سالهای کودکی، مناسبترین موقعیت برای تربیت است؛ زیرا زمینه برای پذیرش مساعد است. در این مرحله از تربیت، پروش فطرت، اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا سادگی و عصمت کودک همراه با فطرت پاکش در سازندگی آینده او نقش ویژه ای ایفا می کند.
امام صادق(ع) میفرماید:
حضرت موسی(ع) در نیایش خود با پروردگار عرض کرد: بهترین اعمال کدام است؟ خداوند خطاب فرمود: محبت به کودکان؛ زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شدهاند.[1]
در اسلام برای دوران کودکی و نوجوانی، پیش از بلوغ به عبادت تمرینی سفارش شده است تا کودکان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیری آشنا شوند و در دوره تکلیف دچار مشکل نشوند.
امام صادق(ع) فرمود:
ما فرزندانمان را در پنج سالگی به نماز وا میداریم، ولی شما در هفت سالگی آنها را امر به نماز کنید.[2]
ایشان در جایی دیگر می فرماید:
پیش از آنکه منحرفان سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را برای آنان بازگویید.[3]
پرورش فطرت توحیدی، از دید فیلسوفان و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دکتر کارل در این باره مینویسد:
برای کودکان سخن از الهیات گفتن بیفایده است، ولی طبق گفته کانت، در آغاز زندگی باید خداوند را چون پدری مهربان، توانا و نامرئی برای کودکان معرفی کرد و به آنان این گونه القا کرد که مشمول عنایت های او هستند و میتوانند با نیایش، به سوی او رو کنند.[4]
در صورتی که بذر خداشناسی و خداباوری از کودکی کاشته شود، ثمره آن، که همان ایمان قلبی به خداست، در دوره جوانی و بزرگسالی یا به عبارت دیگر، در همه دوره زندگی انسان نمود خواهد داشت.
پی نوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 104، ص 97.
[2]. محمدحسین طباطبایی، آداب و سنن پیامبر، ترجمه: حسین استادولی، تهران، پیام آزادی، 1379، ص 157.
[3]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 196.
[4]. الکسیس کارل، راه و رسم زندگی و یا تفکراتی درباره زندگی، ترجمه: مهرداد مهرین، تهران، آریان، 1375، ص 169.
1.انواع پرسشها
ـ پرسشهای کاربردی
این پرسشها سبب میشوند تا کودکان درک خود را از خدا در زندگی خویش محقق سازند. اگر فرزندتان از تاریکی میهراسد، داستان حضرت یونس(ع) را برای او تعریف کنید، سپس از او بپرسید حضرت یونس(ع) در شکم ماهی چه کرد و خدا چگونه به حضرت یونس(ع) کمک کرد.
ـ پرسشهای ارزیابی کننده
هنگامی که با فرزند خود به خرید یا تفریح میروید، میتوانید برای آغاز گفتوگو، پرسشهای ارزیابی کنندهای بیان کنید. برای نمونه، از کودکان بپرسید: امروز چه چیزهایی را دیدی یا تجربه کردی، که میخواهی به خاطر آن از خدا تشکر کنی؟
هنگامی که فرزندتان مطالعه زندگینامهای را که مناسب سن او باشد به پایان رساند، بیگمان به نوعی ارزیابی و داوری در مورد شخصیتهای داستان، دست خواهد زد. ازاین رو، از او بپرسید: خدا چگونه به آنها کمک کرد؟
ـ پرسشهای استدلالی
این نوع پرسشها، بیشتر با «چرا» آغاز میشود و کودک را وامی دارد درباره علل و ریشه امور بیندیشد و به محرکهای پنهانی رفتار انسانها توجه کند و در پی درک و فهم مقصود و هدف الهی باشد. برای نمونه، از او بپرسید: چرا خدا دستورها و احکامی را برای انسان مشخص کرده است؟ چرا انسان اشرف مخلوقات است؟ چرا به مقدسات دیگر دینها احترام میگذاریم؟
در این شیوه، نباید با پاسخهای کلیشهای و کوتاه فرزندتان به پرسشهای یاد شده، راضی شوید. بکوشید فرزندتان را به سوی پاسخهای عمیقتر و مستدل سوق دهید. این کار را تا جایی دنبال کنید که یا پاسخ قانع کنندهای بیابید و یا هر دو به این نتیجه برسید که از این نقطه به بعد اسراری وجود دارد که هنوز قادر به درک آنها نیستید.
