عاشقانه ترین زندگی-برگ پنجم: کاروان عروسی عروس بهشت

20:15 - 1393/02/23

با یاری زوج آسمانی! بسم الله...

سلام

امروز و امشب هم از همون روزها و شبهای خیلی خیلی قشنگه. شبی که عرشیان و فرشیان از یمن قدوم پربرکت تنها مولودی که از حریم خدا پا به دیدگان فرشیان نهاد شاد و مسرورند. مولودی که پیامبر(ص) خدا را به حق او میخواند. اسوه ای که دردانه پیامبر(ص) نور چشم پیامبر(ص) سعادتمندی کامل و حقیقی دنیا و آخرت را حبّ و دوستی ایشان در زندگی دنیا و پس از آن می داند.

علی (ع)...

نمونه کامل یک انسان، کسی که جاذبه اش به گونه ای بود که انسان های پاک طینت را چون پروانه گرد شمع وجودش جذب می کرد و دافعه اش دشمنان ملعون ایشان را به رعب و وحشت می انداخت.

زبان و قلم در وصفش الکن و ناتوان است... فقط می توان گفت:

                                                                                 «او علی (ع) عالی اعلا، امیرالمومنین است....»

باز هم این شب قشنگ را بهانه ای می کنیم برای تلمذ از لحظه لحظه های زندگی مشترک این نمونه کامل انسانیت و همسر هم کفوش...

                                                         ************************************************************

خورشيد در سينه ى مغرب ناپديد شد و ساعت بردن عروس از خانه ى پيامبر به خانه ى شوى گرانقدرش، على عليه السلام فرارسيد. شب موعود فرارسيد، همان شبى كه دخت بهشت مى بايست با وجود پدرى چون پيامبر، احساس يتيمى كند و به ياد فقدان مادرش «خديجه» بيفتد، چرا كه مادر در زندگى دخترش نقش مهمى ايفا مى كند. بويژه شب عروسى دخترش عدم حضور او سخت احساس مى گردد و آن شب مام پرفضيلت «فاطمه» در كنارش نبود.

پيامبر همه ى تدابير را براى شب عروسى انديشيده بود تا مراسم ازدواج دخت سرفرازش، فاطمه عليهاالسلام با وجود سادگى و سهولت و دورى از هر گونه تشريفات و تجملات از بالاترين درجه ى شكوه و زيبايى و محتوا و معنويت لبريز باشد. و راستى كه تاريخ چنين مراسم ساده و باصفا و پرشكوه و معنويتى را بياد ندارد. تا آنجايى كه «هيثمى» در «مجمع الزوائد» به نقل از «جابر» مى نويسد:

ما در عروسى پرشكوه «على» و «فاطمه» حضور داشتيم، راستى كه مراسمى بهتر و پرجاذبه تر از آن نديديم.

پيامبر به همسران خويش دستور داد تا فاطمه عليهاالسلام را براى عروسى بيارايند و آنان با مهر و شور مادرى او را آراستند و عطرآگين نمودند و زر و زيورهايى به او پوشانيدند.

يكى سرمباركش را شانه زد و ديگرى آن را به گونه اى خاص تنظيم و مرتب نمود.

آنگاه آن دخت بهشت، لباس خاص عروسى اش را كه «جبرئيل» از بهشت به ارمغان آورده و بى نظير بود به تن كرد و باشكوهى وصف ناپذير آماده ى حركت به خانه ى جديد خويش گرديد.

* كاروان عروسى دخت بهشت

پيامبر گرامى دخت پاك و پرمعنويت خويش و داماد ارجمندش را فراخواند. «فاطمه» در حالى كه لباس بلندى بر تن داشت و دامان آن به زمين كشيده مى شد، به پيشگاه پدر آمد اما دنيايى وقار و شكوه و عظمت را مجسم مى ساخت و از شدت حياء عرق مى ريخت.

گويى خداى پرمهر اراده فرموده بود كه مراسم عروسى «فاطمه» از هر جهت شكوهبار و ممتاز باشد و پيامبر خدا نيز در اين انديشه بود كه دخت بهشتى اش احساس بى مادرى نكند.

