمَاءِ؛[2].وقتي ميّت را در لحد گذاشتيد، عقایدش، و از جمله ولايت امام علي و ائمة طاهرين( را به او تلقين كن و بگو چنين بگويد:
بگو: به نام خدا و به ياد خدا و در راه خدا و بر دين رسول خدا - كه درود خدا بر او و آلش باد - آيت الكرسي را بخوان و با دست خود بر شانة راستش بزن، پس از آن بگو: اي فلاني (در جواب نکیر و منکر) بگو: راضي هستم كه خداوند پروردگار من و اسلام دين من و محمد (ص) پيامبر و علي(ع) امام من است، و امام زمان خودت را نام مي بري.»
بررسي سند روايت:
در این روایت افراد زیر قرار دارند که بررسی اجمالی هر کدام به شرح زیر است:
1. «حسين بن سعيد اهوازي»: شيخ طوسي) ايشان را ثقه معرفي كرده است.[3]
2. «حماد بن عيسي»: نجاشي) دربارة وي مينويسد: «حماد بن عيسي... او ثقه بود و در روايت راستگو.»[4]
3. «حريز بن عبدالله»: شيخ طوسي) در «الفهرست» او را ثقه معرفي كرده است.[5]
4. «زرارة بن اعين»: زراره نيز از نظر علماي رجال شيعه و موثق است. نجاشي مينويسد: «زرارة بن اعين... بزرگ شيعه در زمان خود و پيشواي شان بود و قاري قرآن، فقيه، آگاه به علم كلام، شاعر و اديب بود و در وجود او فضيلت و دين جمع بود و در آنچه روايت ميكرد، صادق بود.»[6]
نتيجه
نظر به اينكه تمام راويان در اين روايت امامي و موثق هستند، روايت صحيحه است و شيعه طبق مباني خويش براي اين سؤال پاسخ معتبر دارد.
دیدگاه اهل سنّت
«بيهقي» از علماي بزرگ اهل سنت، يك باب را در اين زمينه آورده و با اشاره به عنوان باب، مينويسد:
«باب ما جاء في شهادة الميّت لرسول الله بالرسالة و القائمين بعده بالخلافة و الرواية في ذلك صحيحة ثابتة و في ذلك دلالة ظاهرة من دلالات النبوة؛[7] باب آنچه در مورد شهادت دادن میّت به رسالت پيامبر و خلفاي بعد از حضرت آمده است، و روايت در اين باره صحيح و قطعي است و اين يكي از علایم نبوت پيامبر (ص) است.»
وي در اين عنوان تصريح ميكند كه در باب شهادت ميّت به رسالت رسول خدا (ص) و خلفاي بعد از آن حضرت، روايات صحيح و ثابتی وارد شده است.
سؤال ما: با وجود اينكه در كتب اهل سنت با سند صحيح آمده است كه در قبر از خلفا سؤال ميشود، پس چرا اهل سنت چنين اعتقادي ندارند؟ و چرا در اين زمينه براي عموم مردم مطلبی نميگویند؟
شبهه دوازدهم
چرا شيعيان بر خلاف نص صريح آيات قرآن اعتقاد دارند كه مردگان ميشنوند؟
در آياتي از قرآن كريم آمده است كه مردگان چيزي نميشنوند، از جمله آية 22 سورة فاطر ميگويد: ]إِنَ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور[؛ «خدا هر كس را بخواهد، شنوا ميكند، (اي پيامبر!) تو كساني را كه در قبر هستند، شنوا نميكني.»
پاسخ
همانطور كه در پاسخ به سؤالات ديگر بيان شد، برخي از مطالب مطرح شده در قرآن كريم توسط برخي آيات ديگر تفسير می شود. در قرآن كريم آياتي داريم كه به صراحت از امكان سخن گفتن با مردگان صحبت شده است. از جمله آيات 78 و 79 سورة اعراف كه در مورد قوم صالح ميگويد: ]فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ[؛ «آنگاه زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند، پس [حضرت صالح(ع)] از ايشان روى برتافت و گفت: اى قوم من! به راستى من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم؛ ولى شما خيرخواهان [و نصيحت گران] را دوست نمى داريد.»
