دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

22:29 - 1393/12/03

سلام و عرض ادب
پسرم و 22ساله.به همکلاسیم در طول چندترم و پس از شناخت کافی به تدریج علاقه مند شدم. توهمی نیستم اما رفتارشون نشون میده که ایشون هم همین حس رو به من دارند هر روز تو دانشگاه میبینمش ولی هیچ وقت ابراز علاقه نکردم چون نمیخواهم رابطه ای که آخرش معلوم نیست شروع شود من از نظر مالی سرمایه زیادی ندارم کار هم ندارم! سربازی هم نرفتم!پس چرا باید کسی را از نظر عاطفی به خودم وابسته کنم؟مشکل من اینجاست که میخواهم فراموشش کنم اما هر روز باهاش چشم تو چشمم هرچقدر سعی کردم فایده نداشت با این توقعاتی که از یک جوان دارند عملا ازدواج برای من غیر ممکن است یقینا در کارشناسی ارشد یکی از بهترین دانشگاها قبول میشوم اما دیگر انگیزه و توان درس خواندن ندارم و تصمیم دارم به سربازی بروم من شاگرد ممتاز و سختکوشی هستم و رشته تحصیلیم حقوق است.سخت است که هر روز میبینمش و سکوت میکنم...در بین دوستان و اشنایان میگویند چرا زن نمیگیری و خانواده ام میگویند کی به یک جوان بی کار و بی پول زن میدهد! دیگر آبرویی برایم نمانده و حسابی تحقیر شدم و خودم را سرزنش میکنم.چند بار خواستم کار کنم اما پدرم مانع میشود و میگوید این کارها در شان خانواده ما نیست!اما من هم دارایی هایی دارم از جمله عشق اهل بیت(ع)و رعایت واجبات شرعی نماز و...

گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟ دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده!

فی النهایه از بذل عنایت و توجه شما کمال تشکر و سپاس را دارم

http://btid.org/node/57069
تصویر hosseinz
نویسنده hosseinz در

برو خاستگاری
اگر آدم مسولیت پذیری هستی

برو سربازی. تا آدم مسولیت پذیری بشی

در هر صورت باید نیتت مسولیت پذیر شدن باشه.

مسولیت پذیر که بشی نمیگی کار ندارم. میری یه هنری یاد میگیری و دنبال کار میری
نمیگی خدمتم هنوز هست. میزی کلکشو میکنی

نمیگی درسم هست، هم خانواده داری میکنی، هم برای همین خانواده درستو میخونی.
سخته. اگر راحت طلب نیستی بسم الله

تصویر yasin1366
نویسنده yasin1366 در

لیسانس میگیری دفترچت پست میکنی میری خدمت

تو حین خدمت میری خواستگاری اگر اوکی دادن تا بیای مراحل ازدواج طی کنی خدمتت هم تموم شده به خصوص اینکه اگر هرجایی باشی خدمت میای شهر خودت با همین حقوق سربازی طی کن

بعد از خدمت میای برای وکالت و سر دفتری و... امتحان میدی

در کنارش میری مشاوره حقوقی شرکتی و تو آزمون های استخدامی شرکت می کنی

به همین راحتی

سرفرصت هم ارشد امتحان میدی

این وضعی که تو داری شامل همه هست پس خودت سرزنش نکن

تصویر farzaneh
نویسنده farzaneh در

من یه دخترم دقیقاً با شرایطی که اون خانم برای شما دارن.

یک سال پیش یه آقاپسری که برای حل تمرین یکی از دروس تخصصی ما می آمدند کم کم به من علاقه مند شده بودند

ما دانشجوی مهندسی شیمی هستیم. این آقا هم مثل شما وضعیت درسی خوبی دارند. سربازی نرفتن. یه ماه پیش کنکور ارشد دادن و انشالله ازمهر ماه روی صندلی های ارشد تو یه دانشگاه خوب میشینن. یک سال اختلاف سنی داریم.

بعد از دو سه ماه متوجه علاقه شون شدم. بعد از شش ماه هم علاقه شونو ابراز کردن.

خب پسر خوبی بودن، مورد تایید همه اساتید و همه دوستان. من هم که جز خوبی و محبت ازشون چیزی ندیده بودم. تا الان هم چیزی از هم سن وسالای خودشون کم نداشتن و تمام تلاش شونو برای یه آینده خوب می کردن.

اما قبل از من با مادرشون صحبت کرده بودند و متوجه مخالفت اونا شده بودند. با این حال جلو اومدن و خواسته شونو مطرح کردن، درست در بدترین شرایط! نه نتیجه ارشد اومده، نه خونواده موافقن و نه خودشون تمایل به ازدواج زودهنگام دارن!

قرار شد صبر کنیم تا ارشد بگیرن و تکلیف سربازی شون روشن شه و یه کاری پیدا کنن و...

توی این شش ماهی که با هم در ارتباطیم، همدیگرو شناختیم اما کلی مشکل داریم

اول اینکه خونواده ها راضی نمیشن ما با هم ازدواج کنیم و نسبت به این رابطه بدبین هستن توصیه اول من به شما اینکه اگر با هم در ارتباط بودین، به هیچ وجه خونواده ها متوجه این رابطه نشن.

