بطور کلی، معرفت و شناخت یک موجود به حسب آن شی مورد شناخت، به دو صورت تحقق می یابد.
یکی شناخت حضوری و دیگری شناخت حصولی.
در مورد خداوند متعال نیز همین دو نوع شناخت متصور است.
یکی شناخت حضوری که بدون وساطت مفاهیم ذهنی، تحقق می یابد و دیگری شناخت کلی و حصولی که به وسیله مفاهیم
عقلی حاصل می شود و مسقیماً به ذات الهی تعلق نمی گیرد.
قرآن کریم انسان را بالفطره خداشناس معرفی می کند و مدعی است که همه انسان ها در مرحله ای وجود، پروردگار خویش
را به صورت عیان مشاهده کرده و به ربوبیت او اعتراف کرده اند و به حسب آفرینش خود، یک نوع شناخت از آفریننده خود دارند.
شناخت حصولی و حضوری خداوند را اینگونه بیان می کنیم:
← خداشناسی فطری (حضوری)
منظور از خداشناسی فطری و حضوری این است که دل انسان ارتباط عمیقی با آفریننده ی خود دارد و هنگامی که انسان به
عمق دل خود، توجه نماید چنین رابطه ای را خواهد یافت ولی اکثر مردم مخصوصا در اوقات عادی زندگی که سرگرم امور دنیا
هستند، توجهی به این رابطه قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجهشان از همه چیز بریده می شود و امیدشان از همه اسباب
قطع می گردد، می توانند به این رابطه قلبی توجه نمایند.
← خداشناسی فطری (حصولی)
منظور از خداشناسی فطری و حصولی این است که عقل انسان برای تصدیق وجود خدا نیازی به تلاش و کوشش
ندارد، بلکه به آسانی درک می کند که وجود انسان و همه پدیده های جهان نیازمند هستند. پس خدای بی نیازی
وجود دارد که نیاز آنها را رفع کند.
منابع:
مصباح یزدی، محمدتقی؛ معارف قرآن، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ص۱۹.۱۰.
و معارف قرآن، ص۳۵- ۳۶
من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ…
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد!
او مرا میخواند،
او مرا میخواهد،
او همه درد مرا میداند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم…
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایست که همواره مرا میخواهد،
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند…
بسیار ممنون...