از هفتمين امام نور آورده اند كه به نقل از پدران گرانمايه اش و آنان از «جابر بن عبدالله انصارى» آورده اند كه:

هنگامى كه شب عروسى فرارسيد خود پيشواى بزرگ توحيد، مركب مخصوص خويش، معروف به «شهباء» را آورد و محملى بر آن آراست و با نهايت مهر و احترام از دخترش خواست تا بر آن قرار گيرد و بسوى خانه ى شوى ارجمندش حركت كند.

آنگاه به «سلمان» دستور داد تا زمام آن مركب را برگيرد و خود آن بزرگوار نيز به همراه آنان حركت كرد.

در ميان راه، پيامبر دريافت كه فرشته ى وحى جبرئیل و ميكائيل هر كدام به همراه هفتاد هزار فرشته، فرود آمدند.

پيامبر از دليل فرود آنان پرسيد كه گفتند: براى بدرقه ى «فاطمه(س)» به خانه ى شوى گرانمايه اش «على(ع)» آمده ايم.

سپس جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان و پيامبر خدا ضمن بدرقه ى پرفضيلت ترين دختر گيتى تكبير گفتند... و از همان هنگام تكبير در مجالس عروسى رسم گرديد. و نيز مردان «هاشمى» همگى در ركاب بانوى بانوان بودند و پيامبر دستور داد دختران «عبدالمطلب» و بانوان مهاجر و انصار به همراه عروس بهشت، حركت كنند و همسران پيامبر نيز پيشاپيش قافله و مركب عروس اشعارى پرمحتوا مى خواندند و شادى مى كردند.

* اين امانت من نزد توست

هنگامى كه كاروان عروس به خانه رسيد، پيامبر، امير مومنان را فراخواند و پس از آمدن او دخت سرفرازش را خواست و دستش را گرفت و در دست على عليه السلام نهاد و فرمود: «على جان! خداوند دخت پيابر را به تو مبارك سازد.» «بارك الله فى ابنة رسول الله.» و افزود:

يا على! هذه «فاطمة» وديعتى عندك!

يا على! نعم الزوجه «فاطمة»! و يا «فاطمة»! نعم البعل على!!

على جان! اين فاطمه است و امانت من نزد توست!

على جان! «فاطمه» شايسته ترين همسر براى توست. و آنگاه فرمود: اى «فاطمه» على شايسته ترين شوهر است. و دستهاى مقدس را بسوى آسمان گشود و نيايشگرانه زمزمه كرد كه:

بار خدايا! نيكى ها و بركات خويش را بر اين دو فرود فرست، و در فرزندان و نسل پاكشان بركت قرار ده!

بار خدايا! اين دو تن محبوب ترين انسانها نزد من هستند، پس تو نيز آنان را دوست بدار و از سوى خويش حافظ و نگهبان بر آنان بگمار.

بار خدايا! من اين دو تن را با نسل پاكشان، از شيطان رانده شده و شرور و وسوسه هاى آن، به تو پناه مى دهم.

آنگاه آبى خواست و جرعه اى از آن را به سبك خاصى متبرك ساخت و از آن قطراتى بر سر و سينه و ميان شانه هاى دخت گرانقدر و داماد ارجمندش افشاند و دستور داد بانوان، عروس و داماد را در سراى جديدشان به خدا سپارند و بروند.

همه ى آنان به دستور پيامبر رفتند اما «اسماء» باقى ماند. پيامبر گرامى دليل ماندن او را جويا شد كه گفت: پدر و مادرم فدايت باد! ماندنم در اينجا بخاطر پيمانى است كه با مام فضيلت ها، «خديجه» دارم.

پيامبر از پيمان او و خديجه پرسيد و او توضيح داد و آن حضرت گريست و پس از اطمينان از موضوع او را دعا فرمود.

 

                                                                         ********************************************

یا علی تا برگ بعد...

اللّهم صَل علی فاطِمه و اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلمُک

 

http://btid.org/node/29432

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 9 =
*****