سلام...
بنده دختری هستم سی و شش ساله ،شش سال هست از زندگی مشترکمان می گذرد و دارای یک فرزند دختر هستم...ظاهرا زندگیم خوب است وپندار اطرافیان هم همین است
اما،متاسفانه از درون داغونم ،هیچ لذتی از زندگی نمی برم....سرتا پا از درون پر از شکست و سرخوردگیم،و دچار حقارت و عقده ی شدید درونی شده ام و چون غرورم زیاد هست اجازه درد دل را با هیچ فردی حتی شوهرم به خودم نمیدم...علت این همه احساس بد هم همکفو نبودن خانواده های من و شوهرم از نظر تحصیلات ،فرهنگ،اقتصاد و.... است که تفاوت از زمین تا آسمان هست...شوهرم فرد آرامی هست و چیزی به رخم نمیکشه اما تمام شکستنها درونی است..دیگه خردخرد خرد شدم ،نمیکشونم... همش آماده ام برای گریه کردن.....
لطفا بگویید چاره چیست و چه کنم
ممنوون
-------------------------------------
کاربران محترم توجه داشته باشند که ادامهی ارتباط با کارشناسان سایت و درج نظرات جدید برای رسیدن به پاسخ نهایی و جامع، تنها با عـضویـت در سایت ممکن خواهد بود؛ برای عضویت در سایت به آدرس مقابل مراجعه فرمائید: www.btid.org/fa/user/register
بعد از عضویت میتوانید در همین بحث و یا مباحث دیگر انجمن نیز شرکت داشته باشید: http://www.btid.org/fa/forums
خواهر گرامی مهم همسر شما است که ایشان شما را دوست دارد و با شما بودن را میپسندد.
شما نه بخاطر اختلاف سطح فرهنگی خانواده ها بلکه به خاطر این خودخوریهای الکی، اسباب لذت نبردن برای ایشان را دارید فراهم میکنید!
با سلام
خانم گرامی لطفا سوالتون را کامل مطرح کنید مثلا اینکه تفاوت های اساسی چیست؟ و خانواده شما مسئله دارند یا خانواده همسرتون؟ باید ببینیم اصلا حقارتی هست یا این مسئله زائیده ذهن شما هست لطفا با مصداق و مثال مسئله تون را مطرح کنید در خدمت تون هستیم