آیات 11 تا 12

19:19 - 1397/02/31

سوره إبراهیم (14): آیات 11 تا 12

اشاره

قٰالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَمُنُّ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطٰانٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (11) وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَکَّلَ عَلَی اَللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (12)

ترجمه:

11-پیامبرانشان به آنها گفتند درست است که ما بشری همانند شما هستیم ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد(و شایسته ببیند)نعمت می بخشد(و مقام رسالت عطا می کند)و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز به فرمان خدا بیاوریم(و از تهدیدهای شما نمی هراسیم)و افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند.

12-چرا ما بر خدا توکل نکنیم با اینکه ما را به راههای(سعادت)مان رهبری کرده،و ما به طور مسلم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد(و دست از انجام رسالت خویش برنمی داریم)و توکل کنندگان باید فقط بر خدا توکل کنند!.

تفسیر:

تنها بر خدا توکل کنید

در این دو آیه پاسخ پیامبران را از بهانه جویی های مخالفان لجوج که در آیات گذشته آمده می خوانیم.

در مقابل ایراد آنها که می گفتند:چرا از جنس بشر هستید،"پیامبران به آنها در مقابل ایراد آنها گفتند مسلما ما تنها بشری همانند شما هستیم،ولی خدا بر هر کس بخواهد از بندگانش منت می گذارد و موهبت رسالت را به آنها می بخشد"

( قٰالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَمُنُّ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ ).

یعنی فراموش نکنید اگر فرضا به جای بشر،فرشته ای انتخاب می شد، باز فرشته از خودش چیزی ندارد،تمام مواهب از جمله موهبت رسالت و رهبری از سوی خدا است،آن کس که می تواند چنین مقامی را به فرشته ای بدهد می تواند به انسانی بدهد.

بدیهی است بخشیدن این موهبت از ناحیه خداوند بی حساب نیست و بارها گفته ایم که مشیت خدا با حکمت او هماهنگ است،یعنی هر جا می خوانیم: "خدا به هر کس بخواهد..."مفهومش این است"هر کس را شایسته بداند" درست است که مقام رسالت بالآخره موهبت الهی است،ولی آمادگیهایی در شخص پیامبر نیز حتما وجود دارد.

سپس به پاسخ سؤال سوم می پردازد بی آنکه از ایراد دوم پاسخ گوید گویی ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنت نیاکان آن قدر سست و بی اساس بوده که هر انسان عاقلی با کمترین تامل جواب آن را می فهمد،به علاوه در آیات دیگر قرآن،پاسخ این سخن داده شده است.

آری در پاسخ سؤال سوم چنین می گوید که آوردن معجزات،کار ما نیست که به صورت یک خارق العاده گر گوشه ای بنشینیم و هر کس به میل خودش معجزه ای پیشنهاد کند و مساله خرق عادت تبدیل به یک بازیچه بی ارزش شود، بلکه:"ما نمی توانیم معجزه ای جز به فرمان خدا بیاوریم"( وَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطٰانٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ ).

به علاوه هر پیامبری حتی بدون تقاضای مردم به اندازه کافی اعجاز نشان می دهد تا سند اثبات حقانیت او گردد،هر چند مطالعه محتویات دعوت و مکتب آنها،خود به تنهایی بزرگترین اعجاز است،ولی بهانه جویان غالبا گوششان

بدهکار این حرفها نبود،هر روز پیشنهاد تازه ای می کردند و اگر پیامبر تسلیم نمی شد،جار و جنجال براه می انداختند.

سپس برای اینکه پاسخ قاطعی به تهدیدهای گوناگون این بهانه جویان نیز بدهند با این جمله موضع خود را مشخص می ساختند و می گفتند:"همه افراد با ایمان باید تنها بر خدا تکیه کنند"همان خدایی که قدرتها در برابر قدرتش ناچیز و بی ارزش است( وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ).

*** بعد به استدلال روشنی برای همین مساله توکل،پرداخته و می گفتند: "چرا ما بر"اللّٰه"توکل نکنیم،و در همه مشکلات به او پناه نبریم؟چرا ما از قدرتهای پوشالی و تهدیدها بترسیم در حالی که او ما را هدایت به راههای سعادتمان کرده"( وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا ).

جایی که برترین موهبت،یعنی موهبت هدایت به راههای سعادت را به ما عطا فرموده مسلما ما را در زیر پوشش حمایت خویش در برابر هر گونه تهاجم و کارشکنی و مشکلی قرار خواهد داد.