ـ پرسشهای تفسیری
این پرسشها به آشکار شدن معانی عمیقتر مفاهیم و درک پدیدهها کمک میکنند و پذیرش حقیقت را برای ما آسان میسازند.
برای نمونه از کودکتان بپرسید:
ـ دوست داشتن خدا با تمام وجود یعنی چه؟
ـ خدا موجودهای خوب را چگونه دوست میدارد؟
ـ وقتی درباره پیامبران فکر میکنی، چه احساسی در تو ایجاد میشود؟
ـ خدا چه شکلی است؟ آیا میتوانی او را به من نشان بدهی؟
ـ پرسشهای اعتقادی`
روشن است که این نوع پرسشها در پی پاسخهای استدلالی نیستند، بلکه ماورای استدلال، در جستوجوی پاسخهایی هستند که حکایت از گرایشها و خواستههای قلبی داشته باشد. زمانی فرا میرسد که باید فرزندتان را تشویق کنید تا ایمان و درک و دریافت شخصی خود را بروز دهد. در این شرایط چنین پرسشهایی را در نظر بگیرید:
ـ آیا از اینکه خدا تو را آفریده، خوش حالی؟
ـ دوست داری برای به دست آوردن رضایت خدا چه کاری انجام دهی؟
ـ آیا دوست داری در مراسم مذهبی و سخنرانیهای دینی شرکت کنی؟
بکوشید این گونه پرسشها را تا حد امکان کمتر بیان و از تکرار بیش از اندازه آنها خودداری کنید تا اثر خود را از دست ندهد.
2. اصول اساسی در پرسشگری
از زیادهروی در طرح این پرسشها خودداری کنید تا فرزندتان خسته نشود.
پرسشها را جدی طرح کنید و به فرزندتان وقت کافی بدهید تا درباره آنها بیندیشد و سنجیده پاسخ دهد. پرسشی که با همه وجود پرسیده شود، شنونده را به تفکر وامیدارد.
پرسشها را با متانت طرح کنید، گویی در حال طرح پرسش برای خودتان هستید؛ چرا که خود نیز در حال یادگیری هستید.
به گونهای پرسشها را مطرح کنید که فرزندتان با زبان و درک خودش به آنها پاسخ دهد. از او انتظار ارائه پاسخهای کلیشهای نداشته باشید.
به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهید و در برابر نظر او جبهه نگیرید تا نوعی اعتماد و درک متقابل میان شما پدید آید.
پرسشهایی طرح کنید که متناسب با سن و درک و موقعیت فرزندتان باشد.[1]
چند نکته برای برنامهسازی برای کودکان
اول قرآن کریم بهترین راه برای خداشناسی را تماشای نشانههای پروردگار و پدیدههای جهان میداند. بنابراین، باید با بیان نعمتهای الهی، ذهن کودکان و نوجوانان را به خدای مهربان متوجه کرد و عاطفه و محبت آنان را به خدایی که همه را آفریده و به همه کمک میکند، جلب نمود.
دوم باید این تصور در ذهن کودک شکل گیرد که خدا او را دوست دارد و میخواهد او فردی شایسته و خوش بخت شود. او دوست داشتنی، مهربان و صمیمیتر از پدر و مادر است.
سوم بردن نام خدا در ابتدای هر کار و آغاز هر چیز با یاد خدا و کمک گرفتن از او و آموختن و خواندن نیایشهای زیبا و پر معنا میتواند به طور غیرمستقیم کودکان را به خدا علاقهمند کند.
چهارم در طرح داستانهای دینی باید دقت کرد از بیان رخدادهایی که مربوط به عذابهای خداوند و سختگیری او بر بندگانش است، خودداری شود و بیشتر به بازگو کردن داستانهایی پرداخت که چهرهای صمیمی و مهربان از پروردگار را به نمایش میگذارند.
پی نوشت:
[1]. ایریس یاب، کلیدهای آموختن به کودکان درباره خدا، ترجمه: مسعود حاجی زاده، تهران، انتشارات صابرین، 1383، چ6، صص 108 و 109.