واضح است كه حضرت صالح(ع) طبق صريح آية كريمه، بعد از عذاب و نابودی قومش، با آنان سخن گفت و آنان را به صورت مخاطب و شبيه افراد زنده مورد خطاب قرار داد.
نمونة ديگر، آيات 91 تا 93 سورة اعراف است كه در مورد حضرت شعيب(ع) ميگويد: ]فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آَسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ[؛ «پس زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانههايشان از پا درآمدند. كسانى كه شعيب(ع) را تكذيب كرده بودند، گويى خود در آن [ديار] سكونت نداشتند. كسانى كه شعيب(ع) را تكذيب كرده بودند، خود، همان زيانكاران بودند، پس [شعيب(ع)] از ايشان روى برتافت و گفت: اى قوم من! به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و پندتان دادم. ديگر چگونه بر گروهى كه كافرند، دريغ و افسوس بخورم؟»
در اين آيات نيز واضح است كه حضرت شعيب(ع) بعد از هلاك شدن قومش با عذاب الهي، با آنان سخن گفته است.
نمونة سوم، آية 45 سورة زخرف است كه ميفرمايد: ]وَ اسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آَلِهَةً يُعْبَدُونَ[؛ «و از هر كس پيش از تو به عنوان رسول گسيل داشتيم، جويا شو: آيا در برابرِ [خداى] رحمان، خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند، مقرّر داشتهايم؟»
در اين آيه نيز به صراحت به رسول خدا (ص) دستور داده شده است از يكايك انبياي قبل خود سؤال كند كه تقريباً تمام آنها - جز حضرت عيسي(ع) كه در آسمان بود - طبق نظر رايج اهل سنت از دنيا رفته بودند و رسول خدا (ص) راهي براي سخن گفتن با آنان جز سخن گفتگو با مردگان آنها نداشت، لذا اين آيه نيز طبق اقرار بسياري از مفسرين، دلالت بر امكان سخن گفتن با مردگان دارد.
وهابيون در جواب به اين آيات ميگويند: اين آيات بيانگر معجزة انبياست. در پاسخ به آنها ميگوييم: اين ادعا در واقع ناشي از فهم غير صحيح معني معجزه و ادعای بدون دلیل است.
معجزه عملي است كه از مدعي نبوت يا امامت براي اثبات راستگويي خويش سر ميزند؛ ولي چگونه سخن گفتن با مردگان ميتواند دلالت بر راستگويي پيامبر کند؟ زيرا هر شخص ديگري ميتواند ادعا كند كه من با مردگان صحبت ميكنم، و تشخيص شخص راستگو از دروغگو در اينكه مردگان سخن او را شنيدهاند یا نه، براي مردم عادي ممكن نيست، لذا نميتوان سخن گفتن با مردگان (بدون شنيده شدن جواب آنها توسط عموم مردم) را معجزه ای براي انبيا دانست.
علاوه بر اين، معجزه نميتواند عملي حرام باشد؛ زیرا به نظر وهابيون سخن گفتن با مردگان حرام و يا شرك است! حال چطور عمل حرام يا شرك ميتواند معجزه باشد؟ اين سخن طبق مبناي وهابيون مثل آن است كه پيامبري ادعا كند كه معجزة وي حلال بودن زنا براي وي است! كه قطعاً معني ندارد، لذا وهابيون راهي جز قبول امكان سخن گفتن با مردگان طبق آيات قرآن ندارند.
