افزودن دیدگاه

تصویر مهدیسم

علیرضا اگه من دیشب اون حرفاروزدم اونقدحالم بدبودکه این حرفوزدم مادرم دیشب میخواست خودشوبکشه من تواتاقم بودم یهودیدم صدای سروصدا میاددیدم مامان بابام دارن دعوامیکنن مامانم رفته وسط حیات نفتوبرداشته که خودشوآتیش بزنه میدونی اون لحظه گفتم خدایاجون منوبگیربده به مادرم اصلامن بمیرم ولی مادرم نه به پای مادرم افتادم التماسش کردم که اینکارونکنه اون شیطانم میگفت تاخودشوبکشه اونقدجیغ زدم تااین که همسایه هامون ریختن روسرمون بالاخره منصرفش کردم الان مامانم رفته خونه مادرش منم میخواستم همراش برم ولی اون مرتیکه نذاشت منم سکوت کردم که دیگه دعوانشه صبم بالگدمنوازخواب بیدارکرد ازصب دارم گریه میکنم داداشم یازده ساله شه خیلی ترسیده بدبخت بخدا هرلحظه هستش خودموبکشم این زندگی به چه دردمیخوره آخه

ببخش اگه اون حرفاروزدم بخداالان خودمم مث سگ پشیمونم چرااین حرفوگفتم بی عقلی کردم اصلااون حرف منونادیده بگیرآنقدرحالم بدبود که این حرف مزخرفوزدم معذرت میخوام 

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 2 =
*****