البته شناساندن خدا بسته به سن کودک باید تنظیم شود .مثلا در حدود سه- چهار سالگی بچهها نام خداوند را یاد میگیرند . در شش سالگی ادای عبادت و نماز رو در میاورند و این نشان از اینه که در این سن بیشتر علاقه به عبادت پیدا می کنند. در هفت و هشت سالگی حسّ کنجکاوی و سوال از چیستی و وجود خدا و ... در کودک بیدار میشود که باید به سوالاتش به خوبی جواب داد.
باید خدا را به او چنان معرفی میکنیم که بچّهها از او خوششان آید از لطف و کرم خدا، مهربانی و قدرت خدا و زیبا دوستی او میگوییم . درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده سخن میگوییم در این سالها هرگز از قهرخدا و جهنم گناهکاران چیزی نگوییم.
نمونهای از پرسش های کودکان
خدا کیست؟
هنگامی که فرزندتان میپرسد: خدا کیست؟ چه پاسخی به او میدهید؟ پاسخ دادن به این پرسش کار آسانی نیست. قرنهاست فیلسوفان، عالمان، شاعران، هنرمندان و دانشمندان در جستوجو برای پاسخ این پرسش عمیق، میکوشند.
پیروان دینهای توحیدی بر این باورند که تنها یک خدا وجود دارد که با وجود برخورداری از قدرتی ویژه، نادیدنی است.
برای اینکه بتوانید پاسخگوی پرسشهای فرزندتان درباره خدا باشید، این اصل را رعایت کنید: پاسخی به فرزندتان بدهید که با نیازهای امروز فرزندتان ارتباط داشته باشد.
برای پاسخ دادن به این پرسش، از خود بپرسید: «آیا در وجود خدا شک کرده؟»، «آیا میخواهد مطمئن شود همیشه کسی هست که از او مواظبت کند؟»، «آیا میخواهد خوبی و خیر را بشناسد تا راهنمایی در انتخابهایش داشته باشد؟»، «آیا میخواهد منشأ الهامهای خود را در خدا بیابد؟»
بررسی این پرسشها به شما کمک میکند، پاسخی به فرزندتان بدهید که متناسب با سطح درک او باشد و نیاز او را برآورده سازد. در پاسخ به فرزندتان، می توانید از باورهای زیر بهره ببرید:
خدا، بهترین حامی و حل کننده مشکلات است. به فرزندتان بگویید: خدا قویترین موجود و بزرگ تر از هر چیزی در جهان است.
به فرزندتان بگویید: خدا پاسخ همه پرسشهای ما را میداند.
خدا سرچشمه امید است و در مواقعی که احساس میکنیم شکست خوردهایم یا راهحلی برای مشکلمان وجود ندارد، توکل به خدا سبب میشود راهی برای رهایی از مشکلات بیابیم.
خدا به ما کمک میکند تا پیروز شویم.
خدا مقدس است. تقدس خداوند، او را از پدیدههای جهان، مجزا و ممتاز میکند.
خدا با هر چیزی که تصور میکنی، فرق دارد.
باید به کودک القا کرد که خداوند همیشه با ما زندگی میکند و حتی نزدیکتر از اعضای خانواده یا یک دوست است. با چنین دیدگاهی، خدا را به دلیل لطف و توجهی که به ما دارد، شکر میگوییم.
اگر او درباره ارتباط خدا با خودش فکر میکند، به او بگویید: خدا نزدیک و در کنار ماست. او ما را میبیند و سخنان ما را میشنود و از راه چیزهای اطرافمان با ما ارتباط برقرار میکند.
اگر او درباره جایگاه خدا در جهان هستی میاندیشد، به او بگویید: خدا همه جا حاضر است. او نزد ما حضور دارد، ولی در عین حال در سراسر جهان و حتی در ستارگان دوردست نیز حاضر است.
اگر او درباره منشأ خوبیها و شادیها میاندیشد، میتوانید به او بگویید: منشأ خوبیها در بهشت است و بهشت جایگاه خداوند است.
اگر او حضور خدا را در مکانی مقدس یا لحظهای ویژه احساس میکند، به او بگویید بیگمان خدا در آنجا حضور دارد.
اگر او مشتاق است روزی خدا را ببیند، به او بگویید همه ما از آنِ خداییم و همه به سوی او بازمی گردیم.
