از کجا شروع کنم.... چند ماه پیش ی خوابی دیدم ی مردجوان بودکه به طرفم میآمد درعالم خواب فهمیدم که خواستار من،است اونو توی اتاق خراب دیدم،(خرابه در خواب به معنی در خطر بودن دین است) من با لباس های توی خانه بودم، اول خجالت کشیدم و برگشتم ولی حسی گفت به طرفش برگردم دیدم آنجا تبدیل به یک دفتر شیک شده حالامن او را قبول کرده بودم در آنجا خانمی بود که محجبه بود ولی پر زرق و برق بود به آن پسر گفتم چرابا این خانم ازدواج نمی کنی او جمله ای گفت که هنوزبعد از 6 ماه ازیادم نرفته «از این دخترها زیاد هست من تو را می خوام» این جمله اوتوی دلم ماند وبعداز این خواب خوابهای دیگری که بههمین ربط داشت دیدم، من عادت دارم برای مسائل مختلف به قرآن تفأل می زنم درمورد این هم آیات خوبی آمد.. خلاصه ماجرا های زیادی بعداز آن پیش آمد که ناگفته بماند راستی آن پسر چهره نداشت ومن اورا نشناختم روز هافکرم درگیر اوبود والبته در موردپسرمجردی هم کهدر بیداری می شناختم فکر می کردم البته فردایش هم خواب آن شخص که حدس می زدم رادیدم وحالا من به طرف او می روم ودرخواب به اوگفتم عاشقت شدم قبل از اینکه بشناسمت وقتی بیدار شدم خیلی خجالت کشیدم ولی بعداز آنکه عکس پروفایلش رو دیدم فهمیدم همین طوره در مورد اوآیه «آن الله اشتری من المومنین انفسهم و.... بشر المؤمنین» آمد که درمورد امام حسين عليه السلامه واصحابشان خیلی خوشحال شدم که بالاخره دعا هام مستجاب شدولی حالابعداز چند ماه فهمیدم که انگار این شیطان بوده واین خوابها باطل بودن گذشت ومن آن شخص را سعی می کنم فراموش کنم ولی.... نا امیدی به سراغم آمده.......همین هفته پیش 9دی ماه بود که باقطاربرمی گشتم ازاین صبا اتوبوسی که تازگی شناور شده منم تنها بودم همش توفکر این بودم که خانمی که کنارم میوفته کیه آخه من یه کم خجالتی ام استرس داشتم با اینکه 4صبح بیدار شدم خوابم نمی برد صندلی کنارمم خالی بود ومسافرش هنوز سوار نشده بود، می تونستم بخوابم..... حدودا نزدیک ایستگاه مقصد بودیم ومسافرای جدید سوارشدن یه دفعه یک پسر جوان از پشت سرم گفت «ببخشید» منم دستپاچه شدم انگار زبونم بریدن نپرسیدم که جاش کجاس وباتردید وسایلمو ازروی صندلی کنارم برداشتم نشست کنارم 5دقیقه ای که نشست رفت بازم خدا خیرش بده منم برام سخت نبود جامو عوض کنم ولی بعدصاحب صندلی بلندم می کرد تا مقصد 5،6 ساعت مونده بود اون نیومد تا اینکه 1،2ساعت آخرامد خیلی بهم سخت گذشت فکر کنم برای اونم همینطور بوده تا اینکه رسیدیم اونم مقصد پیاده شد دلم می خواست ازش عذرخواهی کنم اگه کنارم بهش بد گذشته ولی روم نشد خوب نا محرمم بود بعدش مثل جت ازقطار پیاده شدم انگار یه حس کششی نسبت بهش پیدا کردم حالاهنوزم توفکرمه نمی دونم اصلا کی بود چی بود ازلحاظ ظاهری هم اصلا با من جور در نمومد من یه دختر چادری ام یه پیراهن سبز آبی روشن ویه شلوار آبی روشن ویه کاپشان سورمه ای رنگ پوشیده بود........ از این کارم پشیمونم ولی دیگه گناهی که کردم ای کاش اون پسره رو میشناختم اگه یکی از خوانندگان این مطلبی یه جوری بهم بگو.
-------------------------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register
فیلم هندی زیادمی بینی؟؟؟
سلام خواهر من. وقتتون بخیر باشه
یه سوال، چرا چند ماه موضوع خواب شما همین پسر تو همین اتاق خراب بوده؟ مطمئنید خوابه؟ رویای صادقانه نیست؟ چون ما وقتی درگیری ذهنیمون زیاد باشه و به خواب بریم ممکنه افکارمون رو به صورت خواب ببینیم.
من میگم با این حصاب اینها تشویش ذهنیه، قدرت تخیل نه اینکه بد نیست، بلکه یکی از عناصری هست که ادم با فراماده و متافیزیک میتونه ارتباط برقرار کنه و چیزی خلق کنه. حدس من اینه با احساس به محبت امیخته شده و نتیجه اش همین دل نگرانیه
با ذکر خودتون آروم کنید. ذکر سورهای ناس و فلق انشاءالله که موثره
نمی دونم خوابم واقعیته يا دروغ ولی ای کاش معبر معتبر پیدا می کردم ولی شاید اگه تعبیر خوبی هم داشته باشه حالا دیگه بدا حاصل شده وخدا اونی که می خواد بهم بده نمی ده ولی وقتی این خوابودیدم فکرم تو این مسئله نبود 15تیر امسال بود باتوجه که نزدیک اذان ظهر دیدم ولی هنوزم تعبیر نشده چون خواب در این زمان طی چند روز تعبیر می شود
اون خواب ها داستانش از این شخص تو قطار جداس اشتباهی با هم نوشتم
رمان بود؟!
من بودم دیگه
دست از سرمون بردار به خدا
توی قطار پدرمون رو دراوردی
اصلا جا ندادی بشینیم
ول کن دیگه
اومدی اینجا سراغم که چی بشه؟
اگه فرنگیس بفهمه دیگه نمیزاره سوار قطار بشم
تصویر سازی ک من از فرنگیس شما کردم
ی خانم شبیه خانمای قاجاریه
درست گفتم یا نه اخوی چنگیز
فرنگیس من خوشگلترین دختر دنیاست
سیبیل بلند
ابروهای پر پشت
مو کوتاه
چاق
عشق منه
خخخخخخخخ
ماشششالله بهش
پس درست حدس زده بودم
خدا شوخی بردار نیستا
یکی از همشهری های من کفن پوش شد رفت کرمان جنازش برگشت
خلاصه حواست باشه وگرنه یکی باهمین مشخصات تصویر سازی نصیبت میشه ها
نديده عاشقش شدم
چنگيز فرنگيس آبجي نداره؟