حال چگونه ميتوان بين اين دسته آيات و آيات مرتبط با نشنيدن مردگان جمع كرد؟
پاسخ ساده است: آياتي كه ميگويد مردگان نميشنوند، اشاره به نشنيدن بدون اذن الهي دارند، و آيات و رواياتي كه تصريح به شنيدن مردگان دارند، دلالت ميكنند كه سخن گفتن با مردگان با اذن الهي صورت گرفته است. همانطور كه در آية 17 سورة انفال ميفرمايد: ]فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى[؛ «و شما آنان را نكشتيد؛ بلكه خدا آنان را كُشت. و چون (تیر) افكندى، تو نيفكندى؛ بلكه خدا افكند.»
از يك سو ميگويد: ای مسلمانان! شما كفار را در جنگ بدر نكشتيد. اين كار خدا بود، و از سوي ديگر آنچه در ظاهر صورت گرفته بود، كشته شدن كفار به دست مسلمانان بود. به پيامبر (ص) ميگويد: تو نبودي كه به سوي آنان تير افكندي، با اينكه حضرت تير افكنده بود؛ يعني هم اين كار را به پيامبر (ص) نسبت ميدهد و هم از او نفي ميكند. اين چگونه ممكن است؟ آيا در قرآن تناقض است؟ قطعاً خير!
كنار هم گذاشتن عبارات معناي این آیات را واضح ميكند كه: اي پيامبر! درست است كه در ظاهر اين كار را تو انجام دادي؛ ولي در باطن اذن و قدرت خدا در پس كار تو بود.
در باب شنيدن نيز جمع آيات چنين ميشود: هنگامي كه با مردگان سخن ميگويي، درست است كه در ظاهر تو صدايت را به آنها رساندي و آنها را شنواندي؛ اما در باطن قدرت و اذن خدا در پس اين كار بود و اوست كه هر كس را بخواهد، شنوا ميكند.
سؤال ما: چرا براي مردم نميگوييد كه حتي «ابن تيميه» و «محمد بن عبد الوهاب» اعتقاد داشتند كه مردگان ميشنوند؟
يكي از اشكالات ما به وهابيون اين است كه: چرا وقتي بحثهاي علمي و مطرح كردن ادله صورت ميگيرد، خود اعتراف ميكنيد كه مردگان ميشنوند؛ ولي وقتي اين بحثها پايان مييابد، دوباره بر سر سخنان اول خود رفته و شيعه را به خاطر اعتقاد به شنيدن مردگان تكفير ميكنيد؟
روزی از ابن تيميه سؤال شد: آيا مرده در قبرش حرف ميزند؟ وي در پاسخ گفت: «و اما در مورد اين سؤال که آيا مرده در قبرش حرف ميزند؟ جواب اين است که مرده هم حرف ميزند و هم ميتواند صداي کسي را که با او حرف ميزند، بشنود، همانگونه که در حديث صحيح از نبي مکرم (ص) آمده که فرمود: مردگان صداي نعلين را ميشنوند و ثابت شده در حديث صحيح که از مرده در قبر سؤال ميشود، پس به او گفته ميشود: خداي تو کيست؟ دينت چیست؟ و پيامبرت کيست؟ پس خدا مؤمنين را در گفتار استوار قرار ميدهد، پس مؤمن جواب ميدهد: الله پروردگارم و اسلام دينم و محمد پيامبرم هستند، پس از مؤمن سؤال ميشود در مورد آقايي که به سوي شما مبعوث کرديم، چه عقيدهاي داري؟ پس مؤمن جواب ميدهد که ايشان بنده و فرستادة خداست، با آيات آشکار و هدايت به سوي ما آمد، پس ما ايمان آورديم و از ايشان پيروي کرديم و اين تأويل اين آيه است كه: خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى گرداند.»[8]
و يا در جاي ديگر با صراحت ميگويد: «پس مرده صدا را ميشنود، همانگونه که در روايت صحيح از پيامبر (ص) آمده است: مرده صداي نعلين تشيع کنندگان را ميشنود، همانطور كه در حديث صحيح از رسول خدا (ص) آمده است كه او صداي كفشهاي آنها را ميشنود، و او فرمود: شما (زندگان) از آنها (مردگان) صداي من را بهتر نميشنويد و به ما دستور داده است كه به مردگان سلام كنيم، پس فرمود: هيچ مردي گذرش بر قبر آشنايانش در دنيا نميافتد و به او سلام نميكند، مگر اينكه خدا روح او را به وي بر ميگرداند تا جواب سلامش را بدهد.»[9]
و حتي «محمد بن عبدالوهاب» امام وهابيت، به اين روايت و روايتهاي ديگر بر شنيدن مردگان استدلال ميکند.
