قبل از ازدواج چشمها باز... بعد از ازدواج چشمها بسته!!!

00:43 - 1393/04/14

سلام دوستان

من پسری 23 ساله هستم دانشجوی سال آخر رشته مهندسی برق در یکی از دانشگاههای معتبر دولتی در تهران. ما خانواده ای مذهبی هستیم. شرایط حاکم بر محیط دانشگاه و عواملی دیگر باعث شد که من هرچه زود تر به فکر ازدواج بیفتم. تعریف از خود نباشد اما چنین شرایطی در اقوام ما که به لحاظ مادی سطح زندگی نسبتا پایینی دارند یعنی "شاهزاده ای سوار بر اسب سفید"!

یک مورد برای ازدواج در فامیل وجود داشت، پدر و مادرم خیلی با این مورد موافق بودند اما خودم تردید داشتم حقیقتش این دختر ظاهر (زیبایی) چندانی نداشت اما وقار، متانت وحجب و حیای او نظر مرا به خود جلب کرده بود. تحصیلات او دیپلم بود  از نظر مالی تقریبا در یک سطح، اما از لحاظ مذهبی فقط در حد نماز خواندن و نه بیشتر یعنی تا حدودی با ما وبالاخص من تفاوت فرهنگی داشت اما من این امید را داشتم که بهتر بشود و بتوانم او را آنطور که میخواهم تغییر دهم. به هر حال هرطور که بود بعد از کشمکش های فراوان که جریان مفصلی دارد و به کمک لطایف الحیلی که والدین دختر ترتیب دادند من و او با هم عقد کردیم و الان کمتر از یک ماه ست که از عقدمان میگذرد.

متاسفانه بعد از عقدمان هرچه میگذرد میبینم که این دختر آنطور که من فکر میکردم نبوده است دختر بدی نیست، اما به لحاظ مذهبی، فکری و بعضی موارد دیگر آنطور که من تصور میکردم نیست. در واقع میتوان گفت من زیبایی و تدین را که ملاکهای اصلی من برای ازدواج بوده فدای بعضی ویژگیهای نداشته ی این دختر کردم. الان تنها حسنی که او دارد این است که اولا فامیل است وبعد اینکه ظاهرا به حرفم گوش میدهد ودر بعضی موارد با اکراه. او خیلی مرا دوست دارد اما من با توجه به اتفاقاتی که برمن گذشته دلسرد شده ام و خیلی علاقه ای به او ندارم آنقدر فکرم مشغول این موضوع است که حتی به فکر طلاق در کمتر از یک ماه بعد از عقد افتاده ام لطفا راهنمایی ام کنید.

http://btid.org/node/32495

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 5 =
*****