دلم شکست

10:01 - 1393/04/27

سلام بچه ها خواستم براتون دردودل کنم. به نظرتون شکستن دل یک دختر چقدر میتونه آسون باشه ؟ بعد از اینکه صبح رفتیم آزمایش نامزدی دادیم و اونجا باهم صحبت کردیم گفت نظرتون چیه باهم محرم شیم؟ گفتم خانوادم با صیغه مخالفند گفت من اینجوری راحت نیستم به نظرم بعدازجواب آزمایش زودتر محرم بشیم .اگه اینجوری باشه زیاد طول نکشه. گفت ارتباط تلفنی داشته باشیم من موبایلم رو بدم شماهم بدید قبلا هم مامانش گفته بود که پدرم اجازه نداد وگفت دوباره مطرح کنید . قراربود شب بریم خونشون گفت درمورد این مسایل فکرکنید و مطرح کنید شب بهم بگید . قراربود شب قبلش بریم خونشون که احیا بود ومامانم قرارروعوض کردند ولی اصرار داشت قبلش صحبت کنه مامانم هم گفتن یک شنبه بریم آزمایش ولی دوباره تماس گرفتند گفتند زودتر بریم همون دیروز صبح بعدش تلفنی میخواست باهام صحبت کنه گفت شماهم نظرتون مثبته که سریع تر بریم آزمایش و سریع تر این فرایند طی بشه؟ گفتم چندتاموضوع هست که حضوری میگم گفت اگه میخوای الان بگید تلفنی راحت نبودم وگفتم همدیگه رو که دیدیم. قبلش تردید داشتم که انگار خودش مطمین نیست ولی با صحبت های اونشب که گفت شماهم نظرتون مثبته که گفت سریع تر و صحبت های آزمایش که گفت محرمیت که گفت شما اومدین تهران ارتباط راحت تر میشه که برگشتن ازآزمایش مامانش اصرار کرد جلو بشینم قبلا هم گفته بود قبول نکردم کاش این بارهم قبول نکرده بودم نشستم جلو گفت من تندبرم شمانمیترسید درمورد نمره هاش سوال کردم گفت شماکه همشونو بیست شدید . همه رفتارش تردیدهام رو از بین برد البته انگار آشفته بود.. رفتم بازار که برای شب شیرینی خریدیم روسری خریدم تازه به خاطرش چون چادر ساده روبیشتر دوست داشت چادر ساده زدم ... داشتم امتحان میکردم چی بپوشم که یکدفعه مامانش زنگ زد گفت ازصبح انگار نمیدونم چشه گفته اگه اجازه بدید بره تهران دوهفته دیگه برگرده ادامه بدیم . من اونقدرجاخوردم که چی شده گفتم دوهفته دیگه من نمیتونم بلاتکلیف بمونم بعدهم مامانم تماس گرفت نمیشه که باید زودتر تکلیفشو مشخص کنه.. گفت باشه من اونقدر جاخوردم که باصحبت های صبحش چجوراین طوری شد . بازن داداشش تماس گرفتم و گفت بهش زنگ میزنم ببینم بعدش گفت انگار نظرش منفیه استخاره گرفته بداومده! کلی از من عذرخواهی کرد گفتم چی بوده که یکدفعه این طوری شد. این حرفای صبحش براچی بود. گفت ازاول یه تردیدی داشته گفتم کسی که تردید داره چرا اون حرفا رومیزنه و قسم خورد تردیدش به خاطر من یا خانوادم نبوده . نمیفهمم تردیدش چی بوده اگه تردید داشت چرا گفت آزمایش بدیم چرا اصرار داشت زودترمحرم شیم چرا اصلا ادامه داد این همه کش داد این همه . تمام این مدت با احساسات من بازی کرد من رو وارد احساسات کرد ویکدفعه کنارکشید.. اینهمه باهم صحبت کردیم یک بار نگفت مشکلی داره این همه فرصت داشت برای فکرکردن همون جلسه اول ودوم که حرفامو شنید میگغت نه چرا الان که همه چیز رو باورکرده بودم تازه محرمیت هم گفت خانوادم شرایط عقد ندارند . برادرش تازه فوت کرده بود . گفت نمیتونن فعلا مراسم بگیرند.. بچه ها من واقعا دلم شکست این همه یکدفعه تغییر عقیده واسه چی بود . چرا اگه یک درصد تردید داشت اون حرفا روزد چرا گفت محرمیت چراگفت ارتباط باموبایل. من نمی بخشمش زن داداشش میگه به ظاهر به حستب ناپختگی و اولین تجربه خواستگاریش. مگه من بازیچه شون بودم که این طوری بازی دادن تازه تو آخرین باری که همدیگه رو دیدیم قبل از ازمایش گفت دیگه ازاینجا به بعدش رو بسپاریم به خانواده ها و همون فرداش گفتند ماکه دیگه مشکلی نداریم هرچی شما بگید اگه خواستیم مراسمی بگیرین بعد ازماه رمضون ... بچه ها من دوستی نداشتم که این حرفا روبزنم فقط سپردم به خدا کسی که ادعای مذهب داره چطور اینقدر راحت دل میشکنه! اگه مطمین نبود اگه قبل از این حرفا میگفت تردید دارم اگه اصرارنداشتند میگفتم اونم حق انتخاب داره آره اونم داره ولی کسی که تردید داره اینقدر جلو نمیاد تازه میگفت من سید هستم مسوولیتش سنگینه که یه وقت ناراحتی پیش میاد خوب نشون داد احترام سادات رو داره بدترین شکل ضربه اینه که کسی رو به خودت امیدوار کنی ودرست وقتی دل بسته شد رهاش کنی. واگذارش کردم به خدا همون که تمام حرفام رو بهش میگم ... بچه ها برام دعا کنید تو این شب های عزیز دعا کنید... من دوست نزدیکی نداشتم که اینا روبگم بهش دلم میخواست بایکی حرف بزنم .. لطفا دعا کنید....