و سپس چنین ادامه می دادند اکنون که تکیه گاه ما خدا است،تکیه گاهی شکست ناپذیر و ما فوق همه چیز،"بطور قطع ما در برابر تمام آزار و اذیتهای شما ایستادگی و شکیبایی خواهیم کرد"( وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا ).

و بالآخره گفتار خود را با این سخن پایان می دادند که"همه توکل کنندگان باید تنها بر اللّٰه توکل کنند"( وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ).

***

چند نکته

اشاره
[1-توکل مؤمنان و توکل متوکلان:]

1-در نخستین آیه مورد بحث می خوانیم"مؤمنان"باید بر خدا توکل کنند،و در آیه دوم می خوانیم"متوکلان"باید بر خدا توکل کنند،گویا جمله دوم مرحله ای است وسیعتر و فراتر از مرحله اول یعنی مؤمنان که سهل است-چون ایمان به خدا از ایمان به قدرت و حمایت او و توکل بر او جدا نمی تواند باشد-حتی غیر مؤمنان و همه کس تکیه گاهی جز خدا پیدا نمی کنند، زیرا به هر کس بنگرند از خود چیزی ندارد همه نعمتها و قدرتها و موهبتها به ذات پاک او بر می گردد،پس آنها نیز باید سر بر آستان او بگذارند و از او بخواهند که این توکل آنها را دعوت به ایمان به اللّٰه نیز می کند.

[2-پاسخی روشن به کسانی که نفی اعجاز پیامبران می کنند]

2-آیات فوق پاسخی روشن به کسانی می دهد که نفی اعجاز پیامبران می کنند،یا نفی معجزات پیامبر اسلام غیر از قرآن و به ما می فهماند که پیامبران هرگز نگفته اند ما معجزه نمی آوریم بلکه می گفتند جز به فرمان خدا و اجازه او دست به این کار نمی زنیم،زیرا اعجاز کار او است و در اختیار او و هر زمان صلاح بداند به ما می دهد.

3-حقیقت توکل و فلسفه آن

"توکل"در اصل از ماده"وکالت"به معنی انتخاب وکیل کردن است، و این را می دانیم که یک وکیل خوب کسی است که حد اقل دارای چهار صفت باشد:آگاهی کافی،امانت،قدرت،و دلسوزی.

این موضوع نیز شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که انتخاب یک وکیل مدافع در کارها در جایی است که انسان شخصا قادر به دفاع نباشد،در این موقع از نیروی دیگری استفاده می کند و با کمک او به حل مشکل خویش می پردازد.

بنا بر این توکل کردن بر خدا مفهومی جز این ندارد که انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگی و دشمنیها و سرسختیهای مخالفان و پیچیدگیها و احیانا بن بستهایی که در مسیر خود به سوی هدف دارد در جایی که توانایی بر گشودن آنها ندارد او را وکیل خود سازد،و به او تکیه کند،و از تلاش و کوشش باز نایستد،بلکه در آنجا هم که توانایی بر انجام کاری دارد باز مؤثر اصلی را خدا بداند،زیرا از دریچه چشم یک موحد سرچشمه تمام قدرتها و نیروها او است.

نقطه مقابل"توکل بر خدا"تکیه کردن بر غیر او است یعنی به صورت اتکایی زیستن،و وابسته به دیگری بودن،و از خود استقلال نداشتن است، دانشمندان اخلاق می گویند:توکل ثمره مستقیم توحید افعالی خدا است،زیرا همانطور که گفتیم از نظر یک موحد هر حرکت و کوشش و تلاش و جنبش،و هر پدیده ای که در جهان صورت می گیرد بالآخره به علت نخستین این جهان یعنی ذات خداوند ارتباط می یابد،بنا بر این یک موحد همه قدرتها و پیروزیها را از او می داند.

فلسفه توکل

با توجه به آنچه ذکر کردیم استفاده می شود که:

اولا:توکل بر خدا،بر آن منبع فنا ناپذیر قدرت و توانایی،سبب افزایش مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگی است،به همین دلیل به هنگامی که مسلمانان در میدان"احد"ضربه سختی خوردند،و دشمنان پس از ترک این میدان بار دیگر از نیمه راه بازگشتند تا ضربه نهایی را به مسلمین بزنند،و این خبر به گوش مؤمنان رسید،قرآن می گوید افراد با ایمان نه تنها در این لحظه بسیار خطرناک که قسمت عمده نیروی فعال خود را از دست داده بودند وحشت نکردند بلکه با تکیه بر"توکل"و استمداد از نیروی ایمان بر پایداری آنها افزوده شد و دشمن فاتح با شنیدن خبر این آمادگی به سرعت عقب نشینی کرد(آل عمران آیه 173).

