افزودن دیدگاه

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام یاد عزیزم ،، یادت جاودانه هست و خواهد بود :) صورت ماهتو میبوسم

يادمه که اوایل فکر میکردم هم سن مادرجونمی ای شيطون بلا :)

يک اشاره کوتاه کنم به خاطره ی شيرينم از مهربان خواهرم که دستانم در دستت گرفتی تا حس گرمای بودنت و محبتت رو بیشتر بچشم... 

حرم ،،، جوار ضریح مطهر امامزاده طاهر علیه السلام ،،، در جمع مهربانان (تمنای حلالیت از بدی هام)

 

محبتت جاری

قلبت روشن و سلامت

دلت گرم چون آفتاب سوزانی ظهر جمعه در تابستان 90 (اشاره دارد به خاطره ای چون سوزنده تر نيافتم)

 

الهی که همیشه باعزتتتت، شااااااد، موفققق، سلاااامت و عاقبت بخییییر در کنار عزیزانت

یادش بخیر ،،، آره خواهرم 

 

اينجارو هم نخوندي نخوندي :) دلم نمياد بحث همیشگی بشه چون ديگه بايد بچه هامو شوهر بدم ديگه گیس هام سفید شده :)

 

اما در جواب کامنت پایینی که نوشتی خواهری جان 

نه جاش عوض کردم، نه دستی به سر و روش کشیدم، همونجایی که نشسته بود نشسته، خاک خورده حسابی ولی جاشو دوست داره،، مهرش رو ميگم ميدونم میفهمی چون دستی بر آتش داری حالا میخوای دست منو فوت کنی

هم با معرفتی هم شيطون :) ولی همون دعای خيرت اون گذشت قربونت برم،

ادبیات برام لذت بخشه خودتو مکدر نکن... 

سلام برسون به یاران باوفا از من بی وفا (حال و وضع درستی نداشتم فقط تنهایی با روحم سازگار بود)

خدانگهدار جان دل

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 7 =
*****