دوم اینکه دانشگاهی که ما توش درس می خونیم ارشد رشته مونو نداره و ایشون باید خرداد ازین دانشگاه برن یعنی فارغ التحصیل میشن و ازونجایی که ما هم شهری نیستیم دیگه نمی تونیم همدیگرو ببینیم توصیه دوم من اگه این شرایط رو دارین اینه که اگه نمی تونین عقد کنین حداقل نامزد کنین که البته وقتی من این نظرو دادم با مخالفت این آقا مواجه شدم که راستش یه کم بهشون شک کردم و با خودم فکر کردم اصلا منو برای ازدواج نمی خوان

سوم اینکه سعی کنین اول موضوع رو با پدرتون درمیون بذارین خب ایشون هم جنس شما هستن و سالها پیش شرایط شما رو تجربه کردن و بیشتر می تونن کمکتون کنن اما مادرها کمی احساساتی هستن و فک می کنن آقاپسرشون هنوز اون پسرکوچولوی بیست سال پیشه و داره اشتباه می کنه و خودش بهتر می دونه کی واسه پسرش مناسب تره و...

چهارم اینکه اگه دیر بجنبین طرف پریده! اینو جدی میگم من توی همین شش ماه دو تا خواستگار داشتم که به خاطر این آقا ردشون کردم به خصوص دومی رو! دوستش نداشتم اما به نظرم کاملا شرایط ایده آلی برای ازدواج داشتن اما خب من دلم یه جای دیگه گیر بود دیگه!!

پنجم اینکه به ازدواج فکر کنین هرچه زودتر بهتر. این چیزیه که ما به خاطرش اختلاف داریم. من می خوام زودتر محرم شیم و ایشون می خوان تمام راه های صدساله رو طی کنن و بعد اقدام به ازدواج کنن درصورتی که به نظر من ازدواج به هیچ وجه مانع پیشرفت شما نمیشه حتی می تونه کمکتون کنه خب اولویت اول کار و استخدام برای متاهل هاست و اینجوری حداقل دختر مورد علاقه تون از دست تون نمیره البته اگه واقعا بهشون علاقه دارین و به قولی یک هوس نیس! اگرم اون خانم مثل من به علم علاقه داشته باشن حتما کمکتون می کنن و بهتون انگیزه میدن

اگه دوسش داری زودتر برو خواستگاری نذار از دستت بپره

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

ممنون از نظرتون.خواستگاری کردن سادست اما بعدش...

از اینده نگرانم و ناامید اگر خدا بخواهد چراغ امید و انگیزه را در دلم روشن میکند باید صبرکرد و به خدا توکل کرد...

تصویر یه دوست

به فرزانه خانم

سلام

شما که به این خوبی اوضاع رو درک می کنید برای چی عمرتون رو صرف کسی می کنید که به احتمال بسیار بسیار زیاد باهاتون ازدواج نخواهد کرد.  وقتی هم که بره شهر دیگه چه تضمینی داره پی شما وایسه با وجود مخالفت خانواده و سایر مشکلات. شما می مونید و سال های و فرصت های ازدست رفته و روحیه درهم شکسته.

با وجود مخالفت خانواده هاتون چطور می خواهید نامزد بشید؟ بدون محرمیت ولو موقت؟ هم گناه هستش و هم مخالفت خانواده ها رو به شدت زیاد و قطعی می کنه. وابسته شدن شدید (مخصوصا شما، دختر) و احتمال سوء استفاده و ... هم زیاد. مثل موارد فراوانی که بوده و هست. نه به دیگران همچین توصیه ای بکنید نه خودتون مرتکب چنین اشتباهی بشید. شاید هم من منظور شما رو درست متوجه نشده باشم.

توصیه من به شما و خانم هائی با شرایط مشابه:

زمان معقولی حداکثر 2-3 ماه به طرفتون مهلت بدید تا همراه خانواده اش اقدام به خواستگاری رسمی کنه. اگر توانست خانواده اش را راضی کنه و جلو بیاد چه بهتر. ایشون هم میشند یه خواستگار بین بقیه خواستگارها. و داستان به نحوی ادامه پیدا می کنه.

ولی اگر در این مدت به هردلیل نتوانستند یا نخواستند جلو بیان مطمئن باشید هیچ ضمانتی وجود نخواهد داشت که 1،2،3 و یا حتی 5 سال دیگه هم خواستگاری کنند. بعد از اون مهلت 2 تا 3 ماهه ابدا خودتون رو متعهد ندونید و خواستگارانتون رو هم بی جهت رد نکنید. به زندگی عادی برگردید. اگر بعدها اون آقا آمدند مثل بقیه، اگر هم نیامدند شما زندگی تون را مثل بعضی ها نباخته اید.

این را هم نفرمائید که موضوع را از خانواده پنهان کنید. به عنوان یه آقا میگم، اولا شما خانم ها هستید که دلبستگی شدید پیدا می کنید و در بهترین حالت دچار مشکلات روحی و عصبی خواهید شد. حالات بدتر هم بسیار اتفاق افتاده و میفته که در غیاب خانواده از دختر به طرق گوناگون سوء استفاده میشه.

در واقع با پنهان کاری دختر هم یه امتیاز بزرگ منفی در ذهن آقا میشه و هم یکی از دلایل اصلی و بوجود آورنده انگیزه برای سوءاستفاده هستش. چه بسا آقا پسری از ابتدا قصد سوئی نداشته باشه ولی وقتی ببینه دختر خودش پنهان از خانواده به دوستی تن میده هم ارزش و شخصیتش درنظرش کم میشه، هم اینکه وسوسه بالاخره کار خودش رو میکنه. چون میدونه در جامعه ما اکثریت مطلق دخترها جرات نمی کنند عاقبت رابطه را فاش کنند بخصوص که پنهان کاری از خودشان بوده باشه.

