افزودن دیدگاه

تصویر ماندانا

سلام
این ماجرایکم ک چه عرض کنم خیلی مشکوک والبته اشناست...ی چیزی شبیه ب این رویکی ازدوستام تجربه کرده...
خودت میگی زودباورنیستی...شایدنباشی ولی طرفت خیلی حرفه ایه جوری کارکرده ک ب مرورکنترل احساستوبگیره دستش...
این جورپسرابه اسم سادگی وعشق پاک وعلاقه شدیدواین چرت وپرتامیان،احساستو،رفتارتو،حرفاتو،کاراتوزیرنظرخودشون کنترل میکنن...مث ی ادم اهنی تورومطیع عشق ب ظاهرپاکشون میکنن،تورومیکنن وسیله ای برای ارضای خوشون...احساستوبه بازی میگیرن،ازت استفاده میکنن،اخرشم وقتی میبینن دیگ ب دردشون نمیخوری ولت میکنن....اونموقع ست ک تومیمونی ویه گذشته ی سیاه ویه اینده ی خراب....
این حس،اگرهم وجودداشته باشه،که من فکرمیکنم هیچ حسی درکارنیست،عشق نیست!!یاهوسه یاشهوته یابدل عشق!!!غیرازاین سه تاهیچی نیست اینومطمئن باش!
حالتومیفهمم...نمیتونی ولش کنی سختته وفکرمیکنی محاله ک بشه ازش دل بکنی....ولی اگ میخای زندگی کنی بایدفراموشش کنی...
یه نگاه ب ادمای اطرافت بندازی اینده خودتومیبینی....

ب عنوان ی هم سن یایه خاهربهت میگم!من خیلی ازاین ماجرادیدم...حتی ازاین بدترش روهم دیدم جوری ک پسره نشون میدادفقط برای شنیدن صداش رگ دستشومیزنه....حتی اسم دختره روباتیغ رودستش نوشته بود....حتی اسمشوروسینش خالکوبی کرده بود....اما....
امیدوارم بتونی راه درست روانتخاب کنی وقربانی این ماجرانشی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 0 =
*****