http://btid.org/node/33583

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 2 =
*****
تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

سلام دیروز که یه جای دیگه پیام گذاشتین دونکته رو باید بگم چرا جواب ندادم اولیش اینکه چون یه جایی از سایت مدیر سایت گفتن لطفا حرفای خصوصی نزارین و فقط راجع به موضوع بحث کنید و اگه اینکارو نکنین مجبور به حذف میشن و خیلی وقت میگیره و یه جورایی حق الناسه الانم که جواب میدم امیدوارم حلال کنن دوم اینکه ترجیح میدم اتاق گفتگو نیام و واسه این دومورد جواب ندادم درضمن من فقط این حرفارو زدم که شما بدونین من اون ادمی نیستم که شما تصور می کنین و حرفشو میزدین الانم رنجشی از کسی ندارم و اما بعد.....

اره حرفاتون درسته به کجا چنین شتابان؟؟؟؟؟؟ من گاهی واقعا دلم می سوزه،انگار ادما هرچی ساده تر باشن بیشتر می شکنن هرچی دل و زبونشون بیشتر یکی باشه محکم تر ضربه میخوان، گاهی فکر میکنم باید بد بود تا برد.... ولی یه چیزایی نمیزارن به سمتش برم اون نیم چه اعتقادم ته مونده ی ایمان ضعیفم نماز دست و پاشکسته م، اینا نمیزارن  گاهی به اطرافم که نگاه میکنم می بینم انگار این ادمایی که پاک تر از برگ گل ن افسردگی گرفتن و این ادمایی که هرزگی کارشونه ،عیاشی شغلشون عین خبالشونم نیست و سرخوشن!!!!

راست میگین ادم می سوزه باز اگه مثل اونا بودی و بد می اوردی میگفتی اره خودم کردم که لعنت برخودم باد ولی وقتی خواستی از جماعت شون جداشی و خیلی خوشی هارو از خودت بگیری و خیلی کارا رو واسه اون بالایی انجام ندی و باز باهمه اینا بری بغل همینا وایستی این درده......

یعنی کسی که میخواد خدارو هم داشته باشه حتما باید این دنیاشم سخت بگذره؟؟؟تااون دنیا خوشی داشته باشه؟تازه من یکی که دو سر سوختم نه این دنیا نه اون دنیاsadیعنی خدا به کسایی که فراموشش کردن نعمت میده و کسایی رو که به یادشن رو فراموش میکنه؟؟؟؟گاهی حرفام بوی کفر و ناامیدی می گیرن ولییییییی باهمه این حرفا مطمئنم مطمئنم خدا هیچوقت تنهامون نمیزاره و خودش هوامونو داره

الهیییییییییییییییییییییییی و ربی من لی غیرکsadsad..................................................................

تصویر نرگس 72

منم موافقم هرچی آدم پاک تر وساده تر باشه تو این جامعه بیشتر لطمه میخوره
ولی حداقلش وجدان آدم راحته و بعدا که به عقب نگاه میکنه خوشحال میشه که سعی کرده خوب باشه
هرچی با بقیه سعی کنی مهربون باشی اما معمولا خلافش رو باتو رفتارمیکنن وجای ارزش ها واقعا عوض شده:(

تصویر یه عاشق واقعی

خواهرم بخدا شرمندم ......باور کنید بخاطر حرفهایی که زدم ناراحتم ...شاید مسخره به نظر بیاد ولی یه کوچولو گریه هم کردم .... نمیخاستم دلتون بشکنه ....نمیخاستم ناراحت بشید .....فقط و فقط میخاستم کمی از تندی کلماتتون کم کنید ....وگرنه خداشاهده منظور دیگه ای نداشتم ..... وقتی این صحبت ها و اتفاقات رو خوندم واقعا کم اوردم .... 

تمام حرفاتون درسته ......تمامش درسته ......... 

من نیتم از بحث کردن با شما در موارد دیگه سایت و جاهای دیگه و حرفها بخاطر این نبود که به پسرا توهین کردید و این چیزا .....من خودم دارم جامعه رو میبینم ....من دارم تو جامعه ای زندگی میکنم که مبانی انسانیش از بین رفته .....من میبینم پسرها چجوری شدن ....میبینم که خیانت عضو جدایی نا پذیر اخلاقی شون شده .....میبینم که دل شکستن واسشون مثل تفریح می مونه ...... افکار زشتشون رو میبینم ..... خواهرم من همه اینا رو میبینم .....از اون طرف دخترها رو هم میبینم .....دخترایی که اهل زندگی نیستن....و خیلی مشکلات دیگه دارن ....

شاید خیلی از حرفهای این سایت درد دل باشه ..............واقعا زمانه سختی شده ....ازدواج ها سخت شده ......خیلی دخترها رو میبینیم که خوب و مذهبی هستن اما یه چیز دیگه میشه ....و بدتر از اون پسرها که دیگه نمیشه دربارشون حرفی زد .....احساسات و انسانیت به واقع از بین رفته !!!!! 

نمیدونم شما کجا زندگی میکنید اما من تهران هستم ...... دوستام که مذهبی هم هستن واویلا هستن نمیتونم دیگه بقیه رو تصور کنم .... پس ترجیح میدم بیخیال بقیه تو حال خودم باشم ..... ترجیح میدم با فاصله ایمنی ازشون زندگی کنم ...... بخدا بهتون حق میدم از پسرها اینجور نفرت داشته باشید ....چون 1درصد هم احتمالش نیست با یه پسر درست و حسابی برخورد داشته باشید 

اما دلیل اینکه میگفتم همه رو با یه چوب نزنید این بود که میدونم آدم هایی شبیه خودم هستن ....من ادم خوبی نیستم پر از اشتباه و خیلی چیزهای دیگه هستم .....دین و ایمونم هم تعریفی نداره ..... اما یه تعریفی به عنوان انسانیت دارم که فراتر از هر دیدگاه دیگه ای واسم ارزش داره !!!!  میگم شاید آدم های دیگه ای هم باشن که مث خودم یه کوچولو از انسانیت خبر داشته باشن .....بدونن بازی با احساسات دیگران سرگرمی نیست !!! شاید بعضی ها بدونن بازی با احساسات یه دختر ، یه انسان اون دنیا عذاب داره ......

میگم شاید بعضیا به این اعتقاد داشته باشن .........و حتما هم هستن اما نمیدونم چجوری میشه که با شما برخورد داشته باشن .....

شاید دخترایی باشن که کسی که صادقانه میاد جلو رو دوست داشته باشن .....شاید دخترایی باشن که مادیات براشون ارزش نداشته باشه ....شاید دخترایی باشن که با احساسات یه پسر بازی نکنن .....و خیلی شاید دیگه ...

من فقط با همین شایدها زندم همین!!!!!!!

نفس کشیدن تو این جامعه سخت شده خیلی سخت ...

خدایا یا جانم بگیر یا جانی بده .....crying

خسته ام از این هوای گرفتهcrying

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

چیییییییییی بگم؟؟؟؟ نمیدونم همه چی سیاه شده یا من دارم همه چیزو سیاه می بینم

امیدوارم تقدیر امسالمون تو شب قدر چیزی جز اینها باشه و انشالله که واسه همه اتفاقای خوب رقم بخوره....

تصویر یه عاشق واقعی

خواهرم واقعا سیاه شده ....... 

کسی که میگه سیاه نیست میخاد این سیاهی رو نبینه که فکر و ذهنش آروم تر بشه ...چون اینجوری زندگی خیلی سخت میشه خیلی سخت .....sad

خواهرم امیدوارم بنده رو حلال کرده باشید .............

و ان شا الله که یه پسری که لایقتون باشه نصیبتون بشه ......

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

ممنونم منم امیدوارم شمام به کسی دوست دارین برسین

گفتم که رنجشی ندارم خودم یه مدته زیادی حساس شدم و باکمترین حرفی ناراحت میشم....

سیاه شده بد شده ولی نباید پررنگش کنیم هنوزم خوبی هست ادمای خوب زیادن ...

هر انسانی که متولد میشود نشان دهنده این است که خدا هنوز از انسان ناامید نشده است!!!

تصویر یه عاشق واقعی

خواهرم من خودم هم بابت حرفهام شرمندم .....باور کنید شرمندم .....

ان شا الله حلال کرده باشید ...........

تصویر یه عاشق واقعی

بله هنوز هستن ادمهای خوب .........

ان شا الله که از هموناش نصیبمون بشه .......

خیلی سخته که یه عمر انسان با کسی که درکش نمیکنه و خوب نیست زندگی کنه sad

تصویر نرگس 72

درسته ... ظاهرا برا همه یه همچین اتفاقی افتاده:(

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

عزییییییییییییزم می فهممت

واسه منم یه جورایی شبیه این پیش اومد و رابطه تلفنی ما شروع شد البته فقط چند روز

اول سعی کرد منو به خودش علاقه مند بکنه بااینکه هیچ حسی بهش نداشتم!

همه شرایطش خوب بود از نظر خانواده فرهنگ وضع مالی اعتقادی تیپ و قیافه ولی هیچ حسی بهش نداشتم بهم میگفت بگو دوسم داری بهم قول بده تاابد باهام بمونی ما مال همیم و من مادر کسی که بخواد تورو ازم بگیره به عزاش می نشونم و از این چرندیات....

انقدر تو گوشم خوند و گفت عاشقتم که بالاخره ته دلم احساس کردم بهش علاقه مند شدم مذهبی بود نماز خون می گفت من همیشه یه دخترپاک توی عزارداریا خواستم حالا بهش رسیدم اخر همه اس هاش یاعلی میگفت...

بعد چند روز ازم خواست صیغه محرمیت بخونیم ولی خانواده م قبول نکردن البته رابطه ما فقط تلفنی بود تااون موقع ولی اون رابطه بیشتری رو میخواست و به این قانع نبود و می گفت فعلا تا تموم کردن درسم (ارشد میخوند)نمی تونم عقد کنم وشرایط شو ندارم

 می گفت من یه رابطه قبل از عقد میخوام واسه اینکه گناهم نباشه صیغه میخونیم من بهش گفتم نمی تونم اینجوری

اگه میخوای فقط عقد ولی اون قانع نمیشد چند بار خواسته شو تکرار کرد و من گفتم نه هی بی خیال میشد دوباره برمیگشت سر خونه اول اخرش بهم گفت نمی تونی پس هیچی تو از الان حاضر نیستی واسه دل من یه کار کوچیک کنی منم گفتم نه نمی تونم باهات معلوم نیست چند مدت رو باشم و اونوقت از کجا معلوم نزاری بری؟دلتو نزنم؟ گفت باشه وراحت رفت

خیلی دلم شکست کسی که قسم میخورد و حرفایی میزد که من باورش کردم انقدررررر ساده زد زیر حرفاش