 

تصویر farzaneh
نویسنده farzaneh در

ممنون از راهنمایی تون دوست خوبم

ولی شمایی که دارین این حرفو می زنین فک کنم هیچ وقت عاشق نشدین وگرنه نمی گفتین بعد از دو سه ماه ولش کنین و به زندگی عادی برگردین

اگر دلم گیر نبود که با یکی از همین خواستگارا ازدواج می کردم دیگه

تصویر یه دوست

سلام

به فرزانه خانم

 

اگر نبود که گاهی وقت ها عاشقی به همه رنج ها و سختی هاش تکامل روحی رو به دنبال داره آرزو می کردم هیچوقت عاشق نمی شدم. متاسفانه/خوشبختانه برخلاف آنچه فکر کرده اید عاشق شدم، آنهم نه چند ماه، بلکه سال ها. داستانش مفصله، بماند. فکر می کنم راه و رسم عاشقی رو یه کمی بلد باشم.

این رو هم گفته باشم که بدونید هر دو بار طرف مقابلم از  بهترین ها (اخلاق، معنویات و ...) بودند ولی .... آخرش فقط خدا هست و من و دلی خونین و فریاد بلندی در سکوت که فقط خدا می شنود.

چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود           ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق                      به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد

بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حال اهل دل بشنو             که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل             که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد

" ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری                   که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد " mail

broken heart " به فتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن broken heart  ................  broken heart که آفت‌هاست در تاخیر و طالب را زیان دارد " broken heart

 

با تجربیاتی که دارم خواستم بهتون هشدار بدم که احتمال!! شکست تان بیشتر از موفقیت هستش، و به نظرم با فاصله ای زیاد. مواظب باشید، زیاد اعتماد کنید دلتون خون میشه. با درایت و کمک بزرگتر ها تصمیم بگیرید.

موفق باشید.

  

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

مشکل منم همینه که نمیخوام کسی که دوسش دارم مثل شما گرفتار بشه

تصویر sajjadsaber

زنم میخوای!

تو خودت خواهرتو به همچین آدمی میدی؟

 

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

نه دیگه من ک نگفتم زن میخوام!

فقط مشکلمو شرح دادم

تصویر barfi
نویسنده barfi در

من به عنوان یه دختر به پسری که اینجور حسی به من داره و نسبت به حسش اینقدر متعهد هست، توصیه میکنم با تمام نداری های مادی اش و دارایی های معنویش بعد از مطرح کردن موضوع با خانوادش و اجازه گرفتن ازشون بره و با پدرم صحبت کنه ...

از اونجایی که مطمینم پدرم خیلی منطقی با این موضوع مواجه میشه، مطمینم بعد از تحقیقات لازم اگر واقعا از نظر خانوادگی هم کفو باشیم به من میگه و الا پسر رو قانع میکنه که این ادواج به نفع هرمون نیست...

و البته وقتی موضوع به من رسید من هم با تمام دارایی ها معنوی اش بهش کمک میکنم که دارایی های مادیمون رو به حد یک زندگی عادی و ساده برسونیم و از با هم بودن خوشحال باشیم...

شایدهم خیلی خوش بین هستم اما این خوش بینی باور من و اعتمادم به خداوندی است که ازدواج رو یکی از اصول زندگی قرار داد

تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

:) یعنی خدایا ایشون که این کامنتُ گذاشته دختره ؟؟؟؟

 

یعنی داریــــــــــــــــــــــــــم ؟؟؟

تصویر ali18
نویسنده ali18 در

سلام

منم سال اخر کارشناسی همچین اتفاقی برام افتاد

من که حتی یه لحظه هم فکر نمی کردم دلم پیش کسی گیر کنه صد دل نه یه دل در گرو عشق یک بنده خدا باختم

کلا آدمی بودم که دلم نقش پررنگی تو زندگیم نداشت

اما یه اتفاقات عجیب قریبی افتاد ( البته کل زندگیم را همین اتفاقات شکل دادند) که یه هو نفهمیدم چه شد و به دام افتادم

خودتون به تر می دونید و لازم به توضیح نیست که یک سال چه ها که نکشیدم

یک سال به بیقراری و ناراحتی و سختی و مرارت و از این حرفا گذشت

اون موقع نه کار درست و حسابی داشتم نه اوضاع سربازیم مشخص بود نه اوضاع خونواده مساعد بود

از همه بدتر حس می کردم که اون بنده خدا هم منو می خواد

فقط تنها کاری که از دستم بر میومد و فکر کنم خوب هم انجامش دادم این بود که نذاشتم اون بنده خدا بفهمه که میخوامش

و سخت ترین قسمت کار هم همین بود

هنوز هم حسرت یه نگاه بهش تو دلم مونده

و خوب مطمئن بودم که نمی تونم خوشبختش کنم با این اوضاعم

الان هم بعد یک سال از اون ماجرا هنوز کامل فراموشش نکردم اما دیگه مثل اون موقع ها داغون نیستم

بعد اون یک سالی که خیلی سخت گذشت کم کم اوضاع خودم به تر شد

نمی دونم به خاطر اون ماجرا بود یا چیز دیگه ولی چند تا اتفاق خیلی خوب تو زندگیم افتاد

خودم هم از لحاظ اخلاقی کلی به تر شدم

کلا بگو بخند تر شدم،گذشت و ایثارم به مراتب بالاتر رفت، بخشیدن را یاد گرفتم و یه کمی هم فراموش کردن را و البته صبر

همونطور که گفتم اوضاع خودم نسبتا خوبه و دارم سعی می کنم اوضاع خونواده را هم یه سرو سامانی بدم (خواهشا دعا کنید خدا کمکم کنه از پسش بر بیام که کار بسیار سختیه و دارم له میشم!)

تنها خبری که از اون بنده خدا دارم اینه که جای دیگه ای دارن ارشد می خونن

از شنیدن خبر ازدواجش ناراحت نمی شم اگه بدونم خوشبخت میشه حتی خوشحال هم میشم

اوضاع خانوادگی خودم یه کم عجیب غریبه

همه کس نمی تونه باهاش کنار بیاد

تحمل فولادین می خواد

به خاطر همین هم هست که نمی خوام برم سمتش شاید اذیت بشه بنده خدا ( البته دارم سعی می کنم اوضاع را بهبود بدم و بعد اگه قسمت بود برم سراغش)

البته کلا تنها دختری هستند که از سن 15 به این طرف ازشون خوشم اومده بود. بعدش هم از کسی خوشم نیومد!

حالا این همه داستان گفتم که چه

که صبر تو زندگی به نظر من بزرگترین دارایی انسانه

تو ابعاد مختلفی هم وجود داره

اسوه ی صبر هم پیامبران و ائمه معصوم ما هستند

خیلی از اتفاقاتی هم که تو زندگی ما می افتد به همین دلیل هستند

یا صبر ما را ازمایش کنند

یا وسیله ای هستند که اون را بالا ببرند

من که کم کم دارم ازش خوشم میاد(صبرا میگم)

امید وارم صبرم روز به روز بیشتر بشه

همین طور صبر تمام جوونای این مملکت

ببخشید اگر خیلی طولانی شد

در اخر هم باید بگم در موقعیت سختی قرار گرفتید. میدونم

از یک طرف ترس این که پا پیش بگذارید. بعد هم خانواده شما یا ایشون موافق نباشند بعدش دیگه دل خودتون و ایشون هیچ رقمه راضی نشه و بشه عذاب

از طرف دیگه اینکه کاری نکنید و طرف را از دست بدید و تا اخر عمر حسرتش را بخورید

به نظر من تمام تلاشتون را بکنید اما هیچ وقت نذارید تا قبل راضی شدن خونوادتون و اطلاع از موافقت احتمالی خانواده ایشون دختر خانوم چیزی بفهمن چون واقعا اذیت میشن ( و اگه بذارید بعد تمام شدن درستون که چه به تر!)

اگر دوست متاهل دارید ازش بخواهید که خانومش را بفرسته تا از دوستای ایشون یه پرس و جویی بکنن ببینن اوضاع خانوادگی شون چه جوریه (اما اسمی از شما وسط نیاد)

راضی به این مدل ازدواج هستند یا نه

خودتون هم کم کم روی خانواده خودتون کار کنید تا با موضوع ازدواجتون کنار بیان

 

 

التماس دعا

 

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

ممنون از نظرتون

تصویر یه دوست

سلام

دوست من الان که تاحدی وضعت بهتر شده حداقل قدم های اولیه رو بردار. به خدا دیر بجنبی و بره پشیمون میشی و حسرت میخوری. الته  اگر عمیقا دوستش داشته داری.

مستقیم یا با واسطه نظرش رو بپرس. اصلا ببین شرایط طوری هست که امیدی داشته باشی یا طرف کلا تو خط دیگه ایه. اگر دیدی نظرش نسبت به شما مساعده فرصت رو ازدست نده. خواستگاری کن.

بازهم میگم فرصت رو ازدست نده. حتی یک روز. شاید تو همون یک روز به نفر دیگه ای جواب بده و شما بمونی با دل سوخته. از تجربه دیگران عبرت بگیر مبادا خودت عبرت دیگران بشی.

 

موفق باشی.

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

ممنون. از علاقه ایشان ب خودم اطمینان دارم اما خواستگاری نمیکنم چون نسبت به اینده امیدی ندارم .چاره ای جز حسرت خوردن نیست ولی اگر خدا صلاح بداند انگیزه این کار را به وجود می اورد

تصویر ali18
نویسنده ali18 در

اولا که اقای یه دوست با من بودند نه شما!

دوما شما دیگه زیاده به سرنوشت و تقدیر و این صحبت ها تکیه دادی

قبول که زندگی یه مقدار زیادیش جبره ولی خوب یه ذره اختیار هم توش پیدا میشه

شما باید خودت بسنجی که بهترین کار چیه

اگه صبر بود که هیچ

ولی این حرف که بشینم تا خدا انگیزه به وجود بیاره حرف خوبی نیست

ضمنا یاداوری می کنم نا امیدی بزرگترین گناهه

 

و خدمت یه دوست گلم عرض کنم که من هر چی سعی کردم این بنده خدا را فراموش کنم دیدم نمی شه و بدجور دارم اذیت می شم. علی رغم میل باطنی به توصیه شما عمل کردم و تصمیم گرفتم یه مقدار در مورد خودش و خانوادش تحقیق کنم

به یکی دوتا منبع موثق مراجعه کردم و دیدم که بععععععععععععععععععله!

خانوم محترم از سال اول کارشناسی با یکی از هم ورودی ها (البته از یک رشته دیگه) دوست بودن!

الان هم دوست هستن!

هیچی دیگه،

همون یه ذره خوش بینی هم که به دخترا داشتم به باد رفت و کلا دلم به حال خودم سوخت

به حال سادگیم و حماقتم

یه روز کامل به هم ریختم ولی بعدش خوب شدم

یه درس بزرگ شد برام که هیچ وقت به این راحتی گول دلم را نخورم

ممنون از راهنماییتون اقای یه دوست

ان شا الله در همه عرصه ها موفق باشید

 

التماس دعا

تصویر یه دوست

سلام

شما ساده و ... نبوده و نیستید. عاشق (نه به معنی حقیقی آن) بودید و عاشق هم کور. همه چیز رو هم به ظن خودش تعبیر می کنه نه با واقعیات. خوش به حال تون که فقط یه روز به هم ریختید و خوب شدید. الان هم طوری نشده. چند میلیون دختر، یکی دو میلیون هم اضافه laugh. بالاخره اونی رو که می خواهید پیدا می کنید. ولی ...

به شرطی که بدبینی رو کنار بگذارید. مگه همه پسرا باغیرت و .... هستند؟ یا همه شون بلانسبت هرزه هستند؟ دخترا هم همینطور. خوب و بد، خوب تر و بدتر دارند. انشاا... دفعه بعد بهتر نشونه گیری کنید و تیرتون به یه هدف.... بخوره wink

 

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

البته من از ادبیات "اولا و دوما" شما چیزی سر درنمیارم اما دوست عزیز سرنوشت و تقدیر پشتی نیست ک به ان تکیه کرد!این برداشت عجولانه وسطحی شماست بنده فقط به همتم و خداوند تکیه میکنم

بله درست میگید اشتباهی جواب دادم ولی مشکل شما مشکل منم هست دیگه چه فرقی میکنه؟

تصویر سروناز20

سلام ...اولا خوشحالم که به اهل بینت و.. به عنوان داراییتون اشاره کردید و تبریک بابت این که دانشجوی موفقی بودید ...

نظر منو بخواید با خانواده در میون بذارید ...

مطمئنا هیچ پدر ومادری تاب دیدن ناراحتی فرزندشون رو ندارن  و کمکتون میکنن ....

البته امید وارم........

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

ممنونم.اگر خدا بخواهد همه چی درست میشود...

تصویر العبد
نویسنده العبد در

سلام. اول بگم نديده شما رو دوست دارم. وبعد ممکنه شرايط شما تا ده سال يا چند سال ديگه همين باشه. که براى خيلى ها همينطور بوده . پس با توسل توکل و دعا و هر جور ممکن که ميدونى نگذار تجربه خيلى ها برات تکرا ر شه با کمک و خواست و استعانت الهى. عاقبت شما کوى پروردگار.

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

شما لطف دارید خوشحالم که میبینم چه بسیارند انسانهای پاک متعهد و خردمندی مانند شما که همت کرده اید گره ای از کار خلق باز کنید

دوست گرانقدر فکر اینکه ایشان ازدواج کنند آزارم میدهد اما چاره چیست گاهی باید گذشت.این رنج ها اگرچه رنج است اما باعث میشود انسان از انجماد فکری و غرور و بسیاری از این رذائل خلاص شود و اندکی افتادگی پیشه کند

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

اینگونه مگر دردی دوا میشود!؟
 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

شما الان دانشجویید اونم توی رشته خوب مثله حقوق خودتونم میگید درستون خوبه که این برا رشته حقوق یه مزیت حساب میشه چون اولین امتیاز برا یه وکیله خوب بلد بودنه قوانینه از رشتتونم راضی هستید به نظرم شما آینده خیلی خیلی خوبی خواهید داشت بهتره فعلا به ازدواج فکر نکنید روی اهدافتون تمرکز کنید تا بتونید شرایطه زندگیتونو ایده آل کنید و به جز اون یکم سنتون بالاتر بره الان هنوز شوروحرارت نوجوونی در شما هست نمیشه اینجوری درست تصمیم گرفت خودتون با استاداتون صحبت کنید ساعت کلاسیاتونو جوری بیاید که اون خانومو نبینیدش هر چقد میتونید سعی کنید ازش دور بشید درسته سخته ولی برا شما بهتره بازم از این موقعیتایی که کسیو دوست داشته باشید پیش میاد ولی این چند سالو اگر تلاشتونو نکنید دیگه برنمیگرده

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

ممنونم از نظرتون

شوروحرارت معایب بسیاری دارد و شکی نیست که میتواند بسیار مشکل ساز شود اما باید توجه کرد که در عین حال بسیار ارزشمند است هرچه سن بالاتر رود این شور و اشتیاق کمتر میشود.فرض کنید در صورت وجود هر آنچه برای اسایش و ارامش لازم است کدام گروه لذت بیشتری میبرند افرادی که سن کمتری دارد یا افرادی که سن بیشتری دارند؟

تصویر saman66
نویسنده saman66 در

دوست خوبم مشکل شما مخالفت خانواده،سربازی،بی کاری و .... نیست بلکه اینها بخشی از مشکلی بزرگتره! مشکلی که نه شما فقط که اکثریت جوانهای جامعه ما که در سن شما هستند با اون دست به گریبانن!

اسم این مشکل را شاید بشه به نوعی گذاشت "بحــــــــران هویــــــــــــت"

اینه که بدونیم از زندگیمون چی میخوایم و چه مسیری رو قراره دنبال کنیم! این که بتونیم برای آیندمون برنامه ریزی کنیم، این که بتونیم با مدیریت از وقت و سرمایه هامون (اعم از مادی و معنوی) بتونیم به اهداف و خواسته هامون برسیم

دوست داریم ازدواج کنیم،تحصیل کنیم،درآمد کسب کنیم،به فعالیت هایی که بهشون علاقه داریم بپردازیم مثل هنر و ورزش(در مورد شما اجرا) در امور فرهنگی و مذهبی مشارکت داشته باشیم،مهارت های جانبی را بیاموزیم و .....

اما چرا جمع همه اینها با هم میسر نمی شود یا حتی با هم در تضاد هم قرار میگیرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

علتش ابهام و تردید در مورد آیندست و عدم اطمینان به درستی کاری که انجام میدهیم! تردید در تصمیم گیری هاست! نگرانی از ماحصل تصمیماتمون!

شما هم اکنون نگرانی این رو داری که ارشد بخونی و آیندت رو بسازی یا سربازی بری و تشکیل زندگی بدی! از طرفی با توقات خانوادت و خانواده همسر آیندت چطور کنار بیای؟

شما نگرانی اگر با شرایط فعلی به سمت ازدواج بری شرایط اونقدر برات سخت بشه که از تمام اهداف و برنامه هات باز بمونی

و این نگرانی ها رو نه شما بخش اعظمی از جونای هم سن  و سال شما دارن! که باتوجه به شرایط اقتصادی کاملا طبیعیه

امـــــــــــا در همین شرایط هم میشه موفق شد و به خواسته ها رسید فراموش نکن فورد (موسس شرکت فورد و مخترع خط تولید) شرکت عظیم فورد رو روی خاکستر های باقی مانده جنگ جهانی و با نیروی انسانی که قریب اتفاق زن بودن ساخت

فراموش نکن در طوفانه که  ناخدای قهرمان فرصت بروز پیدا میکنه !!!!!!!!!! اراده کن و ناخدای قهرمان کشتی زندگیت شو!

چگونه:

1- قطع یقین و بی شک به دنبال ادامه تحصیل باش و این هدف باید محقق بشه(انشالله)

2-ازدواج بخش عظمی از مشکلات فکری شما رو حل میکنه ولی خودش هم مسائل فکری خودش رو داره! اگر فرد عافیت طلب و راحت طلبی نباشی قطعا باازدواج خیلی بهتر و بیشتر پیشرفت میکنی

3-سربازی باشه برای بعد ارشد یا حتی دکتری

4-یک کاره پاره وقت پیدا کن که بتونه بخشی از هزینه هاتو کفایت کنه

اما برای ازدواج همانطور که مشاور هم فرمودند ابدا با اون خانم رابطه ای برقرار نکن (ممکن این فکر اشتباه به ذهن شما یا افرادی که در شرایط شما هستن خطور کنه تا مساعد شدن اوضاع شغلی و مالی با دوستی نیازشون رو برطرف کنن که این دامیه که تمام آرزوهاشون رو بر باد میده و مجال توضیحش اینجا نیست)

برای ازدواج باید با خانوادت خصوصا پدرت صحبت کنی اما علت مخالفت پدر و مادرت در این شرایط عمدتا سه موضوعه:

1-ترس از عدم توانایی شما در هزینه های زندگی و مشکلات آن !(بیشتر از سوی پدر)

2- نگرانی از شنیدن پاسخ منفی از خانواده دختر(بیشتر از سوی مادر )

3- انتخاب غلط شما از روی احساسات !(علت عمده مخالفت خانواده ها با ازدواج بر پایه دوستی هم همین موضوعه)

و البته اگر شرایط اقتصادی خونواده خیلی مساعد نباشه ترس از مخارج ازدواج شما هم به اونها اضافه میشه

اما برای مجاب کردن خانوادتون باید اول از همه بهشون نشون بدین که به قدر کفایت بزرگ شدین ،مرد شدین،چطور:

الف) رفتارهای بچگانه مثل لج کردن و ... رو کلا فراموش کنید (البته اگه قبلا برخی مواقع داشتین) و به جاش صبور باشید

ب) مرد باشید و مردانه رفتار کنید (می تونید رفتار کسی رو که می پسندین رو الگو برداری کنید) ایفای نقش حمایتی

ج) در تصمیم گیری ها مشارکت کنید که با توجه به اعتماد به نفس خوبت قطعا این مورد قبلا هم اتفاق می افتاده

د) مسئولیت پذیر باشید و کارهایی انجام بدید که خانوادتون ازتون توقع نداره مثل حل مشکل آشنایان (که با توجه به رشتتون می تونید خیلی موثر باشید و این کار به خودتون هم برای رشد شخصیتی خیلی کمک می کنه)

هـ) در امور اجتماعی مثل برگزاری مراسم و هیئات یا سایر مسائل مشارکت بیشتری داشته باشید

و سایر کارهایی که می تونه شما رو به خانوادتون ثابت کنه البته باید مراقب باشید کارهای عجیب و غریب نکنید که نتیجه معکوس میده!

بعد از مواردفوق شما باید برای رفع نگرانی های خانوادتون که در بالا اشاره شد اقدام کنید ،

درمورد پدرتون باید با ایشون مرد و مردونه صحبت کنید،باید به ایشون بگی که قدرتش رو داری که از پس مشکلاتت بر بیای،می تونی خودت گلیمتو از آب بیرون بکشی و یادآور بشی که ازدواج الان شما چقدر به رشد و پیشرفتت کمک میکنه و درصورت عدم ازدواج شما چه عواقب و مسئولیت هایی (دنیوی و اخروی ) متوجه پدرتونه، البته اگر غرورت اجازه نمیده راحت حرفتو به پدرت بزنی می تونی از یک دوست مشترک یا روحانی مسجد و افراد این چنینی کمک بگیری و به پدرت بگی علت اینکه روت نشده خودت حرفتو بزنی خواستی حرمت پدرت رو نگه داری!

پدرت رو مجاب کنی بیشتر راه رو رفتی! ولی باور داشته باش ارزششو داره، سختیش هر چقدر باشه از سختی صبر بر گناه بیشتر نیست!

اما نگرانی از شنیدن نه و بعضا آرزوی مادرها یا خواهر ها(البته اگه دارید)

چیزی که بسیار من دیدیم که خانم ها عنوان کردند که ما برای پسرمون یا برادرمون آرزو داریم! اغلب معنی این آرزو این بوده که راه بیوفتن از این خونه به اون خونه و خودشون یه دختر خیلی خوب برای اقا زادشون پیدا کنن! این بد نیست اما خیلی وقتها آفت زاست!

شما باید با کمک کسی که بیشترین تاثیر رو روی خانوادتون داره اول ترس نه شنیدن رو از بین ببرین و بعد این اطمینان رو ایجاد کنید که تصمیم شما خیلی جنبه احساسی نداره !

همچنین شما هم باید بر اساس شناخت و عقل تصمیم بگیری و طوری نشه که از ترس خانوادتون چشم روی برخی مشکلات یا تناقضاتی که با اون خانم دارید ببندید

قبل از همه این موارد به این نکته هم فکر کنید که اگر خانوادتون رو راضی کردید اونهم به روش صحیح و نه به اجبار و به خاستگاری اون خانم رفتی و نــــــــــه شنیدی دچار یاس و سرخوردگی نشی!

دوست خوبم به خدای رحمان توکل کن و کارتو به اون بسپار («أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» خدا بینای به بندگانش هست، پس تفویض امر خود به حضرت حق می کنم. )

صبور باش و مستحکم

موفق باشی

یا علی

 

 

 

 

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

برادر گرانقدرم آقا سامان عزیز من همچنان حیرت زده فکر میکنم هنوز هستند انسانهایی مانند شما که وقت خود را خالصانه صرف انسان دوستی و کمک به انها میکنند.انشا الله از راهنمایی هاتون استفاده میکنم.

تصویر اردیمنیش

جناب سامان
مطالب بسیار خوبی گذاشتی فقط یه عنوان در مطلب خودت درج کردی به نام بحران هویت!!!
نمیدونم با معنی این اصطلاح آشنایی داری یا نه همینجوری حال کردی متنتو مزین به کلمات فلسفی کنی؟
اریکسون، هویت را بدین گونه توصیف می‌کند: «مفهوم درونی و ذهنی از خود به عنوان یک شخص. در این کاربرد معمولاًکیفیت مشخص می‌شود، مثلاً هویت جنسی، قومی یا گروهی».
سه حوزه مختلف کارکردی : نقش شغلی، اعتقادات و ارزش‌ها و روابط جنسی.
یعنی آیا کار ممر معاش همان کار مورد علاقه و استعداده
ارزشهای نهادینه شده آیا مورد پذیرش قلبی و ایمانی فرده یا صرفا اتوریته ای بیش نیست
در هویت جنسی فرد نمیدونه گرایش و علاقه به چه جنسی داره یا اصلا درونا خودش مرد هست یا زن
این برادر ما ممکنه این مشکلات رو داشته باشه اما مطلب مورد نظرش این نیست.
 داستانش همون داستان غم انگیز شور جوانی و نرسیدن به حداقلها برای شروع یک زندگیه عدم حمایت خانواده و همچنین به نظر میاد در خانواده زندگی میکنه که نسبت به حفظ آبرو نگرش خیلی بسته ای دارن و خیلی موقعیت های شغلی رو که در خیلی از کشورها به عنوان کار دانشجویی پذیرفته شده است رو ننگ میدونن.
برادر عزیزم مرد تنها من با بخشهای دیگه صحبت برادر گلمون سامان موافقم. برای شروع زندگی باید ایمان داشته باشی به خدا توکل کنی به ائمه اطهار اگر اون خانوم هم شرایط شما رو متوجه بشه و قبول کنه که به قولی یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... اگر هم نه باز هم قویتر از قبل دنباله کار خودت رو پیش بگیر و بدون خدا فراموشی تو کارش نیست.

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

"در هویت جنسی فرد نمیدونه گرایش و علاقه به چه جنسی داره""این برادر ما ممکنه این مشکلات رو داشته باشه"

دوست عزیز آنچه واضح است دو جمله فوق در کنار یکدیگر معنای خوشایندی نداردو گویا بنده را نشانه رفته!! انتظار نداشتم بیان یک درد دل به چنین جملات زشت و کریهی ختم شود

انچه از صحبت های شما استنباط میشود نسبت دادن بحران هویت جنسی به بنده است بی هیچ اماره و دلیلی.مانند این است که در خیابان با هرکسی که مواجه شدیم بگوییم شما ممکن است دیوانه باشید!نگفتم هستید گفتم ممکن است باشید پس از حرفم ناراحت نشوید!!!!آیا این استدلال موردفوق را منصرف از مصادیق توهین میکند؟مسلما خیر

شاید هم بنده انچه را بیان کردید به درستی متوجه نشدم.اما در موردی که فرمودید بیان کنید یا شرایط شما را میپذیرند یا خیر باید بگویم انتظار قبول این شرایط حتی در صورت موافقت هم شایسته به نظر نمیرسد!

تصویر marde nashenas

آخه مگه منطقی هست دختر خانم تا چند سال صبر کنه و پای شما بنشینه تا کار و سربازی و درست تون درست بشه ؟؟؟؟
از کجا معلوم همین علاقه تا چند سال دیگه ثابت موند؟؟؟؟؟

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

خب من هم میگویم منطقی نیست و برای همین خوستگاری نکردم

تصویر mazhararamesh

مخاطب گرامی!

اول تکلیف خودتون روروشن کنید 

یعنی اساس نیازمندی به  ازدواج کردن با این شرایط موجود را برای خودتون مطرح کنید بعد به انتخاب و علاقمندی به فرد مورد نظر،

شاید تردید از دست دادن این مورد را به لحاظ نداشتن امکانات و موقعیت، موجب شود که به نیازمندی ازدواج واقع بینانه تر نگاه نکنید اگر این ناامیدی حاصل شود یقینا خانواده نیز با توجه به این تردید شما  با دست و پا شکسته پیش خواهند آمد

ان شالله با این هدف متعالی که توسل به ائمه معصومین دارید موفق ترید

 

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

با تشکر فروان

نکته اینجاست که امروز تکلیف را "روشن" میکنم و فردا با دیدن ایشان "خاموش" میشود!!!!

خداوند متعال میفرماید عفت پیشه کنید و من هم همین کار را میکنم قطعا اگر ازدواج مصلحت باشد خداوند کمک خواهد کرد و انجام خواهد شد

تصویر خانم آسمان

به نظرم شما نا امید هستین یه عالمه هم فکر تو سرتون هست که میخواین تمام این مشکلات رو حل کنید تنها راهش هم اینه که یه برنامه ریزی کلی واسه زندگیتون بکنید مثلا بگین من اول فوق لیسانسم رو میگیرم بعد تو دوره فوق لیسانس شروع میکنم کار کردن و تحصیل هم میکنم اگه تا اون موقع اوضاعم خوب شد یه نفر هم برای ازدواج انتخاب میکنم.

شما پسر هستین بهتر میدونین که اگر فوق لیسانس بگیرین سربازیتون بی نهایت اسون تر میشه.

من اگه جای شما بودم فقط اینده ام رو اول تو تحصیل میدیدم.

همه اونهایی که سن شما هستن همین مشکلات رو دارن.

اما اون خانوم که گفتین اول شما مطمئن بشین که ایشون به شما علاقه داره یا نداره اگر علاقه نداشته باشه که خوب تموم میشه میره اگر علاقه داشته باشه شرایط شمارو ببینه صبر میکنه تا فوق لیسانستون تموم بشه و کارهاتون درست بشه اگر هم که گفت نمیتونه صبر کنه میفهمی دوستت نداشته.

رو اعتماد به نفست کار کن.

 

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

ضمن تشکر فراوان از سرکار خانم دکتر

اتفاقا حقیر اعتماد به نفس بالایی دارم و مجری توانمندی هستم و اجرا های زیادی در سطح استان داشتم و از علاقه ایشان به خودم اطمینان دارم اما به جا نیست از ایشان درخواست کنم که منتظر من بمانند زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که همه چیز خوب پیش برود!اما اطمینان دارم اگر صلاح باشد میشود.

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

در شرایطی که شما قرار دارید ازدواج غیر ممکن نیست؛ چون اگر اینگونه بود خیلی از همسالان شما که حتی شرایطی ضعیف تر از شما دارند ازدواج نمی کردند. لذا به نظرم بهترین کاری که شما می توانید انجام دهید این است که به ازدواج با امیدواری بیشتری نگاه کنید. مسئله ازدواج را به طور رسمی با خانواده مطرح کنید. اگر گفتند کسی به بیکار و بی پول زن نمی دهد به شوخی بگویید شما از جانب خودتان تصمیم بگیرید؛ نه دختر و خانواده اش. چیزی که ما در اطراف خودمان می بینیم این است که در حال حاضر خیلی ها بی پول و بی کار و بی سربازی ازدواج کردن و نه تنها مشکلی ندارند بلکه موفق تر هم هستند؛ چون علاوه بر اینکه همه جا متاهل ها در اولویت اند، نداشتن دغدغه های فکری و ... باعث می شود در درس و کار تمرکز بیشتری داشته باشند و خیلی زود به نتیجه برسند. از همه مهمتر اینکه سربازی متاهل ها در شهر خودشان است و این باعث می شود در دوران سربازی بتوانند به کار و درس هم ادامه دهند.

گفتن این صحبت ها برای شروع خوب است؛ منتها برای اینکه بتوانید آنها را راضی به ازدواج کنید باید کمی صبوری به خرج دهید و سماجت داشته باشید. از هر فرصتی برای بیان این مسئله استفاده کنید تا کم کم آنها قاطع بودن شما در این تصمیم را باور کنند. وقتی خانواده شما راضی شد، آن موقع می توانید در مورد فردی که احساس می کنید به او علاقه مند شده اید تصمیم بگیرید. به این شکل که بعد از معرفی چندین مورد از سوی خانواده، شما به طور مستقیم یا غیر مستقیم دختر مورد نظر را به خانواده معرفی می کنید و بدون اینکه حرفی از علاقه و ... بزنید از آنها می خواهید در مورد او تحقیق کنند و اگر مورد خوبی بود به خواستگاری بروند.

تا الان عکس العمل شما در مقابل احساستان خیلی درست و منطقی بوده است؛ لذا به همین شیوه ادامه دهید و هیچ گونه رابطه ای با فرد مورد نظر برقرار نکنید؛ چون تا وقتی خانواده ها موافقت نکنند هیچ ضمانتی برای اینکه بتوانید به هم برسید وجود ندارد. برای همین اگر خدایی نکرده این رابطه شکل بگیرد و شما به همدیگر وابسته شوید و خانواده ها مخالفت کنند، در آن صورت برای فراموش کردن همدیگر سختی زیادی را باید متحمل شوید. جدای از اینکه این کار گناه محسوب شده و کوله بار گناهتان را الکی سنگین می کنید و ...

پیروز و سربلند

تصویر aloneman
نویسنده aloneman در

تشکر و سپاس فراوان از برادر عزیزم

اگر مصلحت باشد خداوند راه را نشان خواهد داد.

 

 

 

تصویر mazhararamesh

مرحبا، زنده باشید