«ابو نعيم» و ديگران از «عمرو بن دينار» نقل کرده اند که گفت: هر کس که بميرد، روحش در دست فرشتة مرگ است و به جسدش نگاه ميکند که چگونه غسلش ميدهند و چگونه کفنش ميکنند و روي دوش ميبرند و در حالي که در تابوت است، به او گفته ميشود: ثناي مردم را بر خودت بشنو... .[10]
«مسلم» و «بخاري» نیز از «انس بن مالک» نقل ميکنند: «پيامبر (ص) کنار کشتههاي بدر ايستاد، پس فرمود: اي فلان بن فلان! اي فلان بن فلان! آيا آنچه را که خدا به شما وعده داده بود، حق يافتيد؟ همانا که من آنچه را که خداوند به من وعده داده بود، حق يافتم، پس عمر گفت: اي رسول الله! چگونه با اجسادي حرف ميزني که روح در آنها نيست؟ پس پيامبر (ص) فرمود: شما شنواتر از آنها به آنچه ميگويم نيستيد، غير از اينکه آنها نميتوانند پاسخ دهند.»[11]
و در جاي ديگر در مورد سخن گفتن با شهداي احد و سلام كردن به آنها مينويسد: ... و «حاکم» تصحيح کرده از «عبدالله بن ابی فروه» به اينکه پيامبر (ص) قبرهای شهدای احد را زيارت کرد و فرمود: «خدايا! شاهد باش که بندة تو و پيامبرت شهادت میدهد که اينها شهيد هستند و هر کس که به زيارت آنان بيايد و به آنان سلام کند، جواب او را میدهند تا روز قيامت.»[12]
و در مورد سلام كردن به كل مردگان مؤمن ميگويد: «هيچ كسي نيست كه بر سر قبر برادر مؤمنش كه در دنيا او را ميشناخته برود و بر او سلام كند، مگر اينكه (آن میّت) او را ميشناسد و جواب سلامش را مي دهد.» اين روايت را «عبد الحق» صحيح دانسته است.[13]
____________________________________________
[1]. «و قد اتفق سلف الأمة قبل ظهور الخلاف وأكثرهم بعد ظهوره على إثبات إحياء الموتى في قبورهم ومساءلة الملكين لهم وتسمية أحدهما منكرا والآخر نكيرا.» الآيات البينات، محمد ناصر الدين الباني، مكتب الاسلامي، بيروت، چاپ چهارم،1405 ق، ج 1، ص 88.
[2]. تهذيب الأحكام، شيخ ابوجعفر محمد بن حسن بن علي بن حسن طوسي، تحقيق: سيد حسن موسوي خرسان، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365ش، ج 1، ص 457.
[3]. «الحسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران الأهوازي، من موالي علي بن الحسين'، ثقة.» الفهرست، شيخ طوسی، تحقيق: شيخ جواد قيومي، مؤسسه نشر فقاهة، اول، 1417ق، ص 112.
[4]. «حماد بن عيسى أبو محمد الجهني مولى ... وكان ثقة في حديثه صدوقا.» فهرست أسماء مصنفي الشيعة (رجال نجاشي)، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن عباس نجاشي اسدي كوفي، تحقيق: سيد موسي شبيري زنجاني، مؤسسة نشر اسلامي، قم، چاپ پنجم، 1416ق، ص 142.
[5]. «حريز بن عبد الله السجستاني، ثقة، كوفي، سكن سجستان.» الفهرست، شيخ طوسي، ص 118.