بعد یه مدت برگشت گفت هرکار کردم نشد فراموشت کنم میخوامت ! اصلا هرچی تو بگی من کاملا دیگه فراموشش کرده بودم ولی وقتی برگشت چون خیلی ازش رنجیده بودم گفتم نه دیگه همه چی تموم شد ولی اون دوباره شروع کرد به زبون بازی و من بدون اینکه مشورت کنم خامش شدم و قبول کردم اما هنوز یه روزم نگذشته بود که دوباره اون حرفا رو تکرار کردو بعدم گفت ما اصلا شبیه هم نیستیم و مث هم فکر نمی کنیم این دفه دیگه واقعا شکستم اونکه نمیخواست چرا خودشو یاداوری کرد بهم؟؟؟؟؟؟ من بهش حسی نداشتم چرا علاقه مندم کرد؟؟؟؟؟چرا از اول یه همچین حرفایی مطرح نکرد و گذاشت وارد رابطه بشیم ؟؟؟؟؟؟؟ پسرا نامردن پسرا دروغگون پسرا فقط دل می شکنن مجازی واقعی م نداره

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

البته این رابطه تلفنی ما فقط 3 روز طول کشید ولی همون 3 روز کاری کرد من حسی بهش پیدا کنم و واقعا یه جورایی خوش شانس بودم گه بیشتر طول نکشید واگه ناراحت شدم و دلم شکست فقط واسه نامردی اون بود وگرنه خیلی زود و راحت تونستم فراموشش کنم چون حسی نداشتم فقط یه احساس کاذب بود در برابر اون همه ابراز محبت!!

تصویر نرگس 72

سلام عزیزم
دقیقا وقتی وارد احساسات بشی و بفهمی اون حسی رو که تو داری رو نداشته خیلی ناراحت میشی:( خدارو شکر که شما وابسته بهش نشده بودی و محرم نشده بودین ..
منم از این ناراحتم که صبحش یه جوری رفتار میکرد و جلسات قبلش هم که فک میکردم منو دوست داره میگفت زودتر محرم شیم من راحت نیستم اذیت میشم .. اگه این طور رفتار نمیکرد منم جور دیگه ای فکر میکردم :(
ولی میدونم پسر بدی نبود فقط فک کنم بچه بود و شرایط روحی خانوادش هم خیلی بد بود چون برادر جوونش چند ماه پیش فوت کرده بود اینا هم به اصرار پسرشون اقدام کرده بودند... همین که خودش فهمیده و ناراحته هم خوبه من فک میکردم عین خیالش نباشه ...

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

ببین عزیزم اینکه میگی خودشم فهمیده داری بهش فکر میکنی هنوز!!!! ولش کن اصلا فکرشم نکن مشکل ما دخترا اینه نمی تونیم ساده یه چیزیو فراموش کنیم اونو نگه می داریم توی گوشه ی ذهنمون بعد با کمترین مشکل یاد اون می افتیم سعی کن فراموشش کنی بگو قسمت نبوده یکیی بهتر از اون تو تقدیرت نوشته شده اینکه همش فک کنی چیکار کرد باهام و اصلا حالم واسش مهم هست؟اصلا فهمید چیکار کرده فقط خودتو اذیت کردی اون رفت دنبال زندگیش به درک لیاقتتو نداشته تو هم همین کارو بکن ازش ردشو بگذر دیگه بهش فکرم نکن....

تصویر marjangb aseman

ببخشیددستم خورد
توجلسه خواستگاری باهم صحبت کردیم وقرارشدیع جلسه دیگه هم صحبت کنیم خانوادش خیلی ازمن خوششون اومده بودورفت دیگه خبری ازش نشدمنم خیلی دلم شکست همش گریه میکردم فقط دلم میخواست بدونم چرااینکاروبامن کردوفقط برای این هدف چله زیارت عاشوراگرفتم که یکباردیگه بیاد دلیلشوبفهمم وبعداز4ماه اومدباهاش صحبت کردم وتموم شد
یکی ازدوستام هم باطرف محرم شدودوروزبعدش پسره گفت نمیخوام ودوستم بعدازچندماه یه ازدواج موفق کرد

تصویر نرگس 72

سلام یعنی دوباره اومد وازدواج کردید؟
نمیدونم وقتی قسمت باشه همه چیز درست میشه وقتی همه نباشه که نمیشه
ممنون که اینا رو بهم گفتی ..
گاهی وقتا به این فکرمیکنم که ممکنه برگرده ولی نمی خوام امیدوار باشم شاید بعدا هم برگرده یا شاید بعدا خودم بگم خدا رو شکر که درست نشد ..
التماس دعا

تصویر marjangb aseman

سلام نرگس جان
چنوقت پیش برام خواستگاری اومدکه همه شرایط منوداشت مذهبی سپاهی خانواده خوب
درجلسه خواست

تصویر آرام
نویسنده آرام در

سلام نرگس جان 

دوست خوبم وقتی همه چی و می سپری به اون بالایی دیگه نگران هیچی نیستی...می دونم خیلی سخته و خیلی درد داره...واقعا بهت حق می دم خواهر عزیزم اما قطعا بدون دست دیگه ای تو کار بوده و حکمتی داشته که من و شما از اون آگاه نیستیم ولی وقتی حجاب ها کنار بره و حکمتش مشخص بشه و البته گذشت زمان اون وقت خدارو هرچقدر هم شکر کنی کمه...به خودت بگو فقط باید بگذره تا واست زودتر بگذره و توکل کن به خدا و توسل کن به مادرت خانم فاطمه زهرا(س) و قدر دل شکستت و بدون و در حق اول دیگران و بعد خودت خیلی دعا کن.

التماااااااااس دعااااااااا با این دل شکستت واسه من روسیاهم دعا کن.crying

 

تصویر نرگس 72

سلام عزیزم ممنون شما درست میگی حتما خیری بوده محتاج دعا هستم:( دیشب برای همه بچه های سایت دعا کردم ...
منم مقصر بودم همیشه دعا میکردم اگه خوبه بشه ولی به دعای خودم اطمینان نداشتم:( ولی از خودم شرمنده شدم :(مثل اون آیه ای که خدا میگه وقتی به انسان رحمتی میفرستیم شادمان میگردد و چون اون نعمت را ازش گرفتیم مایوس وناامید میشود:(
انشاالله خدا برای شما بهترین ها را رقم بزند ...

تصویر نرگس 72

هانا: من نگفتم خانوادم عجله داشتند قرار هم نبور که فرداش عقد کنیم! خودش اصرار داشت زودتر این فرایند طی بشه خودش میگفت اینجور راحت نیستم! اصلا نگفت که احتیاج به صحبت بیشتر دارم اگه داشت خب صحبت میکرد
وقتی تو جلسات اولیه به تفام میرسند دوطرف به نظرم نیازی نیست الکی کش پیدا کنه و اینکه اگه قبل از آزمایش یا حتی چند روز بعدش میگفت نه حق من نبود که اعتراض کنم ولی وقتی صبح و روزای قبلش اصرار داره وقتی مامانش چندبار زنگ میزنه وقتی خودش میگه محرمیت رو مطرح کنید بعد بی دلیل و یهویی میزنه زیرش این دل شکستنه یه بار خودتونو جای من بذارید که تو چند ساعت همه چیز تموم میشه منو درک میکنید:(
نمبگم اتفاق خیلی ناگواری افتاده شاید تقصیر منم بوده که احساسی هستم همیشه هم از این احساسی بودن متاسفانه بقیه سواستفاده میکنند ...
من فقط دلم گرفته که یکدفعه همه چیز خراب شد چون هیچ کس درک نمیکنه شاید برای بعضی ها عادی باشه ولی من قبلا یه بار تا نزدیکی بله برون رفته بودم الان دوباره این اتفاق افتاد واقعا برام سخت بود:(

تصویر هانا
نویسنده هانا در

نرگس جان ناراحتش نباش نگران اینکه برا دومین بار خراب شده هم نباش اینروزا زیاد پیش میاد تا دو نفر از همه لحاظ مناسبه هم باشن خیلی طول میکشه شاید مشکلی براش پیش اومده یا مسئله ای داره که مجبور شده بهم بزنه شاید تو آزمایشتون مشکلی بوده بهتره نه دنباله دلیلش باشی نه زیاد ازش ناراحت باشی براش خیر بخواه برا خودتم بهترینو خدا میفرسته

تصویر نرگس 72

ممنون حق با شماست .. منم احساسی برخورد کردم و اشتباه کردم
هرچی بوده اگه اون علتی رو هم که خودش گفته بوده یا نه من بخشیدمش و چون برادر دوست خواهرم دیدتش که خیلی ناراحت بوده و حتی قرار بود دعواش کنه ولی وقتی دیده این جوری
هیچی بهش نگفته . گفته به من بگه به خاطر خودش اینکار رو کردم نمیخواستم اذیت شه
به هرحال گذر زمان همه چیز رو درست میکنه منم یاد گرفتم که تا آخرین لحظه باید جلوی احساساتم رو بگیرم و رویا پردازی نکنم
انشاالله شما هم خوشبخت بشید. التماس دعا

تصویر صادقی 67

baba bikhiaal motmaeen bash oon khodesh moshkel dashte ba khodesh mage adaam enghad tardid dare

تصویر نرگس 72

نمیدونم والا چی بگم :(

تصویر هانا
نویسنده هانا در

با پدر مادرتونم صحبت کنید این طرز برخورد خوب نیست من اگر با برادره خودم اینجوری سفت و سخت برخورد کنن مخالف ازدواجش میشم اگر به خواستگارتون اعتماد ندارن جواب منفی بدن اگر اعتماد دارن خب بذارن بنده خدا هم از راهش آشنا بشه تلفنی حرف زدن یا بیرون رفتن مشکلی ایجاد نمیکنه خب به آدم برمیخوره من درکش میکنم و حس میکنم به خاطره سخت گیریه الکیه خونوادت بهش برخورده و ترسیده آخه خونواده تو خیلی روی تو مسلط هستن خودتم سعی کن یکم مستقل باشی حق نظر داشته باشی نه هر چی خونوادت گفتن همون باشی شما میخوای بشی خانوم خونه نمیخواد به زور از خونوادت بگیرتت که انقد در برابرش موضع میگیرین 

تصویر نرگس 72

نه ما هرجلسه تقریبا سه ساعت حرف میزدیم و بابای خودش هی میگفت چقدر حرف میزنن! بعدهم باهم بیرون رفتیم بامامانم ومامانش . تا جلسه سوم اون هم سوال میپرسید و لی بعدش بیشتر من صحبت میکردم یه بار نگفت من مثلا تو این مساله نمیتونم کنار بیام حتی برای خمس که من بهش گفتم رفته بود صبح پرسیده بود گفت اونجور که شما خواستید مهریه رو گفت نظر خودتون مهمه همه رفتارش منو به این باور رسوند وگرنه من که نگفتم حتما باید منو انتخاب کنه ولی تو چند ساعت که آماده ای بری خونشون و صبح بهت گفته محرم بشیم یه دفعه بزنه زیر همه چیز چه حالی پیدامیکنی اگه شما بودی؟ هزاربار نمیپرسی دلیلش چی بوده؟
به نظرم آشنایی هرچه بیشتر طول بکشه بدتره چون تو جلسه های اوله که عقاید گفته میشه بعدش فقط دو طرف وابسته میشن فقط همین!
شایدم من خیلی احساسی هستم بهش هم گفته بودم ولی حتی به این هم فکر نکرد!

تصویر هانا
نویسنده هانا در

عزیزم شما تو دوره آشنایی بودی اگر قرار باشه هرکس بعد از دوره آشنایی حتما ازدواج کنه پس برا چی بهش میگن آشنایی شما هم سعی کنید با ازدواج انقد احساسی برخورد نکنید تا قبل از عقد هر کدوم از دوطرف اگر میلی به ازدواج نداشتن میتونن تموم کنن این دل شکستن نیست انتخابه خونواده شما هم که خیلی عجله دارن همه راه های شناختو هم میبندن این برا شما بده آخه سه هفته چیه که شما میگی بلاتکلیفی سعی کن منطقی تر باشی پسرا هم حق آشنایی و انتخاب دارن 

تصویر نرگس 72

سلام نه من نگفتم سه هفته اولش که یک ماه بین امتحان ها نیمد بعدش هم دوهفته منو معطل کرد که قبلش زنگ زدن گفتن ماکه دیگه مشکلی نداریم ...
بعد من نگفتم حق انتخاب نداشت وقتی تردید داشت چرا اصرار کرد زودتر بریم آزمایش و بعد گفت سریع محرم شیم بعد عصرش اینجور کرد! بعدهم به برادر دوست خواهرم گفته به من بگه به خاطر خودش بوده خانوادم خیلی متعصب هستند نمیخواستم اذیت شه ! اگه میدونسته خانوارش اینجورین باید به من میگفت زن داداشش گفت از اولش تو یه موردی تردید داشته خب پس چیزی نبوده که تو فرایند آشنایی پیش بیاد...
اگه اون حرفا رو موقع آزمایش نمیزد میبخشیدمش و بهش حق میدادم ولی الان اصلا نمیتونم قبول کنم حق داشته چون ظاهر خودش و خانوادش رو مثبت نشون میداده!

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام دوست من

فقط خدا رو شكر كن كه الان اين اتفاق افتاده و همه چيز رو بسپار به دست خدا . اصلا ناراحت نباش و حتي دنبال پيدا كردن دليلشم نباش تا فكرت مشغول اين موضوع بشه . اين اتفاق ممكن بود خداي نكرده بعد ها توي زندگيت بيفته و خوشحال باش كه خدا هواي شما رو داره و الان جلوي اتفاق بد رو توي زندگيت گرفته .

به خدا اميد داشته باش ...همين.

تصویر نرگس 72

سلام ممنون... من فقط آماده نبودم که بگه نه وقتی تو چند ساعت زیر همه چیز میزنه این منو ناراحت کرده :( و اینکه حتی برای خانوادش مهم نبود که عذرخواهی کنند:( یعنی اینقدر بی ارزش بودم که دلیلش رو نگفت! منم حق داشتم بدونم اگه نمیخواستم براچی بردم آزمایش :( هنوزم رفتارش برام عجیبه!

تصویر farhud
نویسنده farhud در

سلام
بیخیال شید.شما بیش از این پیگیر نباش،یه اتفاقی بود که افتاد و تموم شد.حتما یه خیری توش بوده که نشده.
از این قضیه چند تا چیز رو به عنوان تجربه به نظرم فراموش نکنید. هروقت واستون خواستگار میخواد بیاد هیچکس هیچکس هیچکس غیر از خانواده تون خبردار نشه. مردم بیکارن،یه وقت میبینی دو نفر تو مرحله معرفی به همدیگه ن،بعد ملت همیشه در صحنه و پشت صحنه تا مرحله عروسی و .. پیش رفتن الان دارن درباره جنسیت بچه تصمیم گیری میکنن. بعد که اتفاقی احیانا نمیفته، آسیبشو اون دو نفر میبینن،مخصوصا دخترخانوم.
و اینکه تا وقتی که رسما به عقد کسی در نیومدید دلبسته ش نشید، سعی کنید دلبسته نشید.

تصویر نرگس 72

سلام ممنون ... درست میگید نباید دلبسته شد من خیلی احساسی برخورد میکنم و همین خاطر همیشه ضربه میخورم :( ولی وقتی همه چی رو به جلو داشت پیش میرفت چرا نباید دل میبستم وقتی ظاهرا مایل بود و عجله داشت از کجا باید میدونستم اینجور میشه؟
بله خیلی ها تو نامزدی یا عقد بهم میزنن ولی اونا حتما مشکلی بینشون به وجود میاد یا به دلیل عدم تفاهم این اتفاق معمولا میفته یا اختلاف بین خانواده ها ولی وقتی همه چیز در نظرت خوبه چرا باید فکر کنی ممکنه تو چند ساعت بعد خراب بشه:(

تصویر نرگس 72

اصلا نمیفهمم اگه میدونست من با خانوادش نمیتونم کنار بیام زودتر تمومش میکرد حتما باید آزمایش میدادیم و اون حرفا رو میزد بعد تموم میکرد بعدم میگه به خاطر من بوده نمیخواستم اذیت شه خیلی دختر عالی و خوبی بوده خیلی به من میخورده مثل خودم بوده ! واقعا اگه این جور بود اگه منو میخواست اونقدر برام ارزش قایل میشد که بهتر تمومش کنه نه این طور یکدفعه ای که حتی نذاشتند بریم اون شب خونشون ! این حرفا رو حتما به خاطر آروم کردن وجدان خودش گفته ...حس میکنم جلوی بقیه ضایع شدم :( البته کس زیادی از ماجرا خبر نداشت و همون تعدادی هم که میدونستن حالا حتما میفهمن که بهم خورده :( دوست ندارم:(

تصویر mobina khanom

سلام نرگس جان.همونطور كه دوستان گفتن حتما حتما مصلحت در به هم خوردن اين وصلت بوده،ولي خب اون آقا هم به قول خودت بايد اگه مشكل ياترديدي داشت زودتربيان ميكرد وتورو اميدوارنمي كرد.البته هنوز هم اتفاق خيلي خاصي نيفتاده وبايد خدارو شكركني كه اين كناركشيدنش درمراحل جلوترنبود مثلا بلافاصله قبل عقد كه اكثرفاميل درجريانن وبهرحال صورت خوشي نداشت.تو هم انشاله سريعتر اين موضوعوفراموش كني وهمسر آيندت كه يك مردكامل وباثبات باشه رو بدست بياري

تصویر نرگس 72

ممنون مبینا جان . درسته اگه خدای نکرده خانوادم قبول میکردند ومثلا یه ماه محرم میشدیم بعد از یه ماه نظرش عوض میشد که واقعا من داغون میشدم یا اگه موبایلم رو داشت. که مامانش گفته بود زنگ بزنه روگوشی یا پیامک بدن ! این طوری خیلی بدتر میشد. و باید شکرگزار باشم ...من فقط از اینکه اینقدر سریع تغییر عقیده داد تعجب کردم ! بعد به برادر دوست خواهرم گفته به من بگه که به خاطر خودش این کار روکردم چون میدونستم اذیت میشه خانواده من خیلی متعصب هستند! اگه بد بودم میذاشتن ادامه پیدا کنه ! میگه تمام شب احیا رو هم داشته با یه نفر تومسجد حرف میزده و دعا هم نخونده و خیلی ناراحت بوده این حرفا رو هم با بغض گفته و گفته هم میدونم کارم اشتباه بوده وعذاب وجدان هم داشته ! . نمیدونم واقعا اگه این طور باشه بازم مقصر بوده که درمورد شرایط خانوادش چیزی نگفته درهرصورت میتونست خیلی بهتر همه چیز رو تموم کنه و یک طرفه
رفتار نکنه و حال خودش ومن رو خراب نکنه
منم امیدوارم شما خوشبخت و عاقبت به خیر بشید .

تصویر afsooooos
نویسنده afsooooos در

نرگس جوووونم دل شکستن خیلی سخته اما یه مزیت بزرگ داره .. خدا به دلای شکسته نزدیکتره.... اینو من تو این دوماهی که دلم شکست بهش رسیدم... با اینکه زندگی اونی نشد که تصورشو میکردم اما میگم شکرش.. چون در نهایت اونه که همه چیو مقدر میکنه و براموون رقم میزنه... اگه میکه خوب حتما خووبه...
نمیدونم تو دل اوون اقا چی شده... اما هرچی هست خدا تووو دلش انداخته...
نرگسی منم خیلی ناشکریشو کردم خیلی شرمنده شم... اما با تمام بی توجهی هام بازم بهم نگاه میکنه و مراقبم ...
خداروشکر که مراقب دل تو هم هست... چون نزاشت جدی تر بشه... نرگس جووون توروخدا تو این شبا برا دل شکسته منم دعا کن... خیلی محتاج دعام.... ان شالله خوشبخت شی گلم

تصویر نرگس 72

سلام عزیزم ممنون .. درست میگی واقعا سخته من هنوز تو بهتم که چرا یه دفعه همه چیز رو اینجوری کرد منم حق تصمیم گیری داشتم اگه مشکلی بود میگفت شاید میشد درستش کرد اینکه یکدفعه همه چیز رو روسرم خراب کرد اذیتم میکنه ...
درسته شکرکردن خیلی مهمه و متاسفانه ما انسان ها همیشه ناسپاس هستیم همونطوری که خدا خودش تو قران گفته ان الانسان لربه ی لکنود ..
ولی مطمینم به خاطر ناشکری های ما نعمت هاش ر نمیگیره.. حتما برای شما دعا میکنم که دلت آروم بشه و هرچی از خدا میخوای وخیره برات اتفاق بیفته ..
از شبای قدر هم فقط یه شب دیگه مونده ایشاا... شب آخر رو بهتربتونیم بهره ببریم ...
التماس دعا

تصویر نرگس 72

بچه ها دیشب همون دوستش که گفتم میشناسیمش دیدتش که حالش خیلی بد بوده و با بغض همش حرف میزده گفته خیلی دختر خوب وعالی بوده و به من میخورده ولی با خانوادم نمیتونست کناربیاد من خانوادم رو میشنا سم خانوادم خیلی متعصب هستند حتی سینما رفتن و پارک رفتن رو هم بد میدونن ! این همه صحبت کرد یه بار نگفت خانوادم عقاید خاصی دارند یا چیز خاصی نگفت و ظاهرا نظرشون مثبت بوده اونا هم . واقعا نمیدونم دلیلش این بود ه یا نه ولی فک کنم این رو هم الکی گفته :( اگه خانوادش متعصب بودند بالاخره باید یه چیزی نشون میدادن یانه! به نظرم به اون اینطوری گفته وگرنه دلیلش چیز دیگه ای بوده :(

تصویر negin90
نویسنده negin90 در

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب     باشد اندر پرده بازی های پنهان،غم مخور

نرگس عزیزم، خودت بهتر از من میدونی، خداوند در قرآن هم فرموده چه بسیار چیزهایی که شما می خواهید و خیری در آن برای شما نیست.

رفتار اون آقا نشان از این داشته که این فرد هنوز به بلوغ عقلی برای ازدواج نرسیده و ثبات شخصیت نداشته، شما در کنار چنین فردی خوشبخت نمیشدین.خدا را سپاسگزار باش.

برات دعا میکنمheart

تصویر نرگس 72

ممنونم نگین عزیزم ... منم برات دعا میکنم که خدا بهترین ها رو برای شما رقم بزنه... ومطمینم شما وهمه کسایی که سعی کردید با یک نفر همدلی کنید و برای رفع ناراحتیش نظر دادید خدا هم ناراحتی و اندوهتون رو برطرف میکنه . همین که بدونی یه نفر برات دعا میکنه خیلی حس خوبیه . ..

تصویر نرگس 72

دلم میخواست میتونستم برم مشهد تو این شبا .. دیشب به دلم افتاد از زن داداشش معذرت خواهی کنم چون فقط شماره موبایل اونو داشتم و اون شب احساس کردم باهاش خوب صحبت نکردم اس ام اس دادم و معذرت خواهی کردم ازش ..زن داداشش گفت نه حق با منه و درکم میکنه بعد ش اس ام اس داد الان وارد مشهد شده و به یادمه:( نمیدونم چرا همه چیز رو خراب کرد تازه شب قبل از این جریان هم برادر دوست خواهرم که با اون پسر دوست بوده تو مسجد دیدتش و گفته خوشحال بوده و مشکلی نداشته.. اگه دلیلش رو میفهمیدم حداقل راحت تر میتونستم قبول کنم

تصویر حلما
نویسنده حلما در

انشالله فرد شایسته تری نصیبت بشه.تو این شرایط سختی ک هستی فقط به خدا توکل کن و ازش بخواه بهترین چیزارو برات رقم بزنه.

تصویر بصیرت
نویسنده بصیرت در

امان از استخاره... sad

درکتون می کنم خواهرم.... خیلی سخته....

تمام آمال و آرزوهای آدم یه هویی هوار میشه رو سر آدم. یه هویی سنگینی دنیا میاد رو دل آدم. یه هویی بدن آدم بی حس میشه..... خیلی سخته... sad

خواهرم! دردتو منم چشیدم... خوب میفهمم چی میگی...

تصویر نرگس 72

ممنون .. دقیقا همینطور هست که شما میگید:( تمام آرزوها و تصورات آدم یه دفعه خراب میشه تا دیروز داشتم به حرفاش و زندگی باهاش فکر میکردم اما یه دفعه باید تمام تصویراشو پاک کنم:(

تصویر نرگس 72

ممنون دوست خوبم :(خوش حالم که هنوز هم میشه آدمای خوب رو اینجا تواین سایت پیداکرد:( انشاالله تو این شب ها خداوندبهترین تقدیرها را برای شما رقم بزنه...

تصویر anoosh
نویسنده anoosh در

سلام،

تغيير نظر ايشون براي يك بازه ي خيلي كوتاه خيلي جالب نيست، حداقل بايد كم كم مشكلات رو مطرح مي كردند و اينكه يك دفعه... از طرفي هم ايشون با شما عقدي نكردند و مثل شما اختيار دارند كه از انتخابشون منصرف بشند. با اين وجود من فكر مي كنم كه راه هاي بهتري براي بيان تصميمشون داشتند.

اين شبها شب هاي باارزشي هست كه تقديرات سال آينده ي ما تعيين مي شه، ان شاالله كه مقدرات ، بهترين مصلحت مون هست.

موفق باشيد

تصویر نرگس 72

ممنون از همه نظراتتون امشب برای همتون دعا میکنم .حداقل اینجا تونستم حرفایی که تو دلم بود رو بزنم...

تصویر نيلو
نویسنده نيلو در

سلام عزیزم
میدونم سخته ولی باید تحمل کرد چاره چیه؟! شاید واقعا قسمت نبوده. خودت اذیت نکن.از ذهنت آروم آروم پاک کن همچین آدمی ارزش فک کردن نداره! خدا یه بهترش برات کنار گذاشته
التماس دعا

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام خواهرخوبم....

چی بگم....واقعا دلم به درد اومد داستانتو خوندم......اما یه چیز رو مطمئنم که خدا در دلهای شکسته جا داره.....شبهای عاشقیه....ان شاالله دلتو اروم کنه.....ان شاالله بهترینها رو زود قسمتت کنه.....اون لیاقتتو نداشته شک نکن.....

دل شکستن باب شده انگار....

اما ابجی خوبم دل بهر شکستن است بیهوده نرنج....

این اگر نشد خیریتت بوده........میدونم سخته.........مواظب خودت باش.....این نیز بگذرد....

تصویر Seyedeh
نویسنده Seyedeh در

سلام عزیزم

کاملا میتونم درکت کنم چون واقعا این حس خیلی سنگینه تا چند ساعت قبل داشتی به زندگی آیندت کنار اون مرد فکر میکردی و خودتو عروس اون خونواده میدیدی اما یهو همه چیز تغییر کرده......برای یه دختر خیلی سخته.....

اما خواهرم مطمئن باش به حکمت خدا اگه میگیم خدایا سپردیم به خودت پس باید در عمل هم نشون بدیم....بهت حق میدم الان دلت شکسته باشه و غمگین باشی اما سعی کن زود روحیه خودتو برگردوندی و به این فکر کن که اگه قسمتت بود حتما میشد و صد درصد خیر و مصلحتی در این میان بوده....

برات دعا میکنیم که زودتر روحیتو بدست بیاری......سعی کن خیلی فکرتو درگیرش نکنی و به چیزای دیگه فکر کنی....

التماس دعا

یا علی

صفحه‌ها