نمونه این پایداری در سایه توکل در آیات متعددی به چشم می خورد،از جمله در آیه 122 آل عمران قرآن می گوید:"توکل بر خدا جلو سستی دو طایفه از جنگجویان را در میدان جهاد گرفت".

و در آیه 12 سوره ابراهیم"توکل ملازم با صبر و استقامت در برابر جملات و صدمات دشمن ذکر شده است".

و در آیه 159 آل عمران"برای انجام کارهای مهم،نخست دستور به مشورت و سپس تصمیم راسخ،و بعد توکل بر خدا داده شده است".

حتی قرآن می گوید:در برابر وسوسه های شیطانی"تنها کسانی می توانند مقاومت کنند و از تحت نفوذ او در آیند که دارای ایمان و توکل باشند" إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطٰانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (نحل 99).

از مجموع این آیات استفاده می شود که منظور از توکل این است که در برابر عظمت مشکلات،انسان احساس حقارت و ضعف نکند،بلکه با اتکای بر قدرت بی پایان خداوند،خود را پیروز و فاتح بداند،و به این ترتیب توکل امید آفرین نیرو بخش و تقویت کننده،و سبب فزونی پایداری و مقاومت است.

اگر مفهوم توکل به گوشه ای خزیدن و دست روی دست گذاشتن بود معنی نداشت که درباره مجاهدان و مانند آنها پیاده شود.

و اگر کسانی چنین می پندارند که توجه به عالم اسباب و عوامل طبیعی با روح توکل ناسازگار است،سخت در اشتباهند،زیرا جدا کردن اثرات عوامل طبیعی از اراده خدا یک نوع شرک محسوب می شود،مگر نه این است که عوامل طبیعی نیز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان او است،آری اگر عوامل را دستگاهی مستقل در برابر اراده او بدانیم اینجا است که با روح توکل سازگار نخواهد بود.(دقت کنید).

چطور ممکن است چنان تفسیری برای توکل بشود با اینکه شخص پیامبر اسلام ص که سر سلسله متوکلان بود برای پیشبرد اهدافش از هیچگونه فرصت،نقشه صحیح،تاکتیک مثبت،و انواع وسائل و اسباب ظاهری غفلت نمی نمود اینها همه ثابت می کند که توکل،آن مفهوم منفی را ندارد.

"ثانیا":توکل بر خدا آدمی را از وابستگیها که سرچشمه ذلت و بردگی است نجات می دهد و باو آزادگی و اعتماد به نفس می بخشد.

"توکل"با"قناعت"ریشه های مشترکی دارد،و طبعا فلسفه آن دو نیز از جهاتی با هم شبیه است و در عین حال تفاوتی نیز دارند در اینجا چند روایت اسلامی در زمینه توکل-به عنوان پرتوی روی مفهوم اصلی و ریشه آن می آوریم:

امام صادق ع می گوید" ان الغناء و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا " (1)"بی نیازی و عزت در حرکتند هنگامی که محل توکل را بیابند در آنجا وطن می گزینند".

در این حدیث وطن اصلی بی نیازی و عزت"توکل"معرفی شده است.

از پیامبر اسلام ص نقل شده که فرمود از پیک وحی خدا،جبرئیل،پرسیدم توکل چیست؟گفت"

العلم بان المخلوق لا یضر و لا ینفع،و لا یعطی و لا یمنع،و استعمال الیاس من الخلق فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوی اللّٰه و لم یطمع فی احد سوی اللّٰه فهذا هو التوکل " (2)"آگاهی به این واقعیت که مخلوق نه زیان و نفع می رساند و نه عطا و منع دارد،و چشم از دست مخلوق برداشتن،هنگامی که بنده ای چنین شد جز برای خدا کار نمی کند و از غیر او امید ندارد،این حقیقت توکل است".

کسی از امام علی بن موسی الرضا ع پرسید:"

ما حد التوکل؟فقال ان لا تخاف مع اللّٰه احدا (3)""حد توکل چیست؟فرمود اینکه با اتکای به خدا از هیچکس نترسی"!. (4).


 1) اصول کافی جلد 2 باب التفویض الی اللّٰه و التوکل علیه حدیث 3.
 2) بحار الانوار ج 15 بخش 2 فی الاخلاق ص 14 چاپ قدیم.
 3) سفینه البحار جلد 2 صفحه 682.
 4) برای توضیح بیشتر در زمینه توکل و مانند آن به کتاب انگیزه پیدایش مذهب مراجعه کنید.
برچسب‌ها: