آیه 17

20:16 - 1397/02/29

سوره الرعد (13): آیه 17

اشاره

أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهٰا فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رٰابِیاً وَ مِمّٰا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی اَلنّٰارِ اِبْتِغٰاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتٰاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْبٰاطِلَ فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ (17)

ترجمه:

17-خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد،سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد-و از آنچه(در کوره ها)برای بدست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگی آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید-اما کفها به بیرون پرتاب می شوند ولی آنچه به مردم سود می رساند(آب یا فلز خالص)در زمین می ماند خداوند اینچنین مثال می زند.

تفسیر:

ترسیم دقیقی از منظره حق و باطل.

از آنجا که روش قرآن،به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت،متکی به مسائل عینی است،برای نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن انگشت روی مثلهای حسی جالب و زیبا در زندگی روزمره مردم می گذارد،در اینجا نیز برای مجسم ساختن

ص :164

حقایقی که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک،ایمان و کفر و حق و باطل گذشت،مثل بسیار رسایی بیان می کند.

نخست می گوید:"خداوند از آسمان آبی را فرو فرستاده است"( أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً ).

آبی حیاتبخش و زندگی آفرین،و سرچشمه نمو و حرکت: "و در این هنگام دره ها و گودالها و نهرهای روی زمین هر کدام به اندازه گنجایش و وسعت خود بخشی از این آب را پذیرا می شوند"( فَسٰالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهٰا ).

جویبارهای کوچک دست به دست هم می دهند و نهرهایی به وجود می آورند، نهرها به هم می پیوندند و سیلاب عظیمی از دامنه کوهسار سرازیر می گردد،آبها از سر و دوش هم بالا می روند و هر چه را بر سر راه خود ببینند برمی دارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده می شوند،در این هنگام کفها از لابلای امواج ظاهر می شوند، آن چنان که قرآن می گوید"سیلاب،کفهایی را بر بالای خود حمل می کند" ( فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رٰابِیاً ).

"رابی"از ماده"ربو"(بر وزن غلو)به معنی بلندی و برتری است و ربا که به معنی سود یا پول اضافی یا جنس دیگر است نیز از همین ماده و به همین معنی است،چون اضافه و زیادی را می رساند.

پیدایش کفها منحصر به نزول باران نیست بلکه"در فلزاتی که بوسیله آتش ذوب می شوند تا از آن زینت آلات یا وسائل زندگی بسازند آنها نیز کفهایی همانند کفهای آب دارند"( وَ مِمّٰا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النّٰارِ ابْتِغٰاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتٰاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ ) (1).


1) ترجمه تحت اللفظی جمله فوق چنین است:"از آنچه آتش بر روی آن روشن می کنند برای بدست آوردن زینت یا متاع کفهایی همانند کفهای آب حاصل می شود"و این تعبیر اشاره به کورهایی است برای ذوب فلزات که هم آتش در زیر مواد فلزی وجود دارد و هم در روی آن،به این معنی که یک طبقه آتش در زیر است و سپس روی آن سنگهایی را که مواد کافی دارد می ریزند و مجددا روی آن آتش می ریزند:و این بهترین نوع کوره است که از هر طرف آتش،مواد قابل ذوب را احاطه کرده است.

بعد از بیان این مثال که به صورت وسیع و گسترده،نه تنها در مورد آب، که در مورد همه فلزات،چه آنها که زینتی هستند و چه آنها که وسائل زندگی را از آن می سازند،بیان می کند به سراغ نتیجه گیری می رود،و چنین می فرماید:

"اینگونه خداوند برای حق و باطل،مثال می زند"( کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اللّٰهُ الْحَقَّ وَ الْبٰاطِلَ ).

سپس به شرح آن می پردازد و می گوید:"اما کفها به کنار می روند و اما آبی که برای مردم مفید و سودمند است در زمین می ماند"( فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ ).

کفهای بیهوده و بلند آواز و میان تهی که همیشه بالانشین هستند اما هنری ندارند باید به کناری ریخته شوند و اما آب خاموش و بی سر و صدای متواضع و مفید و سودمند می ماند و اگر روی زمین هم نماند در اعماق زمین نفوذ می کند و چیزی نمی گذرد که به صورت چشمه سارها و قناتها و چاهها سر از زمین برمی دارد،تشنه کامان را سیراب می کند،درختان را بارور،و گلها را شکفته و میوه ها را رسیده، و به همه چیز سر و سامان می دهد.

