اگر میدونستم که کاربران اینجا قصد کمک به یکدیگر رو ندارن و برای خنده و مزه پراکنی دور هم جمع شدن. این همه زمان نمیذاشتم و وقتم رو هدر نمیدادم که سوالم رو مطرح کنم.
به هر جهت نظرات بسیار متفاوت هست. فکر میکنم نهایتا فقط باید به قلبم رجوع کنم.
یعنی اگر با دختر مانتویی راحت نیستم. یا مثلاً بعد از این همه سال نمیخوام پاکیمو از بین ببرم و برم سراغ دوست دختر (حالا به هر شکلی) و اگر مهریه بالای ۱۴ سکه رو قبول ندارم و ... پس دقیقا باید به همین چیزی که قلبم میگه عمل کنم. چون اگر عمل نکنم خوشبخت نمیشم.
بذار اکثر مردم اشتباه بکنن و اکثرا طبق عرف و رسوم غلط پیش برن، واسه همینه که در زندگی اکثر مردم مشکلات زیادی هم و در زندگی اندک مردم، خوشبختی دیده میشه.
منو به هزار چیز متهم کردن. پایمال کننده حقوق زن. بدبین نسبت به زن به خاطر مادرم و داستانی که دربارش تعریف کردم. تهمت به اینکه من یک شیشه خرده ای دارم که تنصیف رو امضا نمیکنم و ... به هر جهت من نه از شما و نه از هیچ شخص دیگری ناراحت نیستم. تنصیف رو هم پذیرفتم. و وقتی سوال میکنم باید ظرفیت هم داشته باشم و همه جور دیدگاهی رو بخونم و سبک و سنگین کنم. ولی منظورم چیز دیگری هست.
در آن شهری که مردانش عصا از کـور میدزدند
همان شهری که اشـک از چشم، کفن از گور میدزدند
در آن شهری که خنجـر دستة خـود نیز می برد
همان جایی که پشت از دشنـة خون ریز میدزدند
در آن شهری که مردانش همه لال و زنان کورند
همان شهـری که از بلبـل، دَم آواز میدزدند
در آن شهری که نفرت را به جای عشق میخواهند
همانجایی که نور از چشـم و عقل از مغز میدزدند
در آن شهری که پروانه به جای شمع میسوزد
همان شهـری که آتـش را ز اشک شمـع میدزدند
در آن شهری که زنده مرده و مرده بُـوَد زنده
همان جایی که روح از تن و تن از روح میدزدند
در آن شهری که کافر مؤمن و مؤمن شود کافر
همان جایی که مُهـر از جانماز باز میدزدند
در آن شهری که سگها معرفت از گربه آمـوزند
همان شهری که سگها بـره را از گـرگ میدزدند
در آن شهری که چشم خفتـه از بیـدار بیناتر
همان جایی که غـم از سینـه غـم ساز میدزدند
من از خوش باوری آنجـا محبت جستجـو کـردم
در آن شهری که فریاد از دهان باز میدزدند
در آن شهری که مردانش عصا از کور میدزدند...
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم...
میدونید منظورم چیه؟ منظورم این بود که من نهایتا همون شخصی که میخوام رو که هم خودش هم خانوادش خیلی با شعور و با فرهنگ هستن رو پیدا خواهم کرد. با همون مهریه و همون شرایطی که میخوام. خیلی هم آدم پرتوقعی هستم. خیلی. چون خودمم جوون ناپاک و بد و بی عرضه ای نیستم. به خاطر همینه که خیلی پر توقعیم. بذارید کاربران و دختران اینجا هر بد و بیراهی که میخوان بهم بگن. تازه، خیلی هم مغرور هستم.
یعنی هم با حجاب میخوام. هم با ایمان. هم خیلی خوشگل. هم کسی که با شرایطم کنار بیاد و منم برای اون سخت نمیگیرم مثلا یکی از چیزهایی که گفته بودم جهیزیه نمیخوام. همون طوری که مهریه بالا رو هم قبول ندارم. و اگه همسر مورد علاقه ام رو پیدا کنم و بریم وارد زندگی بشیم. بعداً شاید مهریه اش رو چندین برابر کردم. نه از این الکی ها. بلکه سعی میکنم پرداخت هم بکنم.
