سرکارم با جنازه بود / همه را جسد می دیدم!

12:36 - 1394/02/08

سلام. نام من حسرت هست که قبلا هم چندین سوال را مطرح کردمدر مورد ازدواج حالا بحتث و مشکل من ریشه ای تر شده و میبینم ایراد کار از جایی دیگست. راستش من در مقطع تحصیلی قبلیم بخاطر رشته ام (خواهشا نپرسید رشته ام چیه که حالا هی همه بخوان بیان بگن فلان رشته خوبه فلان رشته بده) مجبور شدم به سالن تشریح و جنازه سر و کار داشته باشم. االان بعد گذشت چند سال و دیدن عکسهای جنازه های مختلف(دیگه خدا را شکر مجبور نیستم با تشریح جنازه و حضور مستقیم سر و کار داشته باشم) احساس میکنم روحیه ام بهم ریخته. راستش اوایل که هرکسی را میدیدم تو ذهنم جسدش میومد جلو چشمام. به زنده بودنم برا چند دقیقه بعد هم امیدوار نیستم. شاید حرفام براتون ملموس نباشه و شاید بخندید اما مرگ خیلی سریع تر از انچه که ادم فکرشو بکنه اتفاق میفته.من الان تو تنهاییم برای روزی که خدای ناکرده نزدیکانم فوت کنند گریه میکنم. حتی وقتی میبینم جنازه غریبه ای را میبرن ناخود اگاه گریه میکنم. دوست داشتم هیچوقت نبودم. خانوادم معتقدند که من روحیه حساسی دارم.تو جامعه و محیط کارهم ادم بد ذات زیاد دیدم. خانوادم هم خیلی خیلی سخت گیرن و از کودکی بمن یاد دادن که جلو احساساتم را بگیرم و خودم تنهایی مشکلاتم را به دوش بکشم.خودمم دوست صمیمی چندانی ندارم و همه عمر و جوونیم پای درس و کار گذشته و الانم کل روزم با کار و چند نوع زبان خوندن و از خستگی کار و درس شب بیهوش رسیدن به خونه میگذره. دانشجوی درس خوانی بودم اما الان انگیزم برای زندگی و خواندن دکترا از بین رفته.البته یک مقداریش هم بخاطر این بود که در یکی از معروف ترین دانشگاههای تهران درس خوندم که دانشگاه خیلی سختگیر بود و من همزمان با فوق لیسانس کار هم میکردم و این باعث شد که خیلی زود خسته بشم. دوستامم اکثرا دکترا میخونن و من همش ناراحتم که چرا وقتی توانشو دارم باید از همکلاسیام عقب بیفتم. خودم را با کار و درس بدجور درگیر کردم و الانم فکر پذیرش گرفتن و همزمان شرکت در کنکور دکترا هستم. همیشه احساس عذاب وجدان دارم و فکرمیکنم وقتو عمرم کوتاهه و چه درسها و زبانهایی را که دوست داشتم یاد بگیرم و میترسم عمرم کفاف نده. خانوادم ارزو دارن که ازدواج کنم اما من تو دنیای خودم هستم.لطفا بمن بگید ایا بین شماها کسی هم مثل من هست یا من انقدر افسرده شدم و زندگی برام شده تکرار؟

http://btid.org/node/63667
تصویر احسان69

سلام. من به شما این اطمینان رو میدم که اون شخص هیچگونه آبروریزی نمیکنه. خیالتون راحت

تصویر farnaz
نویسنده farnaz در

الان یه چند تا نظراتو اون پایین خوندم..خواهرای بالای 30 سال؟ افسرده؟ مامانت تو جمع میگه دخترم اشپزی بلد نیست؟ ؟؟؟؟یا حسین!!!
تو چی میکشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کدوم لباس قشنگه؟؟؟
بی خیال اگه کار میکنی که مهم نیس هر چی دوس داری بخر این نشد دیگری ..این خوب نبود یکی دیگه..:))) اینا غصه نداره ولی چرا اجازه میدی اینجوری بت بگن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا ...والا ما کارمندیم عین گودزیلاییم:)))  کسی جرات نداره بگه بالا چشت ابرو هس اونوقت تو به پسره اجازه دادی بت بگه به من خسارت زدی؟؟؟ یا پول کادوهاا...... اصلا از تعجب چشمام گرد شده!

خانم دکتررررررررررررررررر
مادرتون این کارا رو میکرد؟؟؟
من دارم از تعجب شاخ در میارم. البته همه خونواده ها مشکل دارند جنسشون فرق داره.

شما حتما حتما برو یه مشاوره کار کشته...این جا جوابگووووو شما نیست.
 

تصویر farnaz
نویسنده farnaz در

اون قسمت ارشد علوم پزشکی و همزمان کار کردن شما مث منه. منم الان کم اوردم افسرده ام.. ولی خب نگاه میکنم میبینم خیلی زشته ادم اینقدر ضعیف باشه! نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب راه حل زیاده دوستان میان بت میگن:))
فقط ببین باید عمل کنی ..نه مث من فقط بشنوی..:((
دیگه خود دانی هیچ کس نمیتونه برگرده عقب و از نو شرو کنه ولی تو میتونی از حالا شروکنی و انگار زندگیت از این سن رقم خورده.. هر کاری دوست داری انجام بده.
موفق باشی:))

تصویر خانم آسمان

همین که نمیخوای اون اقارو خیلی عالی هست شایدم تمام بداخلاقی اش همینه که میدونه تو نمیخوایش مردها وقتی میفهمن که یه زنی واقعا دیگه نمیخوادشون دیگه میزنن به سیم اخر خیلی براشون سخت میشه.
من اگه جای تو بودم بهش میفهموندم که تو فکر موردهای خیلی خوب برای ازدواج هستم و اصلا به تو فکر نمیکنم و به گوشش میرسوندم که دارم تلاش میکنم برای یه ازدواج موفق.
مردم معمولا عقیده دارن که با همه مدارا کن و با اخلاق خوش بهشون بفهمون که من از این رفتارت خوشم نمیاد ولی من عقیده دارم بعضی مواقع باید با بعضی ها مثل خودشون رفتار کنی یعنی اگه این اقا تورو تهدید میکنه تو هم تهدیدش کنی کلا باید یه رفتاری رو پیش بگیری که بدونی جواب بده و دست از سرت برداره.
این اقا احتمالا از اون ادمهایی بوده که دلش میخواسته همه مطیعش باشن ولی تو ادم مستقلی هستی نمیتونسته تو رو کنترلت کنه.
به نظرم این اقا اعتماد به نفس پایینی داره و خودش رو از تو پایین تر میدونه توانایی رو برو شدن با مشکلات رو تو زندگی نداره معمولا ادمهای ترسو سریع خشمگین میشن و عکس العمل های بد نشون میدن و تهدید میکنن و بعدش هم خیلی پشیمون میشن.

تصویر haserat
نویسنده haserat در

خانم دکتر اتفاقا صدبار بهش گفته بودم که تو فکر ازدواج با موارد بهترم اما هربار عصبانی شد و شروع کرد به تحقیر کردن که تو هیچی نداری و این منم که وفادار بودم و برات صبرکردم و تو نمیفهمی.کلا هرچی بگم اون یک چیز دیگه میگه و اصلا به حرفام فکر نمیکنه

تصویر vakili
نویسنده vakili در

دوستان می دونید ک این سایت خوب همه سوالا رو از دید دین و مذهب بررسی می کنه و مشاوره میده .
توی همین گوگل سرچ کنی سایت هایی بالا میاد ک خودت بری توشون متوجه خیلی چیزا می شی ... مثلا سوال های جنسی-زناشویی رو نمیشه اینجا با کلی سانسور و آرایه های ادبی طرح کرد یا مشاوران محترم اینجا متخصص روانشناسی و اعصاب و روان نیستند که بتونند راهکار بدهند.

تصویر vakili
نویسنده vakili در

نگاه دین و مذهبی داشتن عالیه ولی در جامعه ما ک مفاد و تبصره های خداوند و فرستادگانش یکی درمیون رعایت میشه کارایی نداره
نه معامله هامون رنگ و بوی حلال داره و نه ازدواج هامون ساده است و نه کسی چشم دیدن موفقیت کسیو داره .

تصویر vakili
نویسنده vakili در

نگاه دین و مذهبی داشتن عالیه ولی در جامعه ما ک مفاد و تبصره های خداوند و فرستادگانش یکی درمیون رعایت میشه کارایی نداره
نه معامله هامون رنگ و بوی حلال داره و نه ازدواج هامون ساده است و نه کسی چشم دیدن موفقیت کسیو داره .

تصویر Minoo28
نویسنده Minoo28 در

دنیای ماوراءالطبيعه همیشه ترسناکه باعث تخریب روح و روان انسان ه حالا میخواد سر و کار داشتن با جن باشه یا ارواح یا جسد، برزخ باشه یا هرچی ...

تصویر خانم آسمان

خودت نظرت در مورد این اقا چیه؟ دوست داری باهاش ازدواج کنی تو اینده خودت میبینیش؟ چند سالشه؟ خیلی سوالهای دیگه هست.
از این نظر که ایشون دکتر هستن و موقعیت اجتماعی خوبی دارن خیلی خوبه ولی بعضی اخلاق هاش خیلی غیر قابل تحمل هست اینکه بگه من رو این رابطه حساب کرده بودم که به سرانجام میرسه و منتظر بشه تو میز رو حساب کنی و تازه بگه تو  خسیسی به نظر من یه مرد خوب اصلا نباید بدونه که کیف پول یه خانوم چه شکلی هست.  یا اینکه بگه ابروت رو تو محل کار میبرم و این موارد رو که من کنار هم میذارم به نظرم اصلا این اقا جالب نمیاد منم یه استاد داشتم خیلی حسابگر بود در مورد همه بچگی خیلی سختی داشت همیشه هم عجله داشت که میانبر بزنه برای پولدار شدن اخر هم با داشتن زن و بچه با یکی از بچه های خیلی پولدار دانشگاه دوست شده بود خانمش هم در جریان بود میخوام بگم اگه مرد پول دوست باشه تو زندگی کار دست ادم میده.
همین اقارو میگفتی که مادر نداره؟ فکر کنم یه خلا تو زندگیش داشته انگار یه جای کارش لنگ میزنه از لحاظ اداب اجتماعی.
مگر اینکه یه اصلاح اساسی بخواد روی خودش  انجام بده حالا تو صفات بدش رو گفتی صفات خوب هم داره که مثلا قربون صدقه بره ابراز علاقه کنه یا کلا اخلاقهایی که ادم بهش افتخار کنه.

 

تصویر haserat
نویسنده haserat در

بله. همینو میگفتم. من اصلا و تحت هیچ شرایطی اینده خودم را با این اقا نمیتونم تصور کنم. شان اجتماعی و دکترا هم دیگه برام ارزشی نداره. میدونی برای اینکه منو بترسونه میاد میگه ابروریزی میکنم و کلی بد و بیراه میگه و شاید خیلی هاشو عملی نکنه اما واقعا بمن ناسزا میگه بعد دو روز جوری برخورد میکنه که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. من منظورم این بود بنظرت این جور رفتارها نشان دهنده چه جور شخصیتی هست؟و برای افزایش تجربه خودم گفتم و اینکه برای اینکه بتونم از دستش خلاص بشم بنظرت چکار باید کرد؟تنها حربه ای که داره اینه که بین دوستات و همکارات ابروتو میبرم اما منم دیگه این دفعه نمیخوام کوتاه بیام اما نگران حرف مردم هستم.

تصویر haserat
نویسنده haserat در

خانم دکتر! تحلیل لطفا

تصویر haserat
نویسنده haserat در

من درمورد رفتار این همکارم یک سری توضیحاتی دادم. خانم دکتر ممنون میشم یکم بیشتر تحلیل کنی

تصویر خانم آسمان

لطف داری حسرت جون اگه سوالی داشتی حتما بپرس در اولین فرصت جواب میدم.

تصویر haserat
نویسنده haserat در

خانم دکتر فکر میکنم تجربیات زیادی داری. ممنون میشم بیشتر نظر بدی و بیشتر توضیح بدی

تصویر خانم آسمان

به نظر من دیگه یه لحظه هم به این اقا فکر نکن اگر هم قرار باشه ابروی کسی بره ابروی اون اقا هست.
رابطه ای که از اول قرار باشه با تهدید همراه باشه به نظرم اصلا به صلاح نیست.
همیشه این رو بدون یه رابطه خوب رابطه ای هست که دو طرف احساس ارامش کنن و وقتی با هم هستن براشون مثل برق و باد بگذره و وقتی همدیگر رو میبینن تا دیدار بعدی انرژی داشته باشن برای دیدن هم لحظه شماری کنن. نه اینکه میخوان همدیگر رو ببینن بگن وای امروز میخوام فلانی رو ببینم.

تصویر haserat
نویسنده haserat در

خانم دکتر مثلا درمورد همین خواستگارم بگم وقتی میرفتیم رستوران واینمیستاد من میز را حساب کنم اما همش حس میکردم به سختی حساب میکنه و من چندبارم خیلی راحت بهش گفتم اما کلا انکار کرد و بمن میگه شما خسیس هستید. کلا بیشتر احساسم بهم میگه ادم خسیسیه ولی برا اینکه من باهاش ازدواج کنم بروز نمیداد
اون اقا تحصیلکرده و باهوش هم بود. هم تو محل کارم کار میکرد و هم استاد دانشگاه بود و دکترا میخوند .مثلا فقط برای مناسبتها کادو میداد و من هم متقابلا میدادم اما بعد این دوسال وقتی اختلافات مشخص شد و من جواب رد دادم بمن گفت من مسخره نیستم انقدرپولم را برای تو هزینه کنم و اخرش هم بمن جواب رد بدی. میگفت تو بمن خسارت زدی(البته میگفتم خسارتت را میدم بگو چقدر میشد دیگه نمیگفت چقدر و انگار فقط میخواست حرص منو در بیاره) یا یکبار مشکلی داشتم بمن پولی قرض داد و منم سه ماه بعد پس دادم الان بعد دوسال سه برابر اون پول را از من قرض میخواد(کلی دعوا کردیم بعد یکماه پیش باز اومده از من پول قرض میخواد) نمیدونم معنای این حرکاتش چی بود اما بدجوری از چشممافتاد با این کارهاش

تصویر haserat
نویسنده haserat در

شاید بشه مفهومش را مزاحم گذاشت. چون از وقتی محکم بهش گفتم نه یا تهدید کرد که به همکارهات میگم(و من هم ابروم برام مهمه و میخواد به همکارام بگه ما دوسال باهم صحبت میکردیم) یا یک دفعه گفت من هرکار بگی میکنم تا راضیت کنم بعد دوباره دید من راضی نمیشم شروع کرد به توهین. اوایل اشنایی اصلا اینطور نبود. چقدر ادمها شخصیت پنهانی دارن. الان این رابطه شده مثل یک غده سرطانی که دست از سرم برنمیداره و من نگران ابروم تو محل کارم هستم

تصویر احسان69

مزاحمته؟ یعنی به عمد میخواد اذیتت کنه؟

تصویر haserat
نویسنده haserat در

بله ازم پول قرض خواسته بود و وقتی گفتم خودم الان پول لازم دارم گفت مهم اینه که وقتی خودت لازم داری بدی. یا چندبار دعوا شد به رخم کشید که من فلان روز بدون هیچ چشم داشتی به تو پول قرض دادم و اگر خسیس بودم این کار را نمیکردم. چندین مرتبه گفت که من بخاطر تو خیلی ضرر مالی کردم(فقط برای تولدم و روز زن کادو داده بود که منم بهش داده بودم یا چندین بار گفت باهم این همه رفتیم بیرون رستوران و برات هزینه کردم بنابراین چون من فکر میکردم این قضیه صددرصد به نتیجه می رسه این کارها را کردم. خلاصه حرفهایی زد که بدجوری دل چرکین شدم و هنوزم ول کن نیست) مثل یک بیماری افتاده به جونم و ول کن هم نیست

تصویر خانم آسمان

به نظر این اقا خیلی ادم چیپی به نظر میاد. یعنی اگه یه کلمه از این حرفهارو به من میزد به ازای هر کلمه دو تا دندونش تو شکمش بود.
به نظرم از این دفعه خواستی با هرکسی وارد رابطه بشی اول باهاش رک و راست در مورد اینده و خرج کردن صحبت کن بگو زیاد روی پول من که خانوم هستم حساب نکن اصلا تحت هیچ عنوان اگه با یه نفر ازدواج هم کردی اجازه نده سر از مشکلات خانوادگیت در بیاره و بخواد سواستفاده کنه سعی کن یه سری دوست خانوم پیدا کنی به عنوان سنگ صبور و درد دل های خانوادگیت رو به اونها بکنی.
مثلا من همیشه درد دل های خیلی خصوصیم رو به دوستهایی میگم که میدونم سالی یه بار هم همدیگر رو نمیبینیم چون حتی به همکلاسی خانومت هم تو دانشگاه نمیتونی اطمینان کنی کلا من برای هر مشکلم یه دوست دارم با خودمم عهد کردم به شوهرم اجازه دخالت تو مشکلات خانوادگیم رو ندم چون میدونم همیشه مثل پتک میکوبه سر ادم.
نگران مامانت اینها هم نباش دکتر همیشه به من میگفت تو خودت رو ناراحت نکن مامانت بیمار هست تقصیر تو نیست من و تو الان تنها شانسی که داریم انتخاب درست برای اینده  هست.
حالا تو هم موقعیت خوبی هم از نظر تحصیلی داری هم از نظر شغلی و مالی پیشرفت خوبی داشتی به نظرم عجله نکن با دقت انتخاب کن فقط یه ذره سعی کن روی خودت کار کنی من جات باشم اول تکلیف دکتری رو مشخص میکنم بعد در کنارش به ازدواج هم فکر میکنم. سعی کن یه انتخابی کنی که پس فردا بچه ات بهت نگه این چه شوهری بود.

تصویر احسان69

خاک تو سرم!!!! اومده ازت پول قرض کنه؟؟؟؟؟؟ واقعا؟؟؟؟

عجب بشریه این آدم!

تصویر احسان69

خانم دکتر دمت گرم! اون پایین مایینا خیلی خوب گفتی.