و در پایان آیه برای تاکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیقتر روی این مثال می فرماید:"این چنین خداوند مثالهایی می زند"( کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اللّٰهُ الْأَمْثٰالَ ).

***

نکته ها

اشاره
[1-راه شناخت حق و باطل:]

در این مثال پر معنی که با الفاظ و عبارات موزونی ادا شده و منظره حق و باطل را به عالیترین صورتی ترسیم کرده حقایق فراوانی نهفته است که در اینجا به قسمتی از آن اشاره می کنیم:

1-شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیتها از پندارها است،گاهی برای انسان چنان مشکل و پیچیده می شود،که حتما باید سراغ نشانه رفت و از نشانه ها،حقایق را از اوهام،و حق را از باطل شناخت.

قرآن در مثال بالا این نشانه ها را چنین بیان کرده است:

الف-"حق همیشه مفید و سودمند است،همچون آب زلال که مایه حیات و زندگی است،اما باطل بی فایده و بیهوده است،نه کفهای روی آب هرگز کسی را سیراب می کنند و درختی را می رویانند،و نه کفهایی که در کوره های ذوب فلزات ظاهر می شود.می توان از آنها زینتی و یا وسیله ای برای زندگی ساخت، و اگر هم مصرفی داشته باشند،مصارف بسیار پست و بی ارزشند که به حساب نمی آیند،همانند صرف کردن خاشاک برای سوزاندن:

باطل همواره مستکبر،بالانشین،پرسروصدا،پر قال و غوغا ولی تو خالی و بی محتوا است،اما حق متواضع،کم سر و صدا،اهل عمل و پر محتوا و سنگین وزن است (1).

ج-حق همیشه متکی به نفس است،اما باطل از آبروی حق مدد می گیرد و سعی می کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او استفاده کند،همانگونه که"هر دروغی از راست فروغ می گیرد"،که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی هرگز دروغی را باور نمی کرد،و اگر جنس خالصی در جهان نبود،کسی فریب جنس قلابی را نمی خورد،بنا بر این حتی فروغ زودگذر باطل و آبروی و حیثیت موقت او به برکت حق است،اما حق همه جا متکی به خویشتن است و آبرو و اثر خویش!

2-زبد چیست؟

"زبد"معنای کفهای روی آب و یا هر گونه کف می باشد و می دانیم آب


 1) علی(ع)در وصف خود و دشمنانش همچون اصحاب جنگ جمل می فرماید: و قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذین الامرین الفشل و لسنا نرعد حتی نوقع و لا نسیل حتی نمطر: "آنها رعد و برقی نشان دادند،اما پایانش جز سستی و ناتوانی نبود،ولی ما به عکس تا کاری انجام ندهیم رعد و برقی نداریم و یا نباریم سیلاب خروشان براه نمی اندازیم"!(برنامه ما عمل است نه سخن)(نهج البلاغه خطبه 9).

زلال کمتر کف به روی آن آشکار می گردد چرا که کفها به خاطر آلوده شدن آب به اجسام خارجی می باشد،و از اینجا روشن می شود که اگر حق به صفا و پاکی اصلی باقی بماند هرگز کفهای باطل اطراف آن آشکار نمی گردد،اما هنگامی که حق بر اثر برخورد به محیطهای آلوده رنگ محیط را به خود گرفت،و حقیقت با خرافه، و درستی یا نادرستی و پاکی یا ناپاکی آمیخته شد،کفهای باطل در کنار آن آشکار می شوند.

این همان چیزی است که علی ع در نهج البلاغه به آن اشاره فرموده آنجا که می گوید:

لو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین: "اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود،بر حق جویان مخفی نخواهد ماند،و اگر حق از آمیزش باطل رهایی یابد،زبان بدگویان از آن قطع خواهد شد"! (1).