اونقدر در چند سال و چند دهه اخیر دخترا برای پس از شرط گذاشتن و رسوم غلط جا افتاد. که وقتی یک پسر از خودش تعریف میکنه. همه دخترا داغ میکنن و رگ گردنشون میزنه بیرون! مثلاً تو خواستگاری خانواده دختر میگن که ما دخترمون رو از سر راه نیاوردیم و براش خرج کردیم و ... ولی اگه خانواده پسر اینو بگه، هیچ کی تحمل شنیدنشو نداره و میگن که اینا پر رو هستن. (بعد خانواده دختر پر رو نیستن!؟) ولی من به پدرم میخوام بگم که تو هم بگو که من پسرم رو خیلی براش زحمت کشیدم و سالم بارش آوردم و به اینجا رسوندم. خودشم از بچگی تلاش کرده و سعی کرده روی پای خودش وایسه و با این تن لش ها و تن پرورها و پسرای معتاد فرق داره.
بر فرض که خیلی از مردم اشتباه بکنن و خیلی ها هم شروطمو رو نپذیرن. من بلاخره یکی رو پیدا میکنم. همون یکی که درونمو میفهمه. همونی که صداقتمو حس میکنه. همونی که پشتش گرمه به ایمانم، به صداتقم، به رفتارم. نه فقط دارایی ها.
کاملا هم طبیعیه که چرا اکثرا مسخرم میکنن و قبول ندارن که میتونم دختر پیدا کنم با مهریه کمتر از ۱۴ سکه و ... کاملا طبیعیه که خیلی ها حتی نمیتونن بپذیرند که پسری که داره ازدواج میکنه و شروط رو امضا میکنه و با هم قرارداد میبندم هم حق داره که درباره قرارداد (ازدواج) نظر بده و شرط بذاره یا شرطی رو نپذیره.
طبیعیه چون اکثرا دارن اشتباه میکنن و اندک افرادی هم که راه درست رو میخوان برن. هم به دختر تهمت زده میشه و هم به پسر. بعد همونایی که حرف میزنن. زندگیهاشون سراسر مشکله !
خلاصه من خواستم یک مشورتی هم در این زمینه با دوستان کرده باشم. ولی ظاهراً وقت نمیکنن که بخونن و اونایی هم که نظر میدن بر حسب احساس وظیفه به چیزی میپرونن و میرن. انگار که نه انگار شخصی خیلی جدی سوال کرده.
اگر میدونستم که کاربران اینجا قصد کمک به یکدیگر رو ندارن و برای خنده و مزه پراکنی دور هم جمع شدن. این همه زمان نمیذاشتم و وقتم رو هدر نمیدادم که سوالم رو مطرح کنم.
به هر جهت نظرات بسیار متفاوت هست. فکر میکنم نهایتا فقط باید به قلبم رجوع کنم.
یعنی اگر با دختر مانتویی راحت نیستم. یا مثلاً بعد از این همه سال نمیخوام پاکیمو از بین ببرم و برم سراغ دوست دختر (حالا به هر شکلی) و اگر مهریه بالای ۱۴ سکه رو قبول ندارم و ... پس دقیقا باید به همین چیزی که قلبم میگه عمل کنم. چون اگر عمل نکنم خوشبخت نمیشم.
بذار اکثر مردم اشتباه بکنن و اکثرا طبق عرف و رسوم غلط پیش برن، واسه همینه که در زندگی اکثر مردم مشکلات زیادی هم و در زندگی اندک مردم، خوشبختی دیده میشه.
منو به هزار چیز متهم کردن. پایمال کننده حقوق زن. بدبین نسبت به زن به خاطر مادرم و داستانی که دربارش تعریف کردم. تهمت به اینکه من یک شیشه خرده ای دارم که تنصیف رو امضا نمیکنم و ... به هر جهت من نه از شما و نه از هیچ شخص دیگری ناراحت نیستم. تنصیف رو هم پذیرفتم. و وقتی سوال میکنم باید ظرفیت هم داشته باشم و همه جور دیدگاهی رو بخونم و سبک و سنگین کنم. ولی منظورم چیز دیگری هست.
