دختری که خواستگار نداشت اما آقامون امام رضا فرستاد در خونشون...

شخصی که از طبقه مرفه جامعه بود و ساکن تهران هرساله به مشهد میرفت تا از گردوغبار ضریح امام رضا تبرکی با خودش ببره ...اما این بار این تبرک به وصلت دو نفر انجامید... دختری مومن و محجبه ساکن شهر مشهد بود اما پدرش از زحمتکشان شهرداری بود اما این دختر به دلیل شغل پدرش خواستگاری نداشت و بهمین سبب اون روز دلش شکست و به حرم آقا اومد به زیارت و نامه ای که تمام شرایط زندکیش رو نوشته بود به داخل ضریح انداخت... مردی که از تهران آمده بود از خدام حرم درخواست کرد دستی به گردوغبار ضریح و نامه های خارج شده از آن بکشد و با خود ببرد ...مرد عصر اون روز سوار هواپیما شد تا به تهران بازگردد...داخل هواپیما دستی به جیبش برد تا از آن گردوغبارها استشمام کند که به ناگاه نامه اون دختر دستش بود ،باز کرد و همه مطالبش رو خوند...به تهران بازگشت...این شخص دارای یک فرزند و آن هم پسر بود طوری که قصد داشت برای تحصیل به خارج از کشور برود...خواستگاریهای متعددی رفته بود اما پسر قبول نکرده بود...پدر ماجرا را برای پسرش تعریف کرد...پسر کنجکاو شد و با پدر راهی مشهد شدند... در پی یافتن این دختر بودند که بالاخره منزل پدرش را یافتند...دختر دررا باز کرد و پدرو پسر مشخصات پدر دختر را گفتند و فهمیدند که او همان دختر است ...پسر پس از خارج شدن از منزل آن مرد به پدرش گفت که دیگر به خارج نمیرود و میخواهد ازداج کند آن هم با این دختر.... بعد از اقدامات اولیه این دو ازدواج کردند و چند ماه بعد که بچه دار شدند دختر از همسرش پرسید که شما چطوری من رو پیداکردین؟ شما تهران من مشهد ....پسر کل ماجرا را برایش تعریف کرد و دختر شروع به گریه کرد و پسر هم به دنبالش... هر چی میخواین با دل شکسته ، بی پروا، دارا و ندار از امام رئوف بخواین که بی منت بهتون میده....