افزودن دیدگاه

تصویر یک بیچاره
نویسنده یک بیچاره در

با سلام دختر ۲۳ ساله هستم مدت ۴ماه پیش با آقا پسری آشنا شدم که اواخر دوران سربازیشون بود و یک هفته مانده بود ایشون به محض آشنایی گفتند بدلیل داشتن حد و مرزهایی برای خود میخواهن که این رابطه رو شرعی و قانونی کنن بعد از یک هفته آمدن و مشورت از دوستان و آشنایان مادرشون به محل کار بنده اومد و ایشون منو پسندید و شماره خونه رو گرفتن اما به محض دادن شماره و در میان گذاشتن با مادرم ایشون مخالف شدید کردن که چرا خواستگار قبول کردی اگه کسی تو رو بخواد بعد عید نوروز هم میخواد ولی من گفتم این یک رابطه رسمی است و لطفا جواب بدین که بیان و باهم آشنا بشیم ولی مادرم گفت نه من این خواستگار و نمیخوام و من با عموم این موضوع را در میان گذاشتم و ایشون هم گفتن خواستگار را باید راه داد نمیشود که سرخودخواهی بگیم خواستگار قبول نمیکنیم مادر این آقا اومدن و نشستن از شرایط پسر و مذهبشون گفتن اما از اول مادرم دنبال پول این آقا بود که باید خونه و ماشین و درآمد بالای ۲ میلیون داشته باشه و بیمه و استخدام باشه که من گفتم حرفاتون منطقی نیست من یک زندگی ساده را میخواهم که با کمک هم زندگیمون ساخته بشه اما متاسفانه مادرم گفتن تو عاشق شدی نمیفهمی درجایی که حرفم تا حدودی منطقی بود و میخواستم خانوادم این آقارو ببینن و تحقیق کنن بعد تصمیم بگیرن اما حتی این فرصتو به من ندادن و مادرم روز دوم زنگ زد به مادرشون و جواب منفی داد این آقاهم گفتن ما میرویم و خانه میخریم و ماشینی که فروختمم دوباره میخرم و میام با افتخار خواستگاری خانوادم قبول کردن ولی هر روز منو صدا میزدن که بیا باما حرف بزن این پسر درامدش ۱۵۰۰ تومان و از پس زندگی بر نمیاد خونه نداره گفتم اگه خونه بهش دادن چی ؟ گفتن بیاد خونه را به نام تو بزنه گفتم هیچ کس این کارو نمیکنه برادرم گفت بالاخره تو باید شرطایی داشته باشی در زندگی منم گفتم شرطم درس خواندن و کار کردن هست برادرم گفت تو پس لیاقت نداری وگرنه باید حق طلاق باتو باشه و زیر مهریه هم پدرش امضاکنه گفتم من این شرط و قبول ندارم و برادرم گفت ماهم این پسر و نمیخوایم پدرمم که اومد صحبت کنه گفت باید پسری که برای ما میاد خونه و ماشین و زمین و سرمایه ۱۰۰ میلیونی داشته باشه و تو رو سفر خارجه ببره ( چون من یکبار سفر خارج رفته بودم و اون هم با پول خودم ) منم گفتم پسر از نظر من یک درامد برای راه بردن زندگی و یک ماشین داشته باشه و یک سرماسه اندک برای زندگی کافیه چون قرار دوتایی در کنار هم آرامش و آسایش و فراهم کنیم من توقع زیادی ندارم بعد پدرم گفتن پس من رضایت نمیدم چون من نمیخوامش هرکسی رو واسطه کردن که بگن این فرد مناسب من نیست اما به محض آشنایی با این آقا و صحبت کردن با ایشون خلاف نظر پدرومادر و برادرمو داشتن و گفتن پسر خوب و با اخلاقیه و حتی عموی بنده از پسر تحقیق کرد و چیزی بعنوان عیب دستگیرش نشد ولی خانوادم حاضر نشدن تحقیق بکنن و گفتن تو میتونی برو خودت ازدواج کن.