روز قربانی

18:27 - 1394/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم
روز قربانی
...به سر مامان زده بود هر جور شده حجش رو بفروشه و پولش رو بده برای جبهه ی مقاومت. می گفت من که مستطیع نیستم که حج برام واجب باشه. هدیه ی باباست، می خوام بدم برای یمن...
سکینه خانم ایستاده بود به خداحافظی، با دلواپسی می گم: «تو رو خدا خیلی دعاشون کنید، دعا کنید سالم برگردن.» از عمق دل می گه: «انشالله همه شون به سلامتی برگردن، همه شون بچه های مان، از هر کشوری که باشن.» حرفش به دلم می شینه و تو ذهنم تکرار می شه: «همه شون بچه های مان»...
... هفت هشت تا ماشین، کارناوال ِ حاجی بَرون راه انداختیم. اصرار داشتیم همه ی اعضای خانواده با هم تو یک ماشین باشیم، به زور جا شدیم!

  • بذار بشمرم، ببینیم کارناوال ما بیشتره یا آقای امیرحسینی اینا.
    وای صاف بشین!! اینجا هم چشم و هم چشمی؟!
    عکسمون رو نذارن تو وایبر بگن حاجی کارناوال تبلیغاتی راه انداخته واسه انتخابات؟!

یکدفعه بابا ایستاد: موبایلم رو جا گذاشتم.

  • شاید همین جا باشه.
    زنگ بزن ببین صداش در میاد؟
    موبایل نیاوردم من که!!
    کی موبایل آورده؟!
    کی موبایل آورده؟!

 کارناوال متوقف شد: حاجی چی شده؟! حاجی چرا ایستادید؟حاجی؟
صدای موبایل از زیر صندلی بابا بلند شد. خم شدم که با دست راست برش دارم. حس کردم دستِ یک نفر به طور کامل رفت تو چشم چپم: این کیه دستش رو کرده تو چشمم؟!!! دست چپم رو به زور از لای خواهرهام کشیدم بیرون و بردم سمت چشمم. علی آقای ده ماهه بود که دست کوچیکش رو کاملا کرده بود تو چشمم!! مرده بودم از خنده. فقط تونستم موبایل رو بیرون بکشم تا کارناوال بتونه دوباره به راه بیفته...
...دائم هم رو در اغوش می کشیدیم و می بوسیدیم. هم شوق بود که یازده سال انتظار داشت به پایان می رسید، هم دلتنگی بود. حتی وقتی سوار اتوبوس شدند دائم برای هم دست تکون می دادیم. یکدفعه ماتمون برد؛ مامان روی تصویری که از ما در شیشه ی اتوبوس می دید، دست می کشید و گریه می کرد، انگار داشت از بزرگترین دلبستگی هاش(البته بعد از پدر) دل می کند. به سختی آرومش کردیم، به سختی آروممون کردند...
...

  • میای پشت کارت دعوت ها رو بنویسیم؟
    نع، باشه بعدا.

صدای سکینه خانم لحظه ای از ذهنم نمی ره: «همه شون بچه های مان.» من امشب به اندازه ی هزاران مسلمان عزادارم. به اندازه ی صدها ایرانی عزادارم. به اندازه ی قرن ها مظلومیت و فریاد نزدنِ ملت های مسلمان علیه همه ی ظالم ها عزادارم. به اندازه ی همه ی سکوت های اشتباه و ظلم پذیری های اشتباه تر عزادارم. امشب به اندازه ی نمازگزارنِ قربانی شده در عید قربان در یمن عزادارم. به اندازه ی زنان و کودکانی که ماه هاست زیر بمباران وحشیانه ی آل سعودند عزادارم...
 
«مگر مسلمانان جهان فاجعه ی قتل عام صدها عالم، و هزاران زن و مرد فرقه های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتل عام زائران خانه ی خدا را فراموش می کنند؟ مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده اند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و در یک کلمه "اسلام آمریکایی" را ترویج می کنند و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهانخوار می گذارند...ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا الله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم... و فردا ان شاءالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود...» امام خمینی عزیز، اولین سالگرد کشتار خونین حجاج، 1367
 

http://btid.org/node/74953

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 11 =
*****