از مادرم خسته شدم لطفا به دادم برسید

14:19 - 1398/12/05

سلام ما سه تا بچه هستیم دو برادر بزرگتر از خودم دارم و به طبع خودم بچه ی اخر و البته و متاسفانه دختر سه سالی هست که متاهلم و همسر خیلی خوبی دارم خدارو شکر مشکلم از وقتی شروع شد که مادرم میگه من باید فدای دو برادرم باشم زمانی که مجرد بودم به ناحق و از روی زور همیشه مورد سرزنش و دعوا قرار میگرفتم اگر حمایت پدرم نبود کلا نابودم میکردن مادر همیشه بین پسرها و من فرق خیلی بزرگی میزاشت برادرم که بچه ی وسطه همیشه منو مورد بی مهریش قرار میداد حتی قصد کشتنمو داشت وقتی فقط ۷ ساله بودم ولی مادرم ازش دفاع میکرد حالام که بزرگ شدیم قبل از ازدواج تهمت های سنگین زیادی به من زد ازدواجم که کردم مادرم بارها منو همسرم رو از خونش بیرون کرد ولی خدا شاهده ما نه بی احترامی کردیم نه بدی حالا برادر وسط ازدواج میکنه قبل از ازدواج دختر خانوم تشریف میاوردن خونه و خیلی راحت باهم ارتباط جنسی داشتن و مادرم برای اینکه ایشون ناراحت نشن قهر نکنن حرفی نمیزد و فقط به من میگفت فدا شو براش خوشبختانه ایران نیستم و دور از اونا هستم در واقع فرار کردم ولی اینجام دست از سرم برنمیداره و ازارم میده میخوام قطع رابطه ی کامل کنم تو رو خدا کمکم کنید 

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/150135

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 0 =
*****
تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام. اینکه با همه سختی ها باز هم تونستید یه زندگی موفق را اداره بکنید و با همه مشکلات با اراده قوی بجنگید قابل تقدیر است.
رابطه مادر و دختر بستگی به شخصیت طرفین داره که باید طرفین به شخصیت همدیگه احترام گذاشته و حتی در مواردی مکمل یکدیگه باشند. مادر شما باید در همه شرایط شمارا درک می کرد که متاسفانه این اتفاق نیافته و شما تنها ماندید. البته با بودن یک همسر خوب در کنارتون تا حدود زیادی این خلا جبران شده. حالا فرض کنید همسرتون هم با شما همراه نبود و شما مجبور بودید این مشکل را هم به جون بخرید. پس نکته مثبت اول همسر خوب در کنار شماست.
نکته دوم مثبت ،پدری که با شماست و بارها به قول خودتون به شما کمک کرده. پس از این دونفر کمک بگیرید تا در رسوندن پیام هاتون به مادرتون شمارا همراهی کنند.
شاید طبق اولین تشخیص بتونیم بگیم مادرتون نگران این هست که شما نسبت به برادراتون بی تفاوت و رابطه محبت امیزی بین شما و برادرانتون وجود نداره شما در اولین قدم باید به مادرتان اطمینان بدید که به اندازه مادرتون برادراتونو دوست دارید و گاهی هم اگر به زبان اوردید و به ظاهر هم شده فداشون بشم را هم بگید به جایی برنخورده و مادرتون خاطر جم میشه که بین شما و برادراتون مشکلی نیست. پدر بزرگوارتون میتونه منتقل کننده این حس به مادرتون باشه و از جانب شما گاهی از علاقه شما به برادراتون به مادرتون بگه.
همسرتون میتونه بگه به مادرتون که خیلی جاها شده برادرهاتون را به ایشون ترجیح دادید و همیشه از محبت برادر خواهری صحبت میکنید. که البته در واقع هم باید اینجور باشه یعنی خواهر و برادر همدیگه را دوست داشته باشند.
ممکنه مادرتون حس کنه شما دارید با اهدافش و خواسته هاش مخالفت می کنید لذا هیچ وقت در مقابل مادرتون به صورت مستقیم گارد نگرفته و حتی اگه جایی به وضوح حق و ناحق کرد شما اعتراضی نکنید تا به مرور زمان حس اقتدار مادرانه خودشونو داشته باشند.
از اونجایی که الان نزدیک نیستید راحت تر میتونید هم ارتباطتون را داشته باشید و هم بتونید نگرانی های مادرتون را برطرف کنید.
از طرفی هم ارام ارام رابطه دوستانه و صمیمیتون با برادرانتان را محکم ترکرده تا اون ها هم در تیم شما وطرف شما باشند. نکات یاد شده را اگه از ته دل و واقعی انجام بدید ، علاوه بر بهبود روابط شما با مادرتون ،به شما یک ارامش و حس زیبایی که سرشار از محبت کردن به جای دشمنی و ناراحتی منتقل خواهد کرد.
موفق باشید.