اما اقا پسر میگه من اومدم باخانواده اشنا بشم خودتو پسندیدم اما بزار اونا تحقیق منکه حرفی ندارم و توی این مدت این اقا ماشینشو خرید و ۳۰تومنم جمع کردن چون کار ایشون پیمانکاری برق و علاوه براون کارهای دیگه هم میکنه ولی خانوادم تاکید کردن به حرف مادرشون ک گفتن تازه از سربازی اومده و میخواد زندگیشو شروع کنه بالاخره اینقدری در این مابین دعوا و شد بین من و خانوادم بگم که منزل ما در وسط شهر و متعلق به مادربزرگم هست و پدرم ورشکسته است و خودش ۶۳سال داره و فقط دوتا ملک پدری ب ارث برده که ۶۰۰میلیون میشه و تهران و اجاره اونجارو میگیره که ۱۶۰۰تومنه و خرج دانشگاه منو نداده خالم داده و حتی هزینه اموزش ارایشگری منو هم عموم داده و پدرم نقشی نداشته و پدرم قبلا اعتیاد داشته و ترک کرده و هرموقع میخواست از خونه ما میرفت و خرجی ب مادرم نمیداد هرموقع پولاش تموم میشد برمیگشت و میومد خکنمون از اونجایی ک مادرم دوستش داشت راهش میداد و همه کاره ی خونه ی ما داداشم بود ک لیسانس عمران داره من به برادرم خیلی نزدیک بودم و فکر میکردم صلاح منو بخواد و شایدم بخواد ولی چیزی رو توقع داره که برای من جور نیست من خواستگار داشتم پولدار بود اما اومد اوضاع مارو دید رفتن و داداشم میگه خواستگارای خوب داشتی حالا بین همه اینو میخوای درجایی ک اونایی ک خوب بودن فقط پول داشتن و مادرشون وضع مارو دید رفتن و زنگ نزدن پای من نمونده بودن که من بگم نمیخوام و این اقا هم ساده است و روزی ک اومدن جلو فقط ب من نگاه کردن و براشون خونه و چیزای دیگه ملاک نبود برادرم میگه دوسال دیگه صبر کن اگه خوبش نیومد برات ؟ داییم گفت اگه نیومد چی برادرم گفت چیزی رو از دست نمیده خونه باباشه . من واقعا ناراحتم چون هرکس واسطه شد از دایی و عمو و خاله برادرم گفت ما اینو نمیخوایم و به پدرمم گفته نباید جواب بدی و اونم جواب نمیده میگه بره با پسر شکمش بیاد بالا به خودش ضرر زده ما که نمیخواستیم و داییم گفت تا قبل اینکه بخواد اتفاق بدی بیفته برین تحقیق کنین بدون تحقیق چطور پسر رو قضاوت میکنین شاید یک عیبی داشت که مهساهم خبر نداشته باشه داداشم گفت ما تحقیق نداریم .حتی یکبارم پدرم زنگ زد خونه مادر این اقا و گفت شکایت میکنیم ازتون دست از دختر ما بردارین ما ۴ماه آسایش نداریم دختر ما با ما غذا نمیخوره و حرف نمیزنه ما پسر شما همه چی تمومم باشه استخاره گرفتیم بد اومده درجایی ک بابای من قران و بلد نیست بخونه اما شب تا صبح قران جلوش و تو فامیلم حرفش خریداری نداره و از همون بچگی علاقه ای به من نداشت حتی من ۵ سال دارم میرم سالن کار میکنم میگه داری میری فاسد خونه کار میکنی برو عموت شوهرت بده و برادرمم گفت بره بکارتشو بده ما رضایت نمیدیم من و بابام راضی نیستیم در جایی که برادرم بابامو هرموقع بخواد از خونه بیرون میکنه و کسی حرفی رو حرفش نمیزنه بیکار و تو خونه است بیرونم نمیره حرف کسی رو هم گوش نمیده بعد میگه من صلاح تو رو میخوام بعد میگه تو بیا از پسر جداشو ببین ما برات چیکار میکنیم ولی تا الان برام کاری نکردن حتی داداشم یارانه مادربزرگمو میگیره و از پدرم ماهانه و پول میگیره که من نمیگیرم من فقط درامد خودمو جمع کردم و بهم میگن تو هرچقدر الان داری باید پسری بیاد که دوبرابر تو سرمایش باشه خب تو این جامعه با وضع منزل ما و خانوادم کسی نمیاد و نیومد چی ؟ مادرم میگه تو الان بری ۳سال دیگه برمیگردی خونه من با یه بچه خب مگه من قبلا زندگی کردم میگن نه چون تو کار خونه بلد نیستی گفتم خب یاد میگیرم بابام میگه بیا اول کارای خونه مارو بکن تاییدت کردیم میزارم با این پسر ازدواج کنی . الان باید چیکار کنم تو رو خدا راهنماییم کنین من توی این خونه دارم داغون میشم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****