[6]. «زرارة بن أعين بن سنسن مولى لبني عبدالله بن عمرو السمين بن أسعد بن همام بن مرة بن ذهل بن شيبان، أبو الحسن. شيخ أصحابنا في زمانه و متقدمهم، وكان قارئا فقيها متكلما شاعرا أديبا، قد اجتمعت فيه خلال الفضل و الدين، صادقا فيما يرويه.» رجال نجاشي، ص 175.
[7]. دلائل النبوة، بيهقي، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1405 ق، ج 6، ص 55.
[8]. «سئل هل يتكلم الميت في قبره؟ فقال وأما سؤال السائل هل يتكلم الميت في قبره فجوابه أنه يتكلم وقد يسمع أيضا من كلمه كما ثبت في الصحيح عن النبي أنه قال إنهم يسمعون قرع نعالهم وثبت عنه في الصحيح أن الميت يسأل في قبره فيقال له من ربك وما دينك ومن نبيك فيثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فيقول الله ربي والإسلام ديني ومحمد نبي ويقال له ما تقول في هذا الرجل الذي بعث فيكم فيقول المؤمن هو عبد الله ورسوله جاءنا بالبينات والهدى فآمنا به واتبعناه وهذا تأويل قوله تعالى: ] يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَة[. ابراهيم/ 27. كتب ورسائل و فتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ابوالعباس أحمد عبد الحليم بن تيميه حراني حنبلي، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، مكتبة ابن تيمية، چاپ دوم، ج 4، ص273.
[9]. «فان الميت يسمع النداء كما ثبت فى الصحيح عن النّبى- أنه قال: انه ليسمع قرع نعالهم. وأنه قال: ما أنتم بأسمع لما أقول منهم. وأنه أمرنا بالسلام على الموتى. فقال: ما من رجل يمرّ بقبر الرجل كان يعرفه فى الدنيا فيسلّم عليه الا ردّ الله روحه حتّى يردّ عليه السلام (والله أعلم).» همان، ج 24، ص297.
[10]. احکام تمنّی الموت، محمد بن عبد الوهاب، تحقیق: شیخ عبدالرحمن بن محمد السدخان و دیگران، مطابع الریاض، ریاض، چاپ اول، بی تا، ج 1، ص 458.
[11]. «و أخرج أبو نعيم وغيره عن عمرو بن دينار قال : ما مِن ميّت يموت إلا روحه في يد ملك الموت ينظر إلى جسده، كيف يغسل، و كيف يكفن، و كيف يمشى به، و يقال له: و هو على سريره، اسمع ثناء الناس عليك.»
«و للشيخين عن أنس: أن النبي- وقف على قتلى بدر، فقال: يا فلان بن فلان يا فلان بن فلان هل وجدتم ما وعد ربكم حقاً؟ فإني وجدت ما وعدني ربي حقاً؟ فقال عمر: يا رسول الله! كيف تكلم أجساداً لا أرواح فيها؟ فقال: ما أنتم بأسمع لما أقول منهم، غير أنهم لا يستطيعون أن يردوا علي شيئاً.» أحكام تمني الموت، محمد بن عبد الوهاب، تحقيق: شيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان و شيخ عبدالله بن عبد الرحمن الجبرين، مطابع الرياض، رياض، اول، ج 1، ص 458.
[12]. «و للحاكم و صححه عن عبدالله بن أبي فروة أن النبي صلى الله عليه وسلم زار قبور الشهداء بأحد ، فقال : ' اللهم إن عبدك ونبيك يشهد أن هؤلاء شهداء ، وأن من زارهم أو سلم عليهم إلى يوم القيامة ردوا عليه.» همان، ص 47.
[13]. «أخرج ابن عبد البر عن ابن عباس قال: قال رسول الله-: ما من أحد يمرّ بقبر أخيه المؤمن - كان يعرفه في الدنيا - فيسلّم عليه، إلا عرفه و ردّ عليه السلام. صححه عبد الحق، و في الباب عن أبي هريرة و عائشة.» همان، ص 46.