شاید نظر نویسنده پایین درست باشه.منو یاد سال ۹۴ انداخت و ناراحت شدم برا خودم.ی مشکلی داشتم رفتم خونه فامیلم تهران .اول ازش اجازه گرفتم بعد رفتم ازش خواستم کمکم کنهدر صورتی حق زیادی گردنش داشتم پشیمون شد قبول نکرد حتی بهم بی احترامی کرد . .بیرونمم کرد.تهرانم بلد نبودم کجا میرفتم.زنگ زدم یک پسر عمو داشتم تهران سرکاره.اومد رسوندم تا ترمینال بااتوبوس اومدم خونه.خانمش طرف من بود.بعد یکهفته خانمش باهام تماس گرفت گفت شوهرم همین که تو رفتی .شب خواب دیده که سر قبر حضرت زینب بوده .دیده یکهو صورتش سیاه شده..یکنفر دیگه هم ظلم در حقم زده.بدها مینویسمش
شاید نظر نویسنده پایین درست باشه.منو یاد سال ۹۴ انداخت و ناراحت شدم برا خودم.ی مشکلی داشتم رفتم خونه فامیلم تهران .اول ازش اجازه گرفتم بعد رفتم ازش خواستم کمکم کنهدر صورتی حق زیادی گردنش داشتم پشیمون شد قبول نکرد حتی بهم بی احترامی کرد . .بیرونمم کرد.تهرانم بلد نبودم کجا میرفتم.زنگ زدم یک پسر عمو داشتم تهران سرکاره.اومد رسوندم تا ترمینال بااتوبوس اومدم خونه.خانمش طرف من بود.بعد یکهفته خانمش باهام تماس گرفت گفت شوهرم همین که تو رفتی .شب خواب دیده که سر قبر حضرت زینب بوده .دیده یکهو صورتش سیاه شده..یکنفر دیگه هم ظلم در حقم زده.بدها مینویسمش