ازت میخوام با حسرت بیشتر حرف بزنی. یادش بده که مثل خودت قوی باشه
اون به صحبتات احتیاج داره

تصویر احسان69

خواهر من! میگم که شما اصلا به نظر خانوادت کار نداشته باش که کدوم لباس قشنگه! شما باید زندگی کنی اونطور که خودت میخای! چون هم عاقلی هم بالغ! بعدشم اگه یه پسر عاقل باشه هیچوقت شرایط زندگیتو تبدیل به شرایط بدی که ازش فرار کردی نمیکنه! خواهر من خودت تحقیق کن! دوست، همکار، بلاخره یه نفر پیدا میشه که کمکت کنه دیگه. نگران چی هستی؟ باور کن من الان خیلیارو میشناسم که شرایط خانوادگی بسیار دشواری داشتن و الان ازدواج کردن و خوشبختن! شما چرا جوش سلیقه ی دختر داشتن یا پسر داشتن مامانتو میخوری؟ ول کن بابا! زندگیتو بکن. از اون حال و هوای خونتون خارج شو. باور کن اونی که عاقل باشه شرایطت رو درک میکنه!
به نظر من برو تو دفاتر ازدواج ثبت نام کن و خودت طرف مقابلتو انتخاب کن، خودت تحقیق کن و خودتم تمام شرایطت رو بهش بگو
خیلی خوبه این کار
این کارو بکن خواهر من

تصویر احسان69

خواهر من. من میدونم واسه خانوم خوبی مثل شما خواستگار زیاده. به این دلیل میگم تو دفاتر ثبت نام کن که اونجا افرادی هستن که توتحقیقات کمکت میکنن تا بتونی راحت انتخاب کنی

تصویر haserat
نویسنده haserat در

من نیازی به ثبت نام در دفاتر ازدواج ندارم و تا قبل این خواستگارهایی داشتم اما بحث این بود که نمیذاشتن اسم خواستگار را هم مطرح کنم. الانم جایی استخدام هستم و اگر محل کارم را به یک قسمت دیگه همون جایی که هستم انتقال بدم خواستگار برام پیدا میشه اما اولا ممکنه محل کارم از خونه دور بشه و دوما الان کارم تو این قسمت که هستم خوبه و راضیم و جای دیگه کارم سنگین تره و ثانیا وقتی کارم بیشتر بشه دیگه وقت برای درس خواندن پیدا نمیکنم. برا همین محل کارم را از اون قسمت عوض نکردم. یا باید این کار خوبی را که دارم عوض کنم و خستگی کار بیشتر را بپذیرم و برم قسمتهای دیگه که قطعا خواستگار پیدا میشه اما اونم باز ریسکه چون معلوم نیست طرف فرهنگش به ما بخوره(در جایی که کار میکنم اقایون مجرد هستن که مایل به ازدواج باشن اما در قسمتهای دیگه هستن و من سختمه برم تو قسمتهای دیگه و راهمو دور کنم) یا بذارم دکترامم قبول شم و بعد برم قسمتهای دیگه

تصویر پروانه

سلام دوست عزیز
من هم مثل شما تجربه سروکارداشتن باجسد رو دارم وکلا چندیال اول دانشگاه دائما باجسد وسالن تشریح محشوربودم:-)
اوایلش هم میترسیدم هم خیلی ازاین احساس های ناخوشایندی که شما دارین به سراغم میومد همیشه دیر میرفتم سرکلاس، دور ازجسد وایمیستادم و تاجاییکه میتونسنم به جسد نگاه نمیکردم استاد که کلاس روتموم میکرد فوری میزدم بیرون همیشه از دوشب قبل تا دوشب بعداز کلاس آناتومی شب ها کابوس جسد میدیدم از بوی فرمالین حالم بدمیشد لباس ها و روپوشم رو چندبار میشستم ولی،همچنان بوی،فرمالین میداد و حالم رو بهم میزد از غذاافتاده بودم ومثل شما فکر جسدومرگ یک دقیقه ولم نمیکرد تا اینکه موقع امتحان شد ومن موندم با هزارتا اسم عصب وشریان وورید وعضله که باید روی جسد مسیر و اسماشون رو یادمیگرفتم و به توامتحان ظرف چندثانیه به استاد جواب میدادم این شد که مجبورشدم خودم باپای خودم برم سالن تشریح وچند ساعت وایسم بالای جسد وتمرین کنم اولش فقط بادوستام میرفتم وخیلی جوسالن تشریح برام قبض داشت ولی باورتون نمیشه بعداز یه مدت حتی مینونستم تنهایی بمونم بالای جسد وخیلی هم بهم سخت نمیگذشت خلاصه کم کم همه چیز برام عادی شد وتمام احساس های بدی که داشتم برطرف شد به نظرم شما خودتون به احساس تون دامن میزنید واجازه نمیدید که براتون عادی بشه یادمرگ تاجاییکه آدم رو به خودش بیاره و مانع گناه کردنش بشه خیلی هم خوله و توروایات هم بهش سفارش شده ولی اگه به انسان احساس ناامیدی از زندگی وافسردگی بده مخربه ببین عزیزم هیچکس مثل خودتون نمیتونه به شما کمک کنه هرچه سریعتر این افکار منفی رو ازخودتون دورکنید به جای اینکه همه وقتتون رو صرف کار وتحصیل کنید یه زمانی روتوی روز به تفریح و گردش اختصاصی بدید بادوستانتون به سینما، پارک، رستوران وکانهای تفریحی برید وخوش بگذرونید تااین خلق،افسرده سریعتر ازتون دوربشه
خواستم بدونید منم تجربه های مشابه شما داشتم و کاملا درکتون میکنم ولی اجازه ندادم تو روحم ریشه داربشه و روزندگیم تاثیر بذاره الان خیلی دختر شاد و خوشحالی هستم وهمیشه درحال خنده م این همه بهم میگن که چقدر زندگی شادی دارم از زندگی کردن و تفریح وگردش خیلی لذت میبرم وهرچند یادمرگ گاهی به سراغم میاد ولی ازفکرش افسرده نمیشم شما هم اگه بخواهید میتونید دوست خوبم امیدوارم موفق باشید

تصویر ali08
نویسنده ali08 در

خب برو روانشناس چ ربطی ب مشاوره ازدواج داشت

تصویر hosseinz
نویسنده hosseinz در

نمونه ی مشخص تر این افسردگی ترس از دست دادن عزیزان هست.
کابوس از دست دادن بهتره بگیم.
قطعا به مشاوره دلسوز مراجعه کن و مطمین باش حل میشه.

قبل دکترا ازدواج کن. حقیقتش مدرک رو همیشه میشه گرفت اما
عمر و شادابی که میره دیگه برنمیگرده. روش فکر کن،... .

تصویر haserat
نویسنده haserat در

راستش زمینه ازدواج من تا ده سال اینده فراهم نمیشه. به این دلایل:
خانواده خیییلی سخت گیری دارم که اصلا پشتم واینمیستن و چه بسا فقط طرف غریبه را میگیرن و پدری فوق العاده ترسو و عصبانی و خسیس دارم که حتی فکرنکنم فردا روز حاضر باشه به من جهیزیه بده(البته خودم خداروشکر از پس مسائل مالیم به تنهایی براومدم و میتونم همه چیزم را به تنهایی تهیه کنم.)
مادرم خیییلی سخت گیر و اونم عصبانی هست و مدام پدر و مادرم سر هر مسئله ای از من ایراد میگیرن و خانواده پدریمم از خانواده مادریم اصلا خوششون نمیاد و ما را بچشم دشمن میبینن و همش به من و خواهرم حسادت میکنن و دنبال نقطه ضعف از ما هستن. خانواده مادریمم باز من و خواهرم را از خودشون نمیدونن و باز هم به دلیل حسادت همش دنبال اینن که یک روز بدبختی ما را ببینن(این وسط ما بچه ها داریم حیف میشیم)
پدر و مادرمم فقط دوست دارن از دست ما خلاص بشن و هرچه زودتر ازدواج کنیم و حتی کسی بیاد خواستگاریم اصلا به خودشون زحمت تحقیق کردن هم نمیدن.
دو خواهر بزرگتر دارم که بالای ۳۰سال هستن و فوق العاده افسردگی دارن و اونا هم به دلیل حرکات پدر و مادرم از ازدواج ترسیدن و به این سن رسیدن.
پدرم نگران خواهر و برادرهای خودشه و مادرمم به چشم لکه ی ننگ به ما نگاه میکنه. مادرم هرجا میره دنبال اینه که نقطه ضعفهای منو اعلام کنه و چون در زمینه درس و کار موفق بودم همش میگه دخترم اصلا اشپزی بلد نیست و جلو بقیه با من و خواهرم خیلی بد صحبت میکنه و مدام ایراد میگیره(و بقیه هم سو استفاده میکنن).
در دانشگاه خواستگارهایی داشتم که چون یک شهر دیگه بودن قبول نکردم. در محیط کار هم یک خواستگار داشتم که ول کن نبود و با اینکه حرکات و ظاهرش به دلم نبود و برای فرار از دست خانوادم تصمیم گرفته بودم که باهاش ازدواج کنم و اونم اصلا ول کن نبود اما بعد دوسال همش به من توهین میکرد و چون از جو خانواده من و اهمیت نداشتن ما برای پدر و مادرمون مطلع شده بود به خودش جرات داده بود هر طور دلش میخواد برخورد کنه و منم بعد دوسال دیدم ازدواج با این ادم از چاله به چاه افتادنه و بهش جواب رد دادم و اونم کلی تهدید و توهین و ابروریزی کرد و هنوزم بعد ۵ماه پیام میده و تهدید میکنه.
پدرم هم خیلی خسیسه و کوچکترین چیزی را که برام بخره پولش را با من که دخترم حساب میکنه. درست عین همکارم که به درامدم چشم دوخته بود و از خداش بود وقتی میرفتیم بیرون من پول غذا را حساب کنم.
خودمم تا الان فقط خدا کمکم کرده که تونستم در کار و درسم موفق باشم و بهترین جا درس بخونم و الانم خدا را شکر محتاج یک ریال پول خانوادم هم نیستم(خانوادم وضع مالی متوسط دارن) و از نظر ظاهر هم خوبم و تونستم تنهایی با این سن هم خونه بخرم هم ماشین.
اقواممون هم اصلا برای ما دل نمی سوزانن و مثلا همکار فامیل نزدیکم گفته بود یکی از همکارهاش پسر خوبیه و بذار برای ازدواج با من معرفی کنه اما اقواممون اصلا دوست ندارن واسطه ازدواج بشن(با اینکه بچه های خودشون اکثرا ازدواج کردن)
پدرم اصلا دوست نداره ما حق نظر دادن داشته باشیم و مدام من و خواهرم را دست کم میگیره.
به این دلایل من مدتیست با مادرم صحبت نمیکنم و با خدا هم قهر کردم یکجورایی.
الانم تنها دلخوشیم خوندن برای دکترا و پذیرش گرفته.
پستهای قبلیمم این بود:از وقتی با ماشین میرم سرکار؛ خواستگارم مرا تهدید به کشتن کرد

تصویر خانم آسمان

حسرت جون من اگر از مشکلات خانوادگیم از بچگی تا الان بخوام بگم پنج جلد کتاب میشه و یه داستان غم انگیز تمام مشکلاتم هم با مادرم بود انگار مادر پدرها با هم مشکل دارن سر بچه بیچاره خالی میکنن منم چون عزیز دردونه بابام بودم تمام بلاهارو مادرم به سرم اورد ولش میکردی میگفت اصلا نمیخواد دیپلم هم بگیری بیخودی خرج تراشی میکنی برای خانواده تمام بدبختی هارو مینداخت گردن من شب امتحان من فامیل هاش از شهرستان و همه جا میریختن مثل قربتی ها خونه ما نمیذاشتن من درس بخونم بعد تا من حرف میزدم میگفت لازم نکرده درس بخونی مگه با مدرکت تا الان چه غلطی کردی که میخوای درس بخونی تا یه کار اشتباه میکردم به برادرهام میگفت باهاش حرف نزنین به من میگفت برو دوست پسر بگیر که دست از سر ما برداری انقدر درس درس نکنی و بری از خونه بیرون یه نفسی از دستت بکشیم چند سال اخیر هم که سر ارث و میراث که بابام هیچی بهش به خاطر اخلاق خوشش نداد به من میگفت بیفتی بمیری ارثت برسه به من همیشه ارزوی مرگ من رو داره یعنی من تو کل این دنیا فقط خدارو داشتم و بعد هم بابام رو که داشت تلاش میکرد تو این چند سال رابطه منو بابام هم بزنه خراب کنه.
تمام این مشکلات هم از اینجا اب میخورد که بابای من که هم موقعیت تحصیلیش خوب بود هم موقعیت مالیش رفت با یه خانواده بدرد نخور وصلت کرد حالا جوری شده که مادر من بعد این همه سال میگه خانواده تو ادم نبودن ما خیلی بهتر بودیم منم که متخصص در ازار و اذیت کسی که ازارم بده برخلاف میلش هم درس خوندم هم هر وقت حرف بزنه میگم تو حرف نزن اگه بابای من نبود تو الان معلوم نبود چیکار میکردی. جالبه خیلی من از خودش و خانوادش خوشم میاد چند سال پیش میخواست خواهر زاده پیر پسرش هم غالب من کنه یعنی کاری کردم دیگه خالم اینها جرات نکنن بیان ایران گفتم این خانواده حالا انقدر ادم شدن که دوباره بخوان با ما وصلت کنن چطور جرات کردن اسم منو به زبون نجسشون بیارن.
میخوام بگم همه تو خانوادشون مشکل دارن خداییش اگه کسی دیگه جای من بود تو این چند سال دووم نمی اورد گاهی یه چیزهایی تو گروه می گفتم که دکتر هم گریه اش میگرفت از دست مادرم همه میگن اخه چطور دلش میاد با یه دونه دخترش این کار رو بکنه ولی تنها حسی که من فکر میکنم نسبت به من داره اینه که فکر میکنه من هووشم.
اتفاقا دوستهای من خیلی میخواستن از ضعف من و اختلافات من با خانوادم استفاده کنن ولی حسابی حالشون رو جا اوردم به قول تو از چاله در اومدن و تو چاه افتادن هست. برای همین روی ازدواجت خیلی دقت کن.
به قول بابا اتی مردی که وایسته تو پول میز رو حساب کنی مرد نیست.

تصویر haserat
نویسنده haserat در

اقا احسان تو این جامعه بهترین دختر هم که باشی وقتی یک پسر میاد خواستگاریت خیلی خوب متوجه میشه که خانواده دختر تا چه حد برای اون دختر ارزش قایلن. پس اگر ببینه خیلی بهش احترام نمیذارن وقتی کوچکترین اختلافی پیش بیاد سو استفاده میکنه و میگه خانوادش هم که پشتش واینمیستن پس هرطور دلش بخواد برخورد میکته.
یک دختر به تنهایی چطور میتونه به خواستگاراش اعتماد کنه وقتی برای تحقیق هم چندان وقت نمیذارن. خانواده من دوست داشتن بچه هاشون پسر بودن و دختر اگر رئیس جمهور هم بشه بازم به چشمشون نا توانه و از پس هیچ کاری بر نمیاد.
شاید باورتون نشه من وقتی یکی بیاد خواستگاریم و ۵۰درصد به نظرم خوب باشه عزا میگیرم که چطور به خانوادم بگم. انتظار دارن ازدواج کنم در حالی که یک کلمه هم با خواستگارم صحبت نکرده باشم. حتی درمورد همه لباسهایی که میخرم که بنظر همه خیلی هم سنگینه بازم نظر مخالف میدن

تصویر احسان ا

خب تقریبا همه با پدر و مادرشون مشکل دارنsad
منم خیلی دوسداشتم ی خونه مجردی داشتم و جدا از پدر و مادرم زندگی میکردم 

تصویر احسان69

خواهر من!
اولا: بدون خدا تا تصمیم کبری هم نمیتونی بخونی چه برسه به دکترا!
دوما: اون آقا غلط کرده تورو تهدید کرده! من و امثال من نمردیم که بذاریم کسی بخواد ازین غلطا بکنه!
سومٱ: شما و خواهرات نباید انقدر جوش بزنید و خودتونو درگیر اقوامتون کنید. شماها تحصیل کرده اید و وارد جامعه شدید. خط شما از اونا جداست! افراد زیادی هستن که مثل شما هستن. به نظر من شرایطتون باعث شده که اونطور پیشرفت کنید. شما بیرون از خونه دارای سطح اجتماعی بالایی هستید. وقتی از محل کارتون برمیگردید خونه تو راه به خودتون بگید من فقط دارم میرم به استراحتگاهم. وارد خونه بشید ولی وارد حال و هوای خونه نشید و فقط ط ط به بیرون و پیشرفت تو محل کارتون فکر کنید.شخص عاقلی که بخواد ازتون خواستگاری کنه ممطمئنا شما رو درک میکنه و اینو ازتون میخواد که رفتار خانوادتون رو شما تاثیر گذار نباشه. به خواهرتونم بگید رفتار خانوادتون روشون تاثیر نذاره که عز ازدواج زده بشن و بترسن.
دایی خودم با یه دختری مثل شرایط شما ازدواج کرد، حتی دختره مثل شما تحصیلاتم نداره در حالی که داییم تحصیلات داشت.دختره کلا خطش از خانوادش جدا بود. اخلاقش خیلی خوبه و از همه زن دایی هام بهتره.

خواهر من شما که اوضاعت خیلی خوبه. من دلیلی نمیبینم غصه بخوری. رفتار پدر و مادرت و اقوامت ربطی به تو نداره. تو زندگی خودتو بکن.
تو باید به خودت افتخار کنی و سرتو بالا بگیری

نصف آدمای موفق تو دنیا زندگیشون مثل تو بوده

بهت توصیه میکنم زندگینامه ی پروفسور حسابی رو بخون. ببینی تو چه سختی بزرگ شده بعد احساس میکنی خودت توی بهشتی

تصویر Minoo28
نویسنده Minoo28 در

ببخشید گلم مگه هر کس که به هر دلیل بمیره رو تشریح میکنن؟

تصویر Minoo28
نویسنده Minoo28 در

ببخشید گلم مگه هر کس که به هر دلیل بمیره رو تشریح میکنن؟

تصویر vakili
نویسنده vakili در

  از روزنامه  کیهان درج کردم براتون . گفتگو با تشریح کننده اجساده خیلی طولانیه من یک جاشو کپی کردم:

خواب براي وي مترادف با کابوس است چراکه از وقتي به اين شغل وارد شده با خواب آرام و روياهاي زيبا خداحافظي کرده و بدون استثناء در خواب هايش نشانه اي از جسد، روح، سالن تشريح، اره برقي و خون وجود دارد.
    محمدي متذکر مي شود: تصور کنيد در حال تشريح همان جسدي که سينه اش با چاقو شکافته شده و اعضاي داخلي بدن به وضوح ديده مي شود و از پيکر آن خون، چربي و مايعات جاري است با تو سخن بگويد که « تِز اُولدا، زارا گلديم!» و از خواب بپري، واقعاً وحشتناک نيست؟!
    وي اضافه مي کند: براي نديدن چنين خواب هايي سوره ناس مي خوانم، حتي گاهي در خواب کالبدگشايي خودم، فرزندم و ساير عزيزان را مي بينم يا اين که در يکي از اتاق هاي منزل جسد قرار داده ام و نمي خواهم اعضاي خانواده آنجا بروند.
    اين کاردان پزشکي قانوني مي گويد: يکي از همکاران بايد پوکه گلوله از بدن جسد پيدا مي کرد ولي با وجود شکافتن بدن و جست وجوي همه اندام ها موفق نمي شد، که فرد متوفي به خواب همکارمان آمده و مي گويد «نيهَ مَن اينجدي سَن؟ بورنوماباخ! اُوردا تاپارسان...»، روز بعد اين کارشناس بيني فرد را بررسي کرده و پوکه گلوله را همان جا مي يابد.
    همکار ديگر محمدي مي گويد: بعد از بخيه بدن متوفي قصد ترک سالن را داشته ولي مرده وي را گرفته و مانع بيروي رفتن او مي شود در اثر فريادهاي اين خانم، نگهبان داخل سالن آمده و متوجه مي شود لباس وي به انگشت جسد گره خورده و نمي تواند راه برود وگرنه روح بر جسم حلول نکرده است.

تصویر ali18
نویسنده ali18 در

یعنی میشه چهار تا فیلم وحشتناک با این حرفا درست کرد

واقعا خیلی سخته

همه کس از پسش بر نمیان

تصویر haserat
نویسنده haserat در

یکی از چیزایی که واقعا ذهنم را درگیر کرده اینه: ادم با این همه زیبایی و تحصیلات و شان و منزلت که داره و با این همه سر زبون که داره وقتی مرد از یک مورچه هم نا توان تره و صداش به هیچ جا نمیرسه. بعضی وقتها به صورت خودم تو اینه که نگاه میکنم میگم همه ی این اعضا قراره بره زیر خاک با تمام زیباییش و قسمت کرم ها بشه. تمام این بدن با کل قد و قواره ی زیبایی که داره وقتی مرد جنازشو خیلی راحت پرت میکنن روی تخت و میشکافن و بعد هم قسمت حشرات. بعضی وقتا تو اینه که نگاه میکنم گریم میگیره. باورکردن حرفام برای خیلیا سخته چون فکر میکنن مرگ خیلی باهاشون فاصله داره. اما بخدا قسم که از نفس به ادم نزدیکتره و خیلی سریع اتفاق میفته. بعضی وقتا بخودم میگم اگر یهو بمیرم و جسد خودم را ببینم چی کار میتونم بکنم. وقتی ببینم با این همه منزلت بدنم را مثل یک تکه گوشت گندیده پرت میکنن روی تخت و میشکافن. با این فکرا من چطور میتونم ازدواج کنم؟

تصویر zahrasadat-s

ان شاالله که حداقل تا 120 سال دیگه عمر با عزت داشته باشی . آخه چرا اینقدر ناامیدی ؟

مرگ برای همه هست . ( چقدر راحت از مرگ حرف می زنم منی که وقتی خبر مرگ کسی رو میشنوم کلی ناراحت میشم . اگه بشناسمش کلی گریه م می گیره . منی که اینقدر زود برای ناراحتی دیگران ناراحت میشمو گریه م میگیره ) ولی چیکار میشه کرد عزیزم ؟

از مرگ فرار کنیم ؟ از اول همینجور بوده تا آخرشم همینجوره . مگه ما از آدم ابوالبشر تا حضرت قائم (عج) برتریم ؟ همه از خاکیم آخرشم همونجور که خودت گفتی برمیگردیم بخاک .

جسد ما بعد از یه مدتی شروع به تجزیه می کنه و خوراک کرمها و انواع و اقسام حشرات میشه . به نظرت اگه جسد ما تشریح بشه تا یه دردی از درد بشر کم بشه بهتر نیست تا الکی خوراک کرمها بشه ؟

یکی از اساتید دانشگاه ها رو چندوقت پیش شنیدم که وصیت کرده بوده بعد از مرگش جسدش رو بزارن توی دانشگاه برای تشریح . و همین کار رو هم کرده بودن .

اگه همه بدونیم مرگ ما به دم و بازدمی بنده اینقدر هم دیگه رو اذیت نمی کردیم . حتی همین سایت ، هیچ کسی دیگری رو نمیشناسه ولی بی خودی به خاطر اینکه نظراتمون با هم اختلاف داره حرمت هم رو می شکنیم .

عزیزم آخر و عاقبت همه ی ما یکیه : مرگ .

از دستش راه فراری نداریم .

حالا شما چه ناامید باشی . چه امیدوار . چه درس بخونی و مشکلی از روی مشکل آدمها برداری چه بی سواد باشی . چه پولدار چه فقیر . همه یه جا میریم .

پس ناامیدی رو از خودت دور کن .

انیشتن موقع مرگش روی میزش پر بوده از فرمول و حساب و کتاب !

یکی دیگه از دانشمندان ایرانی که متاسفانه اسمش رو فراموش کردم که حتما خودت شنیدی : موقع مرگ راجع به یه مسئله علمی از یکی از دوستانش سوال می کرده که بهش اعتراض کردن که تو در حال مرگی این چیزا به چه دردت می خوره ؟ گفته اگه جواب این موضوع رو بدونمو بمیرم بهتره یا در حسرت جواب بمیرم ؟

حضرت محمد (ص) نمی دونسته که آخرش چی میشه ؟ فکر می کنی برای چی اینقدر سختی و عذاب مشرکین و اعراب جاهل زمانشون رو تحمل می کردن ؟

یا همین دکتر حسابی ، چرا اینقدر زحمت می کشید ؟

یا ماری کوری که با سختی درس خوند و اختراع کرد و آخرش هم با همون اختراع خودش مریض شد و از دنیا رفت ؟

همه ی ما داریم از زحمات افراد قبل از خودمون استفاده می کنیم . وگرنه ما که از خودمون چیزی نداریم . توی دوران ما همه چیز حاضر و آماده در اختیارمون بوده .

به قوله معروف دیگران کاشتن تا ما بخوریم . حالا ما باید بکاریم تا دیگران بخورن .

فکر می کنی اگه بگی من شاید لحظه ی دیگه بمیرم پس هیچی به من مربوط نیست ، دیگه همه چی حله ؟ نه عزیزم خدا به خاطر هر چیزی که در اختیار ما گذاشته از ما حساب پس می گیره . ما باید جوابگو باشیم .

الان اینقدرها انسان هستن که با بیماریهای صعب العلاج دست به گریبانن و آرزو دارن که سلامتیشون رو بدست بیارن تا بتونن زندگی کنن . افرادی که سرطان ریه دارن آرزوی یه نفس راحت و بدون درد رو میکشن . اونوقت امثال ماها همش در حال کفر نعمتیم . چهار ستون بدنمون سالمه اونوقت می گیم آخرش که می میریم دیگه چرا کاری بکنیم ؟

می دونم تشریح و کالبد شکافی وحشتناکه ولی عزیزم شما نباید به خاطر این موضوع خودت رو از خوشی های حلال محروم کنی .

یه خورده به دور و بر خودت نگاه کن . به افراد عاشق نگاه کن . ببین چه ذوقی دارن ؟ چند لحظه خودت رو جای اونا قرار بده . تصور کن عاشق شدی . تصور کن عشقت رو در آغوش گرفتی و می بوسی . نمیدونی چه حالی داره . عزیزم غم و ناامیدی رو از خودت دور کن . دنبال عشق باش . جوینده باش تا یابنده باشی . با عشق ، لذت زندگی رو بچش . عشق چیزه عجیبیه تا تجربه ش نکنی متوجه نیستی ولی وقتی تجربه کردی دیگه نمی خوای از دستش بدی .

نمیدونی چه نعمتها و لذتهایی رو داری از دست می دی . surprise

به خودت بیا . تو دلت پاکه . بهترین زندگیها انتظارت رو می کشن heart

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

سلام دوستان من یک سوال دارم لطفا یکی جوابمو بده. از کجا میتونم سوال خودم رو مطرح کنم؟؟؟ قسمت ارسال سوال که میگه امکان دسترسی وجود ندارد. پس کجا باید رفت؟؟؟ 

ممنون

تصویر zahrasadat-s

سلام . از قسمت ارسال مطلب .

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

مرسی

تصویر zahrasadat-s

خب عزیزم خواهشا بیا اینجا و نظر بده .

اصلا خودت رو نباز دنبال درست رو بگیر و موفقتر از قبل شو . yesخدا باهاته عزیزم . cheekyامیدوارم موقعیت ازدواج هم برات هر چه زودتر فراهم بشه .heart اونوقت خیلی راحتر میتونی به خود اصلیت برگردی . kiss

تصویر vakili
نویسنده vakili در

کاربران جسد دوست
لطفا توی گول بزنید آناتومی یا تشریح جسد
نتایج جستجو رو بخونید و لذت ببرید

تصویر خانم آسمان

چقدر نظرها و ترس ها با هم فرق داره!!

فکر نکنم من از تشریح مرده بترسم چون خیلی ادم بی احساسی هستم یعنی مرده رو تو هر حالتی ببینم اصلا بهم حس خاصی دست نمیده چه سالم چه تشریح و درب و داغون باشه.

من عاشق اینم که یه روز بازپرس جنایی بشم و همش سر کارم با پزشکی قانونی و بازدید از محل وقوع حادثه و... باشم.

به نظرم کاربر خیلی روح لطیفی داره که طبیعی هست ولی من خیلی بیش از حد ادم بی احساسی هستم.

 ولی حس خودم در مورد مرگ کاملا طبیعی هست یعنی نهایت لذت رو از زندگیم میبرم برنامه ریزی برای تا بیست سال اینده ام رو هم کردم اگر هم بگن سه روز دیگه میمیری هیچ حس بدی ندارم فکر نمیکنم کار ناتمامی داشته باشم خیلی از خودم راضی ام احساس نمیکنم به کسی دینی دارم مثل یه ادمی هستم که بگن چمدونت رو ادماده کن میخوایم بریم شمال مسافرت اصلا نمیترسم انقدر هم کنجکاو هستم میخوام برم ببینم اون دنیا چه خبره!

به نظر من جسم ادمها مهم نیست مهم روح هست ممکنه جسم بره زیر خاک ولی روح ادم میمونه با اون کارهایی که خوب یا بد تو زنده بودنمون انجام دادیم.

من همیشه قبل جسمم نگران روحم هستم همونطور که ادم عاقل یه سنگ نمیزنه تو سر خودش و به جسمش اسیب نمیزنه و مواظب خودش هست یه ادم عاقلتر مواظب روحش هست نه خودش به روح خودش ضربه میزنه هم اینکه نمیذاره کسی دیگه به روحش اسیبی وارد کنه.

عشق به جسم و روح هم وقتی بوجود میاد که ادم عاشق خودش باشه بفهمه که خودش  به اندازه خودش مفید هست تو جامعه دیگران دوستش دارن یه خانواده خوب داره جسم سالم داره.

به نظر من دیدن تشریح جنازه ها یه بخش کوچیکی از ترسهای کاربر هست یه جورایی انگار از خودش راضی نیست انگار مشکل از یه جای دیگه هست.

من خودم تو زندگیم هزار تا مشکل دارم ولی همیشه میگم با وجود این مشکلها من چطوری باید خوب زندگی کنم مثل ادمی که یه پا نداره میگه خوب حالا با نداشتن یه پا من چطوری باید مثل ادمهای عادی دیگه زندگی کنم.

به نظرم گاهی ادم برای اینکه بفهمه مشکل نداره بره تو اجتماع یه سرکی بکشه ببینه مردم چطور دارن زندگی میکنن گاهی مشکلات روحی ما به خاطر اینه که از خودمون و زندگی توقعمون بالاست به خودمون سخت میگیریم.

گاهی اوقات به حیوانها و پرنده ها نگاه کن که چه تلاشی برای لونه سازی میکنن و بعد میرن جفت انتخاب میکنن و تشکیل خانواده میدن  با اینکه میدونن همیشه خطر در کمینشون هست که یا  یه شکارچی  بزنه لونه شون رو خراب کنه یا یه حیوون دیگه بیاد بچشون رو ببره یا هزار تا اتفاق دیگه ولی با انگیزه و غریزه به زندگیشون ادامه میدن.

تصویر Minoo28
نویسنده Minoo28 در

خانم دکتر
چطوری همزمان بدون احساسی و هم عاشق ؟
خوش بحال دوست صمیمی و شوهرت شخصیتت خیلی محکمه و استوار ایکاش همه همینجوری باشیم به سدمعبرهایی که دشمن ها و حسودها برامون میسازند توجه نکنیم. من دوستی دارم که استعداد زیادی توی کارگردانی داشت و تازه میخاست شروع به پیشرفت کنه حسودا جلوشو گرفتن بیچاره دوستم نشست تو خونه و به در و دیوار زل میزنه و افسردگی گرفته از دست اطرافیانش.

تصویر vakili
نویسنده vakili در

خودت به خودت کمک کنی بهتره چون هیچ کس شما رو بهتر از خودت نمی شناسه . کارها و فعالیت جدید انجام بده که دوستش داری یا باعث میشه ذهنت از دنیای اجساد منحرف بشه

صفحه‌ها