طرح پرسش «خدا کجاست؟»، با هر انگیزهای که باشد، نیازمند این پاسخ است: «خدا در همه جا حضور دارد. حالا در کجا میتوانی خدا را ببینی؟ آیا میتوان او را به مکانی خاص محدود کنی و در آن محدوده او را ببینی؟»
خدا از کجا آمده است؟
بیشتر پدران و مادران میدانند که ردیابی منشأ پیدایش انسانها، در درازمدت نمیتواند کودکان را قانع کند؛ زیرا این پرسش بیپاسخ برای آنها وجود دارد که خدا از کجا آمده است و اگر خدا همه چیز را آفریده، خالق او چه کسی است؟
تجربههای کودکان نشان میدهد که هر چیزی آغاز و پایانی دارد. ازاین رو، درک وجود خدایی که پیش از آغاز وجود داشته و پس از پایان نیز وجود خواهد داشت، برای آنها مشکل است.
بهترین روش ممکن این است که به دام پرسشهای بیپایان، درباره چگونگی جاودانگی خداوند نیفتید. بی نهایت بودن خدا را به عنوان امری ایمانی و اعتقادی معرفی کنید، نه پدیدهای عقلی یا تجربی.
ما برخی حقایق مرتبط با وجود خداوند را به طور ایمانی پذیرفتهایم. ایمان بدون اینکه نیازی به توضیح، تفسیر و اثبات داشته باشد، قابل تصدیق است.
نداشتن توضیحی منطقی یا مدرکی حسی، نمیتواند دلیلی بر نادرست بودن جاودانگی خدا باشد. ما جاودانگی خدا را میپذیریم؛ زیرا همه کتابهای آسمانی، پیامبران، سنتها و آموزگاران و مربیان ما به آن معترفند. اگر فرزندتان پس از شنیدن همه توضیحهای شما قانع نشد، ناچارید به او بگویید: من بیش از این چیزی نمیدانم، ولی مطمئنم خدا جاودانه است.
برای توضیح درباره ماهیت ایمان، با در نظر گرفتن سطح بلوغ فکری فرزندتان و نیازهای ویژهای که دارد، یکی از این راهها را برگزینید:
به فرزندتان یادآوری کنید که چه چیزهای دیگری در زندگی ما وجود دارد که آنها را به طور ایمانی پذیرفتهایم، به ویژه موردهایی را بیان کنیم که او تجربه کرده است. برای نمونه، به او بگویید: تو ایمان داری هنگامی که راه می روی، از زمین جدا نخواهی شد. تو باور داری که دارو سبب درمان بیماری میشود، هر چند از ساز و کار درمانی آن بیخبری. به دلیل اعتقادی که به پدر و مادرت داری، از آنان پیروی می کنی، هر چند گاهی ممکن است دلیلی برای این کار نداشته باشی.
شما میتوانید برای فرزندتان داستانهایی درباره ایمان بیان کنید. در همه مذهبها و فرهنگها، داستانهایی درباره کسانی وجود دارد که بر اساس ایمان و باورهای خود کارهای درخشانی کردهاند. هر چند در ابتدا نتیجه کار برای خودشان هم روشن نبوده و خطرهای بسیاری در برداشته است.
شما میتوانید برای فرزندتان مثالهایی بزنید که محدودیت درک انسان و نامحدود بودن ذات خدا را نشان دهد.
فرزندتان باید ببیند که شما درباره خدا میاندیشید، به مطالعه و کتابهایی در این زمینه علاقه دارید و خدا را می پرستید.
همچنین فرزندتان با تماشای بردباری شما در رویارویی با باورهای دیگران، عدم تعصب در عین داشتن یقین و احترام به نظرات مخالف، بیگمان به باورهای شما علاقهمند خواهد شد؛ زیرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهایتان میداند.
خدا شبیه کیست؟
بسیاری از کودکان، خدا را همانند پیرمردی تصور میکنند که ریشِ سفیدی دارد. هر تصویری که از خدا داشته باشید، باید به فرزندتان نشان دهید؛ چرا که همه کودکان جهان، اعضای خانواده خداوند هستند. بر اساس چنین تصوری، این راهحلها سودمند است.