در آن شهری که مردانش عصا از کـور میدزدند
همان شهری که اشـک از چشم، کفن از گور میدزدند
در آن شهری که خنجـر دستة خـود نیز می برد
همان جایی که پشت از دشنـة خون ریز میدزدند
در آن شهری که مردانش همه لال و زنان کورند
همان شهـری که از بلبـل، دَم آواز میدزدند
در آن شهری که نفرت را به جای عشق میخواهند
همانجایی که نور از چشـم و عقل از مغز میدزدند
در آن شهری که پروانه به جای شمع میسوزد
همان شهـری که آتـش را ز اشک شمـع میدزدند
در آن شهری که زنده مرده و مرده بُـوَد زنده
همان جایی که روح از تن و تن از روح میدزدند
در آن شهری که کافر مؤمن و مؤمن شود کافر
همان جایی که مُهـر از جانماز باز میدزدند
در آن شهری که سگها معرفت از گربه آمـوزند
همان شهری که سگها بـره را از گـرگ میدزدند
در آن شهری که چشم خفتـه از بیـدار بیناتر
همان جایی که غـم از سینـه غـم ساز میدزدند
من از خوش باوری آنجـا محبت جستجـو کـردم
در آن شهری که فریاد از دهان باز میدزدند
در آن شهری که مردانش عصا از کور میدزدند...
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم...
میدونید منظورم چیه؟ منظورم این بود که من نهایتا همون شخصی که میخوام رو که هم خودش هم خانوادش خیلی با شعور و با فرهنگ هستن رو پیدا خواهم کرد. با همون مهریه و همون شرایطی که میخوام. خیلی هم آدم پرتوقعی هستم. خیلی. چون خودمم جوون ناپاک و بد و بی عرضه ای نیستم. به خاطر همینه که خیلی پر توقعیم. بذارید کاربران و دختران اینجا هر بد و بیراهی که میخوان بهم بگن. تازه، خیلی هم مغرور هستم.
یعنی هم با حجاب میخوام. هم با ایمان. هم خیلی خوشگل. هم کسی که با شرایطم کنار بیاد و منم برای اون سخت نمیگیرم مثلا یکی از چیزهایی که گفته بودم جهیزیه نمیخوام. همون طوری که مهریه بالا رو هم قبول ندارم. و اگه همسر مورد علاقه ام رو پیدا کنم و بریم وارد زندگی بشیم. بعداً شاید مهریه اش رو چندین برابر کردم. نه از این الکی ها. بلکه سعی میکنم پرداخت هم بکنم.
اونقدر در چند سال و چند دهه اخیر دخترا برای پس از شرط گذاشتن و رسوم غلط جا افتاد. که وقتی یک پسر از خودش تعریف میکنه. همه دخترا داغ میکنن و رگ گردنشون میزنه بیرون! مثلاً تو خواستگاری خانواده دختر میگن که ما دخترمون رو از سر راه نیاوردیم و براش خرج کردیم و ... ولی اگه خانواده پسر اینو بگه، هیچ کی تحمل شنیدنشو نداره و میگن که اینا پر رو هستن. (بعد خانواده دختر پر رو نیستن!؟) ولی من به پدرم میخوام بگم که تو هم بگو که من پسرم رو خیلی براش زحمت کشیدم و سالم بارش آوردم و به اینجا رسوندم. خودشم از بچگی تلاش کرده و سعی کرده روی پای خودش وایسه و با این تن لش ها و تن پرورها و پسرای معتاد فرق داره.
بر فرض که خیلی از مردم اشتباه بکنن و خیلی ها هم شروطمو رو نپذیرن. من بلاخره یکی رو پیدا میکنم. همون یکی که درونمو میفهمه. همونی که صداقتمو حس میکنه. همونی که پشتش گرمه به ایمانم، به صداتقم، به رفتارم. نه فقط دارایی ها.
کاملا هم طبیعیه که چرا اکثرا مسخرم میکنن و قبول ندارن که میتونم دختر پیدا کنم با مهریه کمتر از ۱۴ سکه و ... کاملا طبیعیه که خیلی ها حتی نمیتونن بپذیرند که پسری که داره ازدواج میکنه و شروط رو امضا میکنه و با هم قرارداد میبندم هم حق داره که درباره قرارداد (ازدواج) نظر بده و شرط بذاره یا شرطی رو نپذیره.
طبیعیه چون اکثرا دارن اشتباه میکنن و اندک افرادی هم که راه درست رو میخوان برن. هم به دختر تهمت زده میشه و هم به پسر. بعد همونایی که حرف میزنن. زندگیهاشون سراسر مشکله !
خلاصه من خواستم یک مشورتی هم در این زمینه با دوستان کرده باشم. ولی ظاهراً وقت نمیکنن که بخونن و اونایی هم که نظر میدن بر حسب احساس وظیفه به چیزی میپرونن و میرن. انگار که نه انگار شخصی خیلی جدی سوال کرده.