بعضی از مفسران گفته اند که در آیه فوق در حقیقت سه تشبیه است"نزول آیات قرآن"از آسمان وحی تشبیه به نزول قطرات حیاتبخش باران شده، "دلهای انسانها تشبیه به زمینها و دره ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودشان بهره می گیرند،و"وسوسه های شیطانی"به کفهای آلوده روی آب تشبیه شده است،که این کفها از آب پیدا نشده،بلکه از آلودگی محل ریزش آب پیدا می شود و به همین جهت وسوسه های نفس و شیطان از تعلیمات الهی نیست،بلکه از آلودگی قلب انسان است،و به هر حال سرانجام،این وسوسه ها از دل مؤمنان برطرف می گردد و آب زلال وحی که موجب هدایت و حیات انسانهاست باقی می ماند!

3-همیشه بهره ها به میزان آمادگیهاست و لیاقتهاست!

از این آیه ضمنا استفاده می شود که در مبدء فیض الهی هیچگونه بخل و محدودیت و ممنوعیت نیست،همانگونه که ابرهای آسمان بدون قید و شرط، همه جا باران می پاشند،و این قطعه های مختلف زمین و دره ها هستند که هر کدام


 1) نهج البلاغه خطبه 50.

بمقدار وسعت وجود خویش از آن بهره می گیرند،زمین کوچکتر بهره اش کمتر و زمین وسیعتر سهمش بیشتر است،و همین گونه است قلوب و ارواح آدمیان در برابر فیض خدا!

4-باطل دنبال بازار آشفته می گردد!

هنگامی که سیلاب وارد دشت و صحرای صاف می گردد و جوش و خروش آب فرو می نشیند اجسامی که با آب مخلوط شده بودند تدریجا ته نشین می کنند و کفها از میان می روند و آب زلال چهره اصلی خود را آشکار می سازد،و به همین ترتیب باطل به سراغ بازار آشفته می رود،تا از آن بهره گیرد،اما هنگامی که آرامش پیدا شد و هر کسی به جای خویشتن نشست،و معیارها و ضابطه ها در جامعه آشکار گشت،باطل جایی برای خود نمی بیند و به سرعت کنار می رود!

5-باطل تنها در یک لباس ظاهر نمی شود.

یکی از خصائص باطل این است که هر"لمحه به شکلی و هر لحظه به لباس دیگری در می آید"،تا اگر او را در یک لباس شناختند،در لباس دیگر بتواند چهره خود را پنهان سازد،در آیه فوق نیز اشاره ظریفی به این مساله شده است،آنجا که می گوید:کفها نه تنها بر آب ظاهر می گردند در هر کوره ای و هر بوته ای که فلزات ذوب می شوند کفهای تازه به شکل جدید و در لباس تازه ای آشکار می شوند،و به تعبیر دیگر حق و باطل همه جا وجود دارد،همانگونه که کفها در هر مایعی به شکل مناسب خود آشکار می شود.

بنا بر این باید هرگز فریب تنوع صورتها را نخوریم و در هر کجا منتظر باشیم که باطل را با صفات ویژه اش-که صفات آنها همه جا یکسان است و در بالا اشاره شد-بشناسیم و آنها را کنار بزنیم.

6-بقای هر موجود بسته به میزان سود رسانی او است!

در آیه فوق می خوانیم آنچه به مردم سود می رساند باقی و بر قرار می ماند ( وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ ).

نه تنها آب که مایه حیات است میماند و کفها از میان می روند،بلکه در فلزات چه آنها که برای"حلیه"و زینتند و چه آنها که برای تهیه"متاع"و وسائل زندگی، در آنجا نیز فلز خالص که مفید و سودمند یا شفاف و زیبا است میماند و کفها را بدور می افکنند.

و به همین ترتیب انسانها،گروه ها،مکتبها،و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمندند،حق بقاء و حیات دارند،و اگر می بینیم انسان مکتب باطلی مدتی سر پا می ماند این به خاطر آن مقدار از حقی است که به آن آمیخته شده که به همان نسبت حق حیات پیدا کرده است!.

7-چگونه حق،باطل را بیرون می ریزد.

کلمه"جفاء"که به معنی پرتاب شدن و به بیرون پریدن است،نکته لطیفی در بردارد و آن اینکه باطل به جایی می رسد که قدرت نگهداری خویش را ندارد،و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب می گردد،و این در همان حال است که حق به جوشش می آید،هنگامی که حق به خروش افتاد،باطل همچون کفهای روی دیک که به خارج پرتاب می شود بیرون می افتد و این خود دلیلی است بر اینکه حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.!

8-باطل در بقای خود مدیون حق است.

همانگونه که در تفسیر آیه گفتیم،اگر آبی نباشد هرگز کف نمی تواند به حیات خود مستقلا ادامه دهد،همین گونه اگر حق نبود،باطل هم فروغی نداشت،اگر افراد درستکار نبودند کسی تحت تاثیر افراد خائن واقع نمی شد و فریب آنها را نمی خورد،پس همین جولان و فروغ کاذب باطل مدیون بهره برداری از فروغ حق است(کان دروغ از راست می گیرد فروغ!).

9-مبارزه حق و باطل همیشگی است.

قرآن در اینجا برای مجسم ساختن حق و باطل مثالی گفته که مخصوص به زمان و مکان معینی نیست صحنه ای است که همه سال در نقاط مختلف جهان در مقابل چشم انسانها مجسم می شود،و این نشان می دهد که پیکار حق و باطل یک پیکار موقت و موضعی نیست،این رگ رگ آب شیرین و شور همواره بر خلایق تا نفخ صور جریان دارد مگر آن زمانی که جهان و انسانها به صورت یک جامعه ایده آل(همچون جامعه عصر قیام مهدی ع)در آید که پایان این مبارزه اعلام گردد،لشگر حق پیروز و بساط باطل برچیده شود،و بشریت وارد مرحله تازه ای از تاریخ خود گردد،و تا زمانی که این مرحله تاریخی فرا نرسد باید همه جا در انتظار برخورد حق و باطل بود،و موضع گیری لازم را در این میان در برابر باطل نشان داشت.

10-زندگی در پرتو تلاش و جهاد.

مثال زیبای فوق این اصل اساسی زندگی انسانها را نیز روشن می سازد که حیات بدون جهاد،و بقاء و سربلندی بدون تلاش ممکن نیست،چرا که می گوید،آنچه را مردم برای تهیه وسائل زندگی(ضروریات زندگی)و یا زینت (رفاه زندگی)به درون کوره ها می فرستند،همواره زبد و کفهایی دارد،و برای بدست آوردن این دو(وسائل ضروری و وسائل رفاهی- اِبْتِغٰاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتٰاعٍ ) باید مواد اصلی را که در طبیعت به صورت خالص یافت نمی شود و همواره آمیخته با اشیاء دیگر است در زیر فشار آتش در کوره قرار داد،و آنها را تصفیه و پاکسازی کرد،تا فلز خالص و پاک از آن بیرون آید و این کار جز در سایه تلاش و کوشش و مجاهده انجام نمی شود.

اصولا طبیعت زندگی دنیا این است که در کنار گلها،خارها و در کنار نوشها،نیشها،و پیروزیها در لابلای سختیها و مشکلات قرار دارد،و از قدیم گفته اند"گنجها در ویرانه ها است،و در بالای هر گنجی اژدهای خطرناکی خفته است"آیا آن ویرانه و این اژدها چیزی جز همان انبوه مشکلات که در بدست آوردن هر موفقیتی وجود دارد می باشد.

در داستانهای ایرانی خودمان نیز رستم برای رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعی از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتی است.

به هر حال قرآن این حقیقت را که بدون تحمل رنجها انسان به هیچ موفقیتی نائل نمی شود بارها به عبارات مختلف بیان داشته است.

در آیه 214 سوره بقره می خوانیم أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمّٰا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسٰاءُ وَ الضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتیٰ نَصْرُ اللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اللّٰهِ قَرِیبٌ :"آیا گمان کردید که به همین سادگی داخل بهشت می شوید در حالی که هنوز نمونه ای از سرنوشت پیشینیان برای شما پیش نیامده است،همانها که در انبوه پریشانیها و ناراحتیها گرفتار شدند و آن چنان کارد به استخوانشان رسید و به لرزه افتادند که پیامبرشان و آنها که با او ایمان آورده بودند صدا زدند،یاری خدا کجاست؟ در این لحظات بسیار سخت و دردناک یاری الهی به سراغ آنها آمد و به آنها گفته شد،نصرت الهی نزدیک است"! ***

مثلهای قرآن.

اشاره

نقش مثال در توضیح و تفسیر مباحث،نقش انکارناپذیری است،و به همین دلیل در هیچ علمی بی نیاز از ذکر مثال برای اثبات حقایق و روشن ساختن و نزدیک نمودن آنها به ذهن نداریم،گاه می شود یک مثال بجا که درست هماهنگ و منطبق با مقصود است،مطلب را از آسمان به زمین می آورد،و برای همه قابل فهم می سازد.

روی هم رفته می توان گفت:مثال در مباحث مختلف علمی و تربیتی و اجتماعی و اخلاقی و غیر آن،نقشهای مؤثر زیر را دارد:

1-مثال،مسائل را حسی می کند-

از آنجا که انس انسان بیشتر با محسوسات است و حقایق پیچیده عقلی از دسترس افکار نسبتا دورتر است،مثالهای حسی آنها را از فاصله دور دست نزدیک می آورد و در آستانه حس قرار می دهد، و درک آن را دلچسب و شیرین و اطمینان بخش می سازد.

2-مثال،راه را نزدیک می کند-

گاه می شود که برای اثبات یک مساله عمیق منطقی و عقلانی باید انسان به استدلالات مختلفی متوسل گردد که باز هم ابهام اطراف آن را گرفته است،ولی ذکر یک مثال روشن و کاملا هماهنگ با مقصود چنان راه را نزدیک می سازد که،تاثیر استدلالها را افزایش می دهد و از ضرورت استدلالات متعدد می کاهد.

3-مثال،مسائل را همگانی میسازد-

بسیاری از مباحث علمی است که در شکل اصلیش تنها برای خواص قابل فهم است،و توده مردم استفاده چندانی از آن نمی برند،ولی هنگامی که با مثال آمیخته،و به این وسیله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پایه ای از علم و دانش باشند،از آن بهره می گیرند،بنا بر این مثالها به عنوان یک وسیله تعمیم علم و فرهنگ،کار برد غیر قابل انکاری دارند.

4-مثال،درجه اطمینان به مسائل را بالا می برد-

کلیات عقلی هر قدر مستدل و منطقی باشند ما دام که در ذهن هستند اطمینان کافی نمی آفرینند،چرا که انسان همواره اطمینان را در عینیت جستجو می کند،مثال به مسائل ذهنی عینیت می بخشد،و کار برد آنها را در عالم خارج روشن می سازد،و به همین دلیل در میزان باور و پذیرش و اطمینان نسبت به یک مساله اثر می گذارد.

5-مثال،لجوجان را خاموش می سازد-

بسیار می شود که ذکر کلیات مسائل به صورت مستدل و منطقی برای خاموش کردن یک فرد لجوج کافی نیست و او هم چنان دست و پا می زند،اما هنگامی که مساله در قالب مثال ریخته شود راه را چنان بر او می بندد که دیگر مجال بهانه گیری برای او باقی نمی ماند.

*** بد نیست برای همین موضوع"مثالهایی"مطرح کنیم!تا معلوم شود نقش مثال تا چه اندازه مؤثر است.

در قرآن مجید می خوانیم که خداوند در برابر کسانی که در مورد آفرینش حضرت مسیح ع تنها از مادر ایراد می کردند،که مگر ممکن است انسانی بدون پدر متولد شود،می فرماید: إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ :"مثل عیسی در نزد خدا همانند آدم است که او را از خاک آفرید" (آل عمران-59).

درست دقت کنید ما هر قدر بخواهیم در برابر افراد لجوج بگوئیم که این کار در برابر قدرت بی پایان خدا کار ساده ای است باز ممکن است بهانه گیری کنند،اما هنگامی که به آنها بگوئیم آیا قبول دارید که آدم و انسان نخستین از از خاک آفریده شده است؟خداوندی که چنین قدرتی دارد چگونه نمی تواند انسان را از بشری بدون پدر متولد سازد؟ و در مورد منافقانی که چند صباحی در سایه نفاق خود زندگی ظاهرا آرامی دارند قرآن مجید مثال زیبایی دارد و آنها را به مسافری تشبیه می کند که در یک بیابان تاریک در شب ظلمانی گرفتار رعد و برق و طوفان و باران شده است،آن چنان سرگردان است که راه به جایی ندارد،تنها هنگامی که برق آسمان ظاهر می شود،فضای بیابان چند لحظه روشن می گردد و او تصمیم می گیرد به سویی حرکت کند بلکه راه را بیابد،اما به سرعت برق خاموش می شود و او هم چنان سرگردان باقی میماند! آیا برای ترسیم حال یک منافق سرگردان که با استفاده از روح نفاق و عمل منافقانه خود می خواهد به زندگیش ادامه دهد تعبیری از این جالبتر می شود؟ (سوره بقره-20).

و یا اینکه هنگامی که به افراد می گوئیم در راه خدا انفاق کنید،خداوند انفاق شما را چندین برابر پاداش می دهد،ممکن است افراد عادی نتوانند کاملا مفهوم این سخن را درک کنند،اما هنگامی که گفته شود انفاق همانند بذری است که در زمین افشانده می شود که از آن هفت خوشه می روید و در هر خوشه ای ممکن است،یکصد دانه بوده باشد،مساله کاملا قابل درک می گردد مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ (بقره-261).

غالبا می گوئیم اعمال ریایی بیهوده است و نتیجه ای از آن عائد انسان نمی شود، ممکن است این سخن برای عده ای سنگین بیاید که چگونه یک عمل سودمند مانند بنای یک بیمارستان و مدرسه اگر چه به قصد تظاهر و ریاکاری باشد در پیشگاه خدا بی ارزش است ولی قرآن با ذکر یک مثال کاملا آن را دلچسب و مفهوم می سازد و می گوید فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوٰانٍ عَلَیْهِ تُرٰابٌ فَأَصٰابَهُ وٰابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً :

"عمل اینگونه اشخاص همانند قطعه سنگی است که مقداری خاک روی آن ریخته باشند و در آن بذری بیفشانند،هنگامی که باران می بارد به جای اینکه این بذر بارور شود آن را همراه خاکهای سطحی روی سنگ می شوید و به کناری می ریزد، این چنین است حال اعمال ریایی و بی ریشه!(بقره-264).

راه دور نرویم در همین مثال مورد بحث در باره مبارزه حق و باطل چقدر این مساله خوب مجسم شده و به طور دقیق ترسیم یافته،مقدمات،نتیجه ها،صفات ویژگیها و آثار هر یک از حق و باطل در همین مثال منعکس است،آن چنان که برای همگان قابل فهم و اطمینان بخش و برای لجوجان ساکت کننده، و از همه گذشته زحمت بحثهای طولانی و مفصل را از دوش برمی دارد.

در یکی از روایات می خوانیم که یکی از مادیها(زنادقه)خدمت امام صادق ع رسید و عرض کرد خداوند می فرماید"هر زمان که پوست تن دوزخیان از شدت آتش بسوزد ما پوست دیگری بر آنها می پوشانیم تا طعم عذاب را به خوبی بچشند"گناه آن پوست دیگر چیست که آنهم مجازات شود؟! امام فرمود:آن پوست هم عین پوست اول است و هم غیر آن،سؤال کننده قانع نشد و از این پاسخ نتوانست چیزی بفهمد،ولی امام ع با ذکر یک مثال گویا آن چنان مساله را روشن ساخت که جایی برای گفتگو باقی نماند،فرمود:

ملاحظه کن یک خشت پوسیده و فرسوده را خرد می کنی و سپس همان خاک را گل کرده و در قالب می ریزی و یک خشت نو از آن می سازی،این همان خشت اول است و از یک نظر غیر آن (1).

***اما در اینجا ذکر یک نکته کاملا ضروری است و آن اینکه مثال با این همه نقشهای ارزنده و مؤثرش در صورتی می تواند نقش اساسی خود را ایفا کند که کاملا موافق و هماهنگ با مطلبی باشد که مثال برای آن انتخاب شده است،و الا گمراه کننده و مخرب خواهد بود،یعنی به همان نسبت که یک مثال درست و هماهنگ مفید و مؤثر است،یک مثال انحرافی مخرب و ویرانگر و گمراه کننده می باشد.

و به همین دلیل منافقان و بد اندیشان همیشه برای گمراه ساختن مردم و اغفال ساده دلان از مثالهای انحرافی استفاده می کنند،و برای دروغ خود از فروغ مثال کمک می گیرند،و باید به دقت مراقب اینگونه مثلهای انحرافی و سوء استفاده از مثال باشیم.


 1) شرح این حدیث را در جلد 3 تفسیر نمونه صفحه 428 که به نقل از مجالس شیخ و احتجاج طبرسی،آورده ایم مطالعه فرمائید.
برچسب‌ها: