حتماً مطالعه كنيد و كمكم كنين!!!

17:57 - 1393/08/01

با نام و ياد خدا

سلام خدمت همه ي شما هموطنان عزيزم ... داستاني كه مطالعه خواهيد كرد ، بر مي گردد به مورخه 26 خرداد ماه 1393 ! آشفتگي و سردرگمي منم از همون تاريخ رقم خورد! كه نياز به راه نجات و به دنبال درمان علمي اين مشكلم هستم ! هر چند كه ميدانم ديگر كار از كار گذشته ، اما با اين حال فراموش كردن اين درد برايم دشوار و متاسفانه غيرممكن شده !

به همراه پدرم به بيمه آتيه سازان حافظ ، جهت دريافت هزينه ي بستري مادرم در بيمارستان، به اين شركت رفتيم ! جايي كه رسيديم ، به ما گفتند كه از اين مكان جمع شده و به مكان ديگري در خيبان ؟ منتقل شده !

پدرم گفت كه برگرديم و امروز رو بي خيال شيم و ديره ! اما من گفتم كه ، اينهمه راه كه اومديم ، يه نيم ساعتي هم ميريم و اين كار تورو انجام ميديم و بعد بر مي گرديم !

اي كاش ؛ همون لحظه پاي من مي شكست و يا يه چيزي سَد راهم ميشد و هرگز به اونجا نمي رفتم ! آخه چه رفتني؟! چيدمان پرسنل شركت آتيه سازان طوري بود كه ، مي بايست قبض نوبت مي گرفتيم و هر موقعي كه نوبت ما ميشد ، مثل بانك ها ، مي رفتيم و كار خودمون رو انجام ميداديم !

26 سال سن دارم ! اداره ها – جلسات- مراسمات – جشن ها –مراسم سوگواري ها – و گردهمايي هاي زيادي شركت كردم و خانم هاي زيادي رو تو اين چند و چند سال ديدم ، ولي خدا ميدونه كه از بين اونهمه خانمي كه اونجا مشغول كار بودن ، يه خانمي چنان تو دلم جا وا كرد كه انگاري ، تو دنيا فقط همين يه دختر وجود داره و من به كُل شيفته ي اين خانم شدم ! ديگه يادم رفت واسه چي اومدم ! چرا اومدم! كارم تموم شد كجا بايد برم! خدايا چيكار كنم ؟ نه شب خواب دارم  نه آسايش !

خداي من ، نميدونستم چيكار بايد انجام بدم ! يه روز تنهايي دوباره 50 كيلومتر راه رو با ماشينم رفتم و تا ببينم ، اين خانم مجرد هستن يا متأهل ! خوب ، دست چپشون رو نگاه كردم و ديدم كه حلقه اي تو دست ايشون نبود ! حالا، يه جورايي علاقه ام شديد تر شد ! چيكار كنم؟ چطور با اين خانم رابطه برقرار كنم ؟

هيچ راهي به ذهنم نرسيد! تا اينكه بازم يه روز همون شهر كار داشتم و دوباره به شركت آتيه سازان رفتم ! اينبار ميخواستم يه جورايي جلب توجه كنم ! درست لحظه اي كه من رسيدم ، اين دختر خانم ، سرِ ميزِ خودشون در حال صرفِ چايي و نان براي صبحانه بودن ! رفتم جلوي باجه ايشون ، و سؤال كردم: ببخشيد خانم ، يه سوال دارم ! ايشون كه تو يه دستشون نان و دست ديگه شون چاي بود ، يه لبخندي زد و خنديد و با اشاره گفت كه از همكار بغل دست من سوال كنين؟ چرا كه تو دهانشون غذا بود و نميتونستن جواب بدن !

خلاصه اينكه برگشتم اومدم خونه و دنبال راه چاره و يك راه ارتباط با اين خانم بودم ! بهترين راه را نوشتن و تايپ نامه ديدم كه حرفِ دلم رو ميزدم و ايشون رو از اين علاقه باخبر ميكردم !

تا اينكه نامه اي نوشتم ، مبني براينكه ؛ بنده قصد مزاحمت ندارم و بهشون گفتم كه با پدرم اومدم و به شدت بهتون علاقمند شدم و دوستتون دارم ، و اگر مجرد هستين اين فرصت رو در اختيار من قرار بدين كه بيشتر باهم آشنا بشيم ، و اگر هم كه ازدواج كردين ، خواهش مي كنم از شما كه از وضعيت خودتون من رو باخبر كنين ، تا از اين وضعيت رها بشم؟ و از اينكه اين مسأله به محيط كارِ شما ، انتقال پيدا كرده بسيار پوزش مي طلبم ! و خلاصه اينكه شماره همراه و ايميل خودم رو هم تو اون نامه درج كردم !

خيلي فكر كردم كه خودم نامه رو به ايشون ندم ، بهتره ... به همين دليل موضوع رو ، با يكي از بچه محلي هامون در ميان گذاشتم و بهش گفتم كه داستان از اين قراره ! حاضري اين كار خير رو برام انجام بدي و اين نامه رو به اون خانم بدي؟

دوستم هم بنده خدا قبول كرد و يه روز با ماشين خودم ، به محل كار اين خانم رفتيم ! به دوستم گفتم كه اين نامه رو بهش بده و اصلاً باهاشون دهان به دهان نشن و هرچه سريع بيان بيرون ! خلاصه كنم و اينكه ما رفتيم و دوستم نامه رو به دختره داد، اما دختره گفت كه نامه كه اينجا نمياد و نامه ها به بالا تحويل داده ميشن و ببريد نامه رو بالا ! نامه رو نگرفت ، تا اينكه اينبار اين خان براي صرف صبحانه به طبقه بالا رفتن و به دوستم گفتم كه نامه رو ببره و روي ميزشون بزاره ! دوستم برد و نامه رو اونجا گذاشت ! اما من در ادامه رفتم و نامه رو با يه انگشت ، روي كيبورد اين خانم انداختم ! خلاصه ما برگشتيم و منم منتظر تماس اين خانم !!!

اما خبري نشد ! دو هفته صبر كردم ولي . . . !

بعدِ دو هفته دوباره اونجا رفتم، و يه جورايي اونا من رو شناسايي كردن ! منم سريع اومدم بيرون و برگشتم به شهرمون ! ولي چيزي كه برام خيلي ناراحت كننده بود، اين بود كه يه لحظه تو دست چپ اين خانم يه انگشتر طلا ديدم ! نميتونستم به خودم القا كنم كه ايشون ازدواج كردن ، بنابراين فرداي همون روز به محل كار اين خانم تماس گرفتم ! به خدا ديگه داشتم ديوونه ميشدم ! گفتم كه با خانم ؟ كار دارم ؟ خانم گوشي رو برداشت و منم بهش گفتم كه : خانم محترم ببخشيد كه تو محل كار شما اين موضوع رو مطرح مي كنم ، من يه دو هفته قبل يه نامه داده بودم خدمتتون ، جوابم رو ميخواستم ؟ ايشون هم در ادامه با ملايمت جواب دادن كه : آقا ديگه مزاحمن نشين و گوشي رو گذاشتن! منم به احترام ايشون و محل كار ايشون ، ديگه اونجا تماس نگرفتم !

تا اينكه سه روز بعد از خواهر بزرگم خواستم كه باهم بريم و اين موضوع رو برام پيگيري كُنه !

خدا ميدونه كه خيلي دوسش داشتم !  هر چيزي كه ميخواست و هر شرطي تو زندگي داشت ، حاضر بودم واسش فراهم كنم ، فقط از دستش ندم !

اسمش رو نوشتم و به خواهرم دادم ، خواهرم هم درست ميره از خودش اسمش رو ميپرسه و اونم ميگه كه خانم فُلاني خودم هستم ! بعداز اون خواهرم بهونه مياره كه بابت يه كار بيمه اي بايد برم مادرم رو بيارم و كاراش رو انجام بدم ! از در مياد بيرون و يكي از همكاراش رو با اشاره مياره بيرون و در مورد اون خانم ازش سؤال ميكُنه ؟

همكارش هم ميگه كه : اين خانم سه ماهه كه عقد كرده ! خواهرم مياد بيرون و اين مسأله رو بهم ميگه ! فقط خدا اين احساس منو ميدونه ،درست مثل اين بود كه پزشك ها از ادامه ي حيات جوابم كردن ! حتي تو اون مسيري كه مي بايست از مركز استان به شهرمون برمي گشتيم ، چندين بار از پشت فرمان پياده شدم و صورتم رو با آب مي شستم !

ميدونم كه ديگه همه چيز تموم شده است – ديگه همسر داره و فكر و تأمل درباره ي اون حتي گناه هم محسوب ميشه ! اما با گذشت يكماه از اين مسأله ، فكر و ذكر اين خانم از ذهنم پاك نميشه ! با تجربه هاتون – با بينش خودتون، كمكم كنين تا از وضع هلاك شدن نجات پيدا كنم؟ ممنون از لطف شما . . .

http://btid.org/node/44041
تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

به ادامه زندگیت فکر کن، قطعا اونی که باید باعث خوشبختیت بشه به زودی سر رهت قرار میگیره .!

تصویر هانا
نویسنده هانا در

واقعا متاسفم خدا بهتون تحملشو میده حتما زمان بگذره فراموش میکنید نمیشه کاری کرد سعی کنید خودتونو مشغول کنید و اصلا بهش فکر نکنید همیشه اینجور دوست داشتنا به نظر واقعی میاد ولی شما که واقعا این خانومو نمیشناختید شاید اصلا از نظره اخلاقی با شما جور نبود شاید خصوصیاتی داشت که شما دوست نداشتید پس فک نکنید چون فقط با یه دیدار از ایشون خوشتون اومده احساستون درست بوده این حس بازم اتفق میوفته مطمئن باشید چون بدون شناخت اتفاق افتاده پیشه خودتون رویاپردازی نکنید و فک نکنید این خانوم خیلی فوق العاده بوده شما نمیشناختیدش 

تصویر توسلی
نویسنده توسلی در

سلام

جمع بندی پست

همانطور که خودتون هم گفتید کاریه که شده و ایشون الان متاهل هستن و یا شایدم همون موقعی که شما بهش علاقمند شدید نامزد داشته.

اما شما برای اینکه بتونید راحت تر ایشون رو فراموش کنید دلتون رو از رسیدن بهش مایوس کنید به خودتون بگید که من تمام سعیمو کردم و نشد و این کار غیر ممکته یا این حرفها میتونید به خودتون آرامش بدید همچنین هر وقت فکر اون دختر میاد به ذهنت خودت رو مشغول یه کاری بکن فکرت رو ببر جای دیگه.

اما بهترین کار اینه که برید جای دیگه ای خواستگاری و ازدواج کنید چون ازدواج باعث میشه که با یه نفر دیگه پیوند عاطفی ببندی و کم کم اون دختر از یادتون خواهد رفت گذشته از همه ی اینها شما هیچ برخورد محبت امیزی با ایشون نداشتید پس نباید علاقه عمیق و آنچنانی ایجاد شده باشد و براحتی میتونید فراموشش کنید.

این نکته رو هم همیشه به یاد داشته باشید که وقتی خواستید با هر کسی ازدواج کنید نباید بگید که من قبل از شما به یکی دیگه علاقه مند بودم چون با این حرف زندگیتون رو هم برای خود و هم برای همسرت تلخ خواهی کرد.

موفق باشید

تصویر aylar
نویسنده aylar در

سلام
والا شما تقریبا ماهی یبار عاشق یه دختری میشین..
مگه میشه همچین چیزی؟!!
کل مطالبتونو که خوندم از اردیبهشت تاحالا بود جمعا شش ماه..تو همین مدت کم تاحالا از چهارنفر خوشتون اومده و لفظ عاشق شدنم بکاربردین ومیگین فراموش کردن خیلی سخته!!!!!

واقعا پسرا اینقد راحت عاشق میشن وفراموش میکنن؟!!!

تصویر myheart
نویسنده myheart در

كاممنت تي تي سلام بر شما ...

اون كامنت هاي قبلي اي كه خوندين ، مربوط به يه شخص ديگه اي ميشه !

اما ايم كامننت مربوط ميشه به يكي از دوستام كه من اين سايت رو بهش معرفي كردم و مشكلش رو آوردم تو كاممنت خودم نوشتم .

آره ، چونكه قضيه براي شما روشن نشده بود ، بنابراين فرمايش شما صحيح هستش !!! اين كاممنت مربوط ميشه به آقايي به نام سلمان و بقيه مربوط به خودم ( علي هست ) .

 

 

تصویر amirhossein

با گفته هایه مهسا خانوم کاملا موافقم جواب خوبی بود بعلاوه اینکه داخلش تجربه هم بوده و  تو مرحله عملم قرار گرفته

تصویر مهسا
نویسنده مهسا در

من خودم یه تجربه ای تقریبا مشابه شما داشتم البته درسته که من دخترم و علاقم هم به شدت شما نبود

راستش برادر دوستم رو یکبار دیده بودم دم دانشگاه و ازش هم کلی تعریف شنیده بودمو........ طوری شده بود که فکر میکردم این آقا همونیه که من میخوام و فرشته روی زمین و... از نظر ظاهری هم بسیار عالی. حالا نه به شدت شما اما تقریبا تو ذهنم همونی بود که من رو خوشبخت میکنه و برای هم آفریده شده ایم

کلی دعا کردم و متوسل شدم که بیاد خواستگاریم باورتون نمیشه به حضرت زینب متوسل شدم 40 روز زیارت عاشورا خوندم و تقدیم به روح مقدسشون کردم و جواب گرفتم به خدا به هیچ کسی هیچ کسی نگفته بودم که ازش خوشم اومده فقط از خدا خواستم و متوسل شدم به حضرت زینب. اومد خواستگاری و فکر میکردم به تمام آرزوهام رسیدم اما وقتی باهاش صحبت کردم دیدم شخصیتش از اونی که من فکرشو میکردم 180 درجه متفاوته و برای من زیر صفر بود

میخوام بگم ممکنه شما کسی رو در ظاهر عاشقانه دوست داشته باشی اما باطنا اصلا اونی که شما میخواید نباشه و اتفاقا بسیار هم متفاوت باشه خداجواب دعاها و حسرتهای دل منو داده بود و فهمیده بودم که اشتباه میکنم اونی که من میخوام نیست شمام همین فکر نکنید چون به دلتون نشسته همونی بود که میخواستید

الان ماه محرمه از حضرت زینب(س) کمک بگیرید حقیقتا کمکتون میکنه بهشون متوسل بشید تا فراموشش کنید

تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

التماس دعا داریم ،

 

نقدا حساب میکنیم :)

تصویر bahar
نویسنده bahar در

خیلی از جواب مهسا خانم خوشم اومد...

من با اینکه مذهبی نیستم ولی به دعا و اینا اعتقاد دارم. شما تا جایی که میتونید دعا کنید که خدا کمکتون کنه که خوشبخت بشین... و کارهای نیک هم انجام بدین... جوابتون رو میگیرید.

تصویر Golestaneh
نویسنده Golestaneh در

سلام خواهر

نظر کرده هستیدها خوش بحالتون

تصویر مهسا
نویسنده مهسا در

زنده باشی خواهر خوبم

باورکن هر کسی عاجزانه متوسل به حضرت زینب بشه کمکش میکنه و راهو نشون میده
 

تصویر Golestaneh
نویسنده Golestaneh در

اما من تابحال هرچه دعا کردم سوای از خیر معنوی که برام داشته وممنون خدایم حاجن دنیویم برآورده نشدهsad

تصویر Golestaneh
نویسنده Golestaneh در

حاجت

تصویر مهسا
نویسنده مهسا در

 منم خیلی وقتها دعاکردم و حاجت نگرفتم و متاسفانه خیلی هم نا امید شدم اما یه حدیثی هست که امام سجاد اگه اشتباه نکنم میفرمایند دعای هیچ مومنی نیست که برآورده نشه اما یا به این صورته که دقیقا حاجت برآورده میشه یا اینکه در حاجت خیری نیست به همین خاطر خدا بلایی رو دفع میکنه از دعاکننده یا اینکه اون دعارو ذخیره آخرت میکنه به طوری که بندگان در روز قیامت میگن ای کاش هیچ یک از دعاهامون برآورده نمیشد اینقدر که مقام دعاکننده بالارفته

ان شالله به حاجتای خیرت برسی عزیزم

تصویر مهسا
نویسنده مهسا در

چقدر دوست دارم این خانوم رو ببینم چی بوده که تو یه نظر چنین شدهsurprise

برادر من بعضی اتفاقات زندگی انسان هم متأثر از وسوسه های شیطانه میخواد دل آدم بلرزه و بعد هم دچار اندوه و غم بشه

از یاد خدا عافل نشید چطور با یک نظر دیدن کسی عاشق میشید شاید به لحاظ اخلاقی اصلا به شما نمیخورده

تصویر elham63
نویسنده elham63 در

سلام

شما دچار یه جور توهم شدین و اونم دلیلش وسوسه شیطانه...

یکم عاقلانه فکر کنین و در این مواقع به خدا پناه ببرین تا از این وسوسه ها بیرون بیاین چون عقلانی نیست که به فکر یه خانم متاهل باشین...

 

تصویر amirhossein

دیر رسیدی.

دوست عزیز پاشو خودتو جمع جور کن زندگی پر از این نرسیدناس.الان یخورده داغی سرتو گرم کن با خواهرت دوستات بیشتر حرف بزن فعلا تنها نمون یواش یواش ارومتر میشی

تصویر yosef
نویسنده yosef در

آري از قسمت نميبايد گريخت ....عين الطاف است ساقي آنچه ريخت.

قسمت شما نبوده . پس فكرش رو هم نكنيد.

تصویر Mohammad_1365

داداش بیخیال شو

وقتی شما این جور به این خانم ها توجه می کنید فکر می کنند که چه خبره. 

بهترین کار این بود که میرفتی جلو و محترمانه سوال میکردی ، اگر اوکی بود که سیر عادی رو طی میکردی و در غیر اینصورت تموم میشد میرفت.

همون جور که با یه نگاه عاشق شدی پس میتونی با یه نگاه دیگه عاشق کس دیگه ای بشی و قبلی رو فراموش میکنی.

بابا نا شلامتی شما مرد 26 ساله ای

تو زندگی باید خودت رو آماده مشکلات خیلی سخت تر کنی

 

تصویر آقا حمید

تعجب میکنم شما 26 سال داری و اینقدر افسارت دست احساساتته

همش فکر میکردم یه پسر 20 ساله یا کم سن و سالتر نوشته این داستان رو

در آخر که داستانتون تموم شد این نوشته اومد تو ذهنم:

===============================

از آدم ها بت نسازید،
این خیانت است،
هم به خودتان، هم به خودشان،
خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند،
و شما در آخر می شوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته!

===============================

گاهی ما برا رفع کمبودها و بی توجهی هایی که از سمت های دیگه بهمون میشه میخواییم ازدواج کنیم و ازدواج رو برا خودمون یه بت خوشبختی می بینیم که با رسیدن بهش همه کمبودهامون جبران میشه. غافل از اینکه اونی که قراره باهاش ازدواج کنیم هم یه ادمه با کمبودها ونیازمندیهای خودش،گاهی به راحتی و بی توجه از کنار یه دوست خوب،یه نگاه پر مهر مادر، یه محبت پدر رد میشیم چون که با تمام وجود زوم کردیم روی شاهزاده ای با اسب سفید یا سیندرلایی که تو ذهن فانتزی خودمون ساختیم که از ناکجااباد بیاد و با خودش خوشبختی بیاره،در پایان جملات زیبایی از ملاصدرا میارم و خواهش میکنم کاملش رو سرچ کنید و بخونید:خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود می اید.................

تصویر mazhararamesh

خدا ميدونه كه خيلي دوسش داشتم !  هر چيزي كه ميخواست و هر شرطي تو زندگي داشت ، حاضر بودم واسش فراهم كنم ، فقط از دستش ندم !

... درست مثل اين بود كه پزشك ها از ادامه ي حيات جوابم كردن !

 

مخاطب گرامی!

درسته که بعضی اوقات عشق و این آتش اتفاقی، دل رو احاطه میکنه اما با دو نگاه و یک آتش میشه  برای یک عمر زندگی این تصمیم عاقلانه را گرفت که : خانم را دوسش داشتم و هر چیزی که میخواست... ؟

این حس پاک و دردناک عشق رو تجربه بدونید و برای آینده یک طرحی برای همسرگزینی بریزید که با پایه تعقل چیده بشه نه با پایه یک احساس

نتیجه اخلاقی قضیه اینه که عشق و احساس اولیه دوست داشتن به یک جنس مخالفی که قراره همسر بشه باید بال عقل همراه باشه وگرنه همینی میشه که شما ...

 

انشالله موفقید

 

 

 

 

تصویر یه عاشق واقعی

سلام خدمت علی اقای گل 

خیلی وقته تو این سایت سوال میپرسی و ما هم که همیشه پای ثابت همه پست هاتیم laugh

این بار داستان جالبی بود ولی جون من این دفعه رو بیخیال شو ... اخه عزیز دلم وقتی با یه نگاه عاشق بشی با یه نگاه دیگه هم از عشقت دل میکنی ....ببخشید که این مثال رو میزنم ولی عشق در یک نگاه مثل حالت تهوع و دل درد میمونه که باید یه دستشویی بری تا حالت خوب بشه .... یعنی چیز موندگار نیست .... وقتی واقعا از روی عقل و ملاک هات و از روی شناخت عاشق یه نفر بشی اون موقع است که موندگاره وگرنه خدا شاهده نصف ازدواج هایی که امروز به طلاق میرسه دلیلش همین احساس و عشق هاست که هیچ مبنایی نداره بجز دل . 

من خودمم تجربه همچین عشقی رو داشتم عزیز دلم wink واسه همین خوب میتونم بفهمم تو دلت چه خبره .... درد سنگینی هست ولی خب باید بگذره و درمان کنی خودتون ...باید صبر کنی و صبر کنی و صبر کنی .... من همین جوری تو دانشگاه عاشق یه دختری شدم و با داداشش دوست صمیمی بودم تو همون دانشگاه .... خلاصه جز اینکه فهمیدم خانواده خوبی داره و خودش هم چادری و مومن و کلا همونی بود که میخواستم بدجور عاشقش شدم و از همین حرفهایی که داری تو میزنی میزدم .... ولی خب اتفاقاتی افتاد که این وصلت نشد که بشه اما به مرور زمان که تقریبا یک سال هست که ازش داره میگذره این احساس کم شده و فهمیدم زندگی همین دوتا چیزی نیست که میبینی 

اینکه دو نفر مومن  و خوب هم شاید اصلا نتونن با هم زندگی خوبی داشته باشن ... اینکه چیزای دیگه ای از خودش و رفتار خانوادش بعدا دیدم و فهمیدم واقعا ازدواج مناسبی نبود نه برای من نه برای اون دختر .... و الان هست که میفهمم اون عشق فقط باد هوا بوده smiley حتی الانم میبینم اون دختر رو .... حالا یه چیز جالبتر واست بگم که ببینی درد من هزار برابر تو هست 

وقتی عاشقش شدم فهمیدم از دوستانم هم کسی ازش خوشش اومده .... دوستم هم وقتی فهمید من کشیدم کنار رفت جلو و بله رو از دختره گرفته و حالا جتشون مثل آینه دق جلوی من هستن ...دوستم از خودش میگه و خلاصه یه پروژه ای واسه ما درست کرده .... 

خلاصه اش کنم دوستم که تقریبا دو سال از من بزرگتره و به ظاهر مومن و بسیجی و خلاصه اخرشه .... خودشو وارد یه بازی کرده که اخرش معلوم نیست حتی شاید با هم ازدواج کنن ولی هم الان داره عذاب میکشه هم بعدا اگه نشه و خلاصه راه اشتباهی رو داره طی میکنه ...راهی که شاید خودم اگه حواسم نبود واردش  میشدم .... پس  اتفاقاتی که میفته رو باید به فال نیک گرفت ....من اون موقع استخاره گرفتم که اومد هر چی شد خداروشکر کن .!!!!!

شما هم خداروشکر کن .... 

انقدر داستان زندگی من تو این چند سال اخیر جالبه که اگه کتاب بنویسم خیلی میفروشه smiley اگه فیلمنامه اش کنم که دیگه هیچی 

اگه هم فیلمش ساخته بشه پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران میشه روی اخراجی ها رو هم کم میکنه smiley

یاحق 

تصویر ali18
نویسنده ali18 در

سلام خدمت دوستان گلم

اول برا گل پسر سوال کننده

یه نکته کلی به عنوان یکی که این دوران را تجربه کرده بهت میگم که غصه نخور درست میشه

سخته ولی یه کم که گذشت درست می شه

به شخصه دو هفته نتونستم غذا بخورم

تا یکی دوماه هم مثل دیوونه ها صبح تا شب بهش فکر می کردم شب تا صبح هم خوابش را می دیدم

ولی بعد کم کم درست شد

شما سرخودت را یه جا گرم گن

کار، ورزش گروهی، بیرون رفتن با دوستات

کلا نذار بیکار و تنها بشی

دوم هم سلام به آقا محمد مهدی گل

چند وقتی هست به این سایت سر میزنم

شما دومین نفری بودی که خیلی با حال می نوشت

نمی دونم شاید اولین نفر هم خودت بودی    یادم نیست     شاید هم یه بنده خدا دیگه بوده

به هر حال از لحن نوشتت خیلی خوشم اومد

داداش من اگه بخوام داستانم را تعریف کنم می شه باش فیلم هندی ساختyes

این اتقاقات معمولا برا پسرا تو دوران دانشجویی میوفته

ولی برا من یه جوری اتفاق افتاد که فک کنم هر بیست سی سال یه بار میوفته

چون خیلی خاص بوده نمیتونم زیاد توضیح بدم چون نمی خوام طرفم بفهمه

به هر حال باید باش کنار اومد و این دوران بد را گذروند

به امید این که همه جوونا زود برن سر خونه زنگیشون و از یالغوزی در بیان

التماس دعا

تصویر یه عاشق واقعی

سلام داداش خیلی ممنون لطف داری .... 

نفر اول کی بوده ؟؟؟ cheeky 

تصویر نسیــــــــــم

سلام

نویسندگیتون بی نظیره.خدا رو شکر که داستانتون ختم بخیر شد و طرفم عاقل بود و بازیتون نداد.

میدونم دلتون اشوبه الان ولی خودتون قضاوت بکنید این خوبه که مدام به ایشون فکر کنیداونقدر بهش توجه کنید که تو دلتون جای هیچی دیگه نمونه همش بشه حضور یه خانوم متاهلی که اندازه یه سر سوزن تو دلش جانداری و نمیتونی داشته باشی چون مدیون میشین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس به همون اندازه که دنبال وجهه مثبت برا وصالش بودین و دنبال راه نزدیک شدن بهش میگشتین به همون اندازه هم الان به عواقب شومش نگاه کنید و دنبال راههای فرارش باشیدتا فراموش بشه.enlightened

ایمان داشته باشین میتونیــــــــــــــــن.خاطرت جمعِ جمع از این بابت.

یک مقدار زمان می بره و باید ارادتون رو به همون اندازه ی اول قوی کنید برا فراموش کردنش .باور کنید خیلی زود به این حالات خودتون می خندین.بابا شیطون که شاخ و دم نداره همینه دیگه مدام تو وجودتون رخنه میکنه که این حس رو جلی کنه براتون ،پس شمام فقط و فقط خودتون باید تصمیم جدی بگیرید که بهش محل نذارید و سریع ذهنتون رو سوق بدین به سمت دیگه. امید وارم بزودی شرایط ازدواج براتون فراهم بشه و ذهنتون رفرش بشه.cheeky

تصویر سروناز20

سلام .خوب باید بپزیرید که قسمت نبوده  و قطعا خدا برای شما همسری به مراتب بهتر وکامل تر رو قرارداده

از طرفی یه نگاه و علاقه به چهره که دلیل نمیشه که شما و این خانم قطعا باید بهم میرسیدید

..شاید اصلا اون خانم جدای از چهرش که به دل شما نشسته مشکلات و ایراداتی داشته که اگه شما اونا رومیفهمیدید ابدا دوست نداشتید باهاش زندگی کنید

از طرفی ته چهره خلی ها مثل هم هست میتونید از خانواده بخواین دختری با اون چهره براتون پیدا کنن ...

درکل این که انتخب همسر رو بسپردی به خانواده تا مرتکب گناه و اشتباهات این چنینی نشید .

تصویر نسیم - جبرائیل

البته چهره نقش مهمی داره گاهی هم حس هست
اما بشرط اینکه نفسانی نباشه
شاید جفت روحیش رو ادم ببینه کسیکه در عالم زر بوده
اینجور ازدواج عالیه
اما من حس میکنم این اقا کمی نفسانی عمل کرده

تصویر shamim91
نویسنده shamim91 در

سلام
این خانم زیبا بودن ک شما عاشق و شیفتش شده بودین؟؟؟!!!
مشاور خیلی خوب گفتن ولی درسته دست خود ادم نیس اولش ولی بعدش ک دست خوده ادمه منظورم اینه درشته خوش اومدن ازون خانم دست خودتون نبوده و یهو اتفاق افتاده ولی شما باید تا قبل جواب گرفتن ازون خانم نباید این علاقتون بیشتر میشد چون حتی اگه ب فرض اون خانم مجردم میبود بازم شما نباید انقد تحت تاثیر قرار بگیرین چون شماهنو نمیشناختینش و حتی سنشم نمیدونستین و فقط بخاطر ظاهر شیفته اون خانم شدین...
حالا کاریه ک شده میدونم سخته ولی خب این فراموش کردن زمان میبره و شما باید صبر کنید تا کم کم حال درونتون خوب بشه و سعی کنید با گذشت زمان همینطور ک اون خانم یادش کم کم میره ب کل واقعا فراموشش کنید ینی طوری نشه ک تو اینده بخواین یاد الان بیفتین و دخترای دیگه باهاش مقایسه کنید و بگین ای کاش...و یا هرچی...
الان درسته سختی میکشین ولی عوضش براتون درس میشه ک دیگه جلو جلو و قبل اشنایی دلباخته کسی نشین...
زمان همه چی رو حل میکنه بعدشم روش نامه دادنتون اصلا اصلا مناسب نبود ازین ببعد از این روشهای بچگانه استفاده نکنید...از خدا بخواین کمکتون کنه و زودتر بتونید ب حال طبیعی خودتون برگردین ...و اینو هم بدونید این ازدواج ب صلاحتون نبوده ک اینطوری شد و مطمعن باشین چون قسمت هم نبودین حتی اگه مجرد بود بازم بهم نمیرسیدین و ی گره تو کارتون میفتاده ...حکمتی بوده...و صلاح خدا اینطور بوده ....
ان شاالله بزودی دختری ک دلتون میخواد و مناسبتون باشه زودتر پیدا کنید ک این قضیه رو هم زودتر و براحتی فراموش کنید...
موفق باشین.

تصویر نسیم - جبرائیل

وای شمیم عاشق پاسخهای طولانی و پر از توضیحتم

تصویر shamim91
نویسنده shamim91 در

جبراییل عزیز منظورت چی بود؟؟!!! ینی این تمسخر بود و پاسخ های منو مسخره کردی!!؟؟ راست بگو

تصویر نسیم - جبرائیل

نه من جدی گفتم
هر وقت جواباتو خوندم دیدم خیلی مایه میذاری دلسوزی میکنی و توضیح میدی
واسه اینه. فکر میکنم یه ادم خیلی مهربون پشت این اسم مجازیه

تصویر shamim91
نویسنده shamim91 در

ممنون گلم...
هرچند ک میدونم جواب هام بی فایدست ولی خب چیزی ک ب ذهنم میرسه رو مینویسم و میگم شاید شاید تاثیر داشته باشه و یا کمکی ک میتونم رو کرده باشم...
عزیزم شما لطف داری مهربونی از خودته و این صفت تو وجودت هست ک بمن نسبت دادی معمولا ادم ها اگر نسبت ب کسی صفت خوب یا بدی بگن معمولا اون صفات رو اول تو خودشون وجود داره...موفق باشی جبراییل عزیز...

تصویر نسیم - جبرائیل

مرسی گلم
بچه های سایت اکثرا خیلی مایه میذارن
اما من از جپابات و اینکه تمام جپانبو میخوای بسنجی حال میکنم

تصویر shamim91
نویسنده shamim91 در

بله دقیقاااااا بچه های سایت خیلی دلسوز و خوبن و خیلی مایه میذارن دستشون درد نکنه...
بازم ممنونم گلم.

تصویر نسیم - جبرائیل

سلام
پاسخ مشاور کامله
فقط یه نکته
انذفعه عاشق شدی انقدر بچگانه عمل نکن
نامه یعنی چی
ادم محترمانه میره به همکارش میگه مثلا من قصد ازدواج و خواستگاری دارم
زرنگ بازی هم درتیار رک و مردونه برو جلو
فپقش جواب رد میشنوی
دیگه از فکر زن مردم هم بیا بیرون وگرنه گناه کردی

تصویر fatemeh.n
نویسنده fatemeh.n در

جبراییل عزیزم انسان که عاشق میشه بچه میشه و دل و جرات شو از دست می ده... عاشق شو تا بفهمی که عشق چه لذت بخش و چه دردناکه.

تصویر نسیم - جبرائیل

فاطمه منو به عاشقی نکشون
من. خودم. عاشقی کشیدم ولی هرگز بچگانه عمل نکردم
اما. درد داره راست میگی

تصویر hadi_n
نویسنده hadi_n در

سلام برادر جان بنده هم از این مسائل عاطفی قبلا داشتم(البته بیشتر طول کشید)

 

کم کم فراموش می کنی نگران نباش بعدشم شما که اخلاق ایشون رو نمیدونی شاید اگه یه بار باهاش حرف میزدی ازش دیگه خوشت نمی ومد

تصویر توسلی
نویسنده توسلی در

سلام

از انتخاب گروه مشاوره رهروان ولایت برای همراهی متشکریم

همانطور که خودتون هم گفتید کاریه که شده و ایشون الان متاهل هستن و یا شایدم همون موقعی که شما بهش علاقمند شدید نامزد داشته.

اما شما برای اینکه بتونید راحت تر ایشون رو فراموش کنید دلتون رو از رسیدن بهش مایوس کنید به خودتون بگید که من تمام سعیمو کردم و نشد و این کار غیر ممکته یا این حرفها میتونید به خودتون آرامش بدید همچنین هر وقت فکر اون دختر میاد به ذهنت خودت رو مشغول یه کاری بکن فکرت رو ببر جای دیگه.

اما بهترین کار اینه که برید جای دیگه ای خواستگاری و ازدواج کنید چون ازدواج باعث میشه که با یه نفر دیگه پیوند عاطفی ببندی و کم کم اون دختر از یادتون خواهد رفت گذشته از همه ی اینها شما هیچ برخورد محبت امیزی با ایشون نداشتید پس نباید علاقه عمیق و آنچنانی ایجاد شده باشد و براحتی میتونید فراموشش کنید.

این نکته رو هم همیشه به یاد داشته باشید که وقتی خواستید با هر کسی ازدواج کنید نباید بگید که من قبل از شما به یکی دیگه علاقه مند بودم چون با این حرف زندگیتون رو هم برای خود و هم برای همسرت تلخ خواهی کرد.

موفق باشید