واژهها اهمیت بسیاری در نحوه درک ما از خداوند دارند. اگر میخواهید خدا را به شکلی توصیف کنید که همه کودکان دریابند، باید از عبارتهای عام و جهان شمول بهره ببرید.
وقتی آیههای الهی یا داستانهای مذهبی را برای بچهها بیان میکنید، ترجمههایی را به کار ببرید که زبانی جامع و لحنی جهان شمول داشته باشند و استفاده نادرست از واژهها، تصویری محدود را در ذهن کودکان پدید نیاورند.
راههای آموزش خداباوری به کودکان
یک ـ برنامهریزی مناسب
در برنامه ریزی آموزشی خود، به زمان، موضوع و شیوه آموزش توجه کنید. ممکن است خانواده شما به سنتهای مذهبی پایبند باشد و سنتهای مذهبی، به گونه عادت به فرزندتان منتقل شود، ولی برای تکمیل آموزش مذهبی فرزندتان باید برنامهریزی مشخصی داشته باشید. گاهی وقتها مایلید برخی اصول اعتقادی را به شیوهای سنجیده برای فرزندتان روشن کنید. در چنین مواقعی، به این پرسشها توجه کنید: چه مواقعی باید آموزش دهیم؟ چه موضوعهایی را باید بیاموزیم؟ شیوه آموزش باید چگونه باشد؟
دو ـ زمان مناسب آموزش
اول ـ زمانهای منظمی را برگزینید
گرفتاریهای روزانه سبب میشود به علت پرداختن به برخی وظایف، از انجام وظیفههای دیگر غافل شویم. بهترین راه برای دوری از این رخداد، اختصاص دادن ساعت های ثابت در روز، برای آموزش دادن به کودکان است.
دوم ـ زمان مفیدی را برگزینید
آموزش درباره خدا، از نظر کیفی با دیگر کارهای روزانه فرق دارد. بنابراین، وقتی را به آن اختصاص دهید که طی آن بتوانید به دور از عجله یا خستگی و با آرامش خاطر، به تقویت ایمان و قدرت اندیشه فرزندتان بپردازید.
سوم ـ به چگونگی وقت، بیش از مقدار آن اهمیت دهید
آموزش کودک درباره رابطه خدا و پدیدهها، یکی از آموزشهای اساسی دوران کودکی است، ولی نباید بیشتر اوقات فرزندتان را صرف این نوع آموزش کنید.
سه ـ انتخاب موضوعهای مناسب
متنهای مذهبی، گنجینههایی از حقایق معنوی هستند. برای نمونه، داستانهای ساده، سرودخوانی و حفظ آیههای قرآن، برای کودکان پنج ساله مناسب است.
داستانهای مهیج، شعرخوانی و حفظ آیهها، برای کودکان پنج تا هشت ساله مناسب است. همچنین داستانهای جذاب، شعرهای ساده (بدون پیچیدگی و تشبیه های مبهم)، یادگیری سنتهای مذهبی و اصول عقاید و مسائل اخلاقی، برای کودکان نه تا دوازده ساله مناسب است.
داستانهای مذهبی، تاریخی، زندگینامه رهبران مذهبی که به پرسشهایی چون «من کیستم؟» و «چه وظیفهای دارم؟» میپردازند، برای نوجوانان آموزنده است.
چهار ـ شیوه آموزش
اول ـ از روشهای گوناگون بهره ببرید
می توان برای تدریس از روش هایی چون قصه گویی، پرسش گری، بیان زندگی نامه زنان و مردان بزرگ، توضیح دادن، با صدای بلند خواندن، سرودخوانی، نیایش کردن، تماشای طبیعت یا یک نقاشی زیبا در محیطی آرام و گفتوگو درباره رخدادهای روزانه استفاده کرد.
دوم ـ پاسخگویی مناسب به پرسشهای کودکان
بیشتر کودکان، با طرح پرسشهایی ناگهانی درباره خدا، سبب شگفتی بزرگسالان میشوند، پرسشهایی چون «خدا کیست؟»، «خدا کجا زندگی میکند؟»، «خدا را که آفریده؟»، «آیا خدا در غاری تاریک هم ما را میبیند؟»، «آیا خدا میتواند هر کاری را انجام دهد؟»، «از کجا بفهمم خدا صدای مرا میشنود؟»، «چرا خدا همه بدیها را از بین نمیبرد؟».
پاسخهای شما به پرسشهای فرزندتان، معمولاً با درک و تفسیر فردی شما از خداوند، ارتباط نزدیکی دارند. ممکن است پاسخ برخی پرسشها، برای خود شما نیز روشن نباشد یا نتوانید درک خود را به زبانی ساده و قابل فهم، برای کودکتان بیان کنید. بنابراین:
پیش از پاسخ دادن به آنها، مدتی دربارهشان فکر کنید.
صادقانه به فرزندتان بگویید که پاسخ همه پرسشهایش را نمیدانید
زمان مناسبی را برای پاسخ دادن به آنها برگزینید.
همه پرسشهای فرزندان خود را جدی بگیرید.
فرزندتان را تشویق کنید تا برای یادگیری بیشتر درباره خدا با شما گفتوگو کند.
برای پاسخ به پرسشهای او از مثال بهره ببرید و خداوند را در پاسخهای خودتان محدود نکنید.
هرگز در برابر علاقه و کنجکاوی فرزندتان درباره خداوند و امور معنوی بی توجه نباشید.
درک کودکان و نوجوانان از مفهوم خدا
پیش از وارد شدن به بحث، لازم است به درک کودکان از مفهوم خدا اشاره کنیم. تصور خردسالان درباره خدا، تا هشت سالگی بسیار خام است؛ یعنی کودک در ذهن خود خدایی را میشناسد که با صدایی شبیه ما سخن میگوید و در بهشتی سکونت دارد که در آسمانهاست و به گونه انسان به زمین آمده و به اداره کردن امور میپردازد. این اندیشه نشانه تخیل است.
کودکان در دوره دبستان مایل هستند این خامی تفکر را نادیده بگیرند و به گونه ای دیگر خدا را بیان کنند، ولی هنوز از انسانانگاری رهایی نیافتهاند. تصور خدا در ذهن کودکان هفت تا نه ساله، بیشتر انسانی فوقالعاده است تا موجودی فراطبیعی. خداوند قدرتمند است، ولی رفتارش پیش بینی ناپذیر است. او از قدرتی سحرآمیز برخوردار است، ولی با صدایی همانند ما سخن می گوید.
چگونگی اندیشه درباره خدا را در کودکان نه تا دوازده ساله، می توان گذر از تصویر فوق انسانی به فوق طبیعی دانست. این به معنای نشانه تلاش آنها برای رسیدن به این هدف است. پای بندی به معانی تحت اللفظی واژههای مذهبی هنوز غلبه دارد، ولی شواهدی وجود دارد دال بر اندیشه بسیاری از کودکان، برای آشتی دادن اموری که از دیدگاه تفکر عینی متناقض است. مانند اینکه خدا در همه جا هست و در عین حال، در مکان مشخصی نیز هست.
در سال های نخست دوره راهنمایی میتوان ویژگیهای دوره پیشین را با نگرشی گستردهتر دید که آن را به دوره واسطه مبدل میسازد. در این دوره دانشآموزان می کوشند از اندیشه بچهگانه پیشین خود فاصله بگیرند و به گونه ای دیگر به خدا بیندیشند. پس از آن است که محدودیتهای فیزیکی و مادی کنار گذاشته میشود و به خدا، به صورتی نمادین و مجرد
میاندیشند. آثار انسانانگاری را هنوز هم میتوان در این گونه تفکرها دید، ولی آنان بر این باورند که خدا دیدنی نیست؛ زیرا طبیعتی غیر مادی دارد. هنگامی که نوجوانان برای توضیح مفهوم خدا از ویژگیهای بشری مدد میجویند، باید آن را نوعی تمثیل دانست. بسیاری از نوجوانان مایلند انسانانگاری خام خود را تا سیزده سالگی ادامه دهند.[5]
پی نوشت:
5.ناصر باهنر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روانشناسی رشد، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1378، صص 86 ـ 88.
یه روش غیر مستقیمه ؛ که هم کودک یاد میگیره؛ هم واسه خود آدم خوبه!
آدم عملا خدا رو بشناسونه؛ یعنی حواسمکون باشه که کودکمون:
1. میبینه
2. میشنوه
3.تحلیل میکنه