مادر شوهرم مهربان نیست

12:26 - 1394/03/07

ما یه ساله عقد کردیم ایشالله تا 3 ، 4 ماه دیگه عروسی میگیریم میریم خونه خودمون. خونمونم خداروشکر پیش مارشوهرم اینا نیست.10 دقیقه ای پیاده راهه. هزار بار شکر طبقه پایین اینا نرفتیم.نه اینا راضی بودن بریم نه منو شوهرم.البته مادرشوهرم به خاطر پول اجاره که میگیره راضی نبود. درد دل خودمو بگم ..خفه شدم بس یه سال هیچی نگفتم.اخر دیدم اینجا بگم شاید شماها که مثل منین یه راهی نشون بدین!! مادر شوهر من خیلی خسیس ،پست،اخمو هستش.نه دوس داره براش مهمون بیان نه دوس داره کسی از وسایلاش استفاده کنه نه برق مصرف کنه نه چیزی بخوره.... دختراشم مثل خودشن. شوهرم همه اینا رو تایید کرده میگه /اره مادرم خسیسه. اصلا دوس نداره چیزی بخوره کسی. من تو خونشون از گشنگی میمیرم. ناهار میخورن تـــــــــــا شام. شامم یه چیز فوقالعاده مسخره. مثلا میوه میخره میزاره تو یخچال درشو محکم میبنده وقتی میبینه شوهرم میخوره .میبره تو کابینت قائم میکنه.!!!! یا مثلا صبحا برای من و همسرم وقتی پا میشیم بریم سرکار برای ما به اندازه یه بند انگشت پنیر میزاره!!!!!!!میوه که اصلا !!!! کلا مهمون بیاد اخم میکنه!! یه ساله عقد کردم اما بابامامان من همش یه بار اومدن خونشون!!! اصلا مهربون نیست. نه با من! نه با پسرش!!! با پسرش همش ماهی یه بار بحث میکنه!! فحش میده .بی احترامی میکنه.. شوهرم میکه کلا مهربون نیست و از بچگی با خونواده همینه. شوهرم هم دانشگاه تدریس میکنه هم کارمنده. هم با ادب و با نزاکته. تازه منم خودم فوق لیسانشم و کارمندم. من براش وسیله میخرم ماهی یه بار . لباسی پارچه ای. وسیله ای. اون شوهرمو اصلا قبول نداره. همش اونو دست میندازه. با خواهر شوهرام که 2 تا مجردن تو این یه سال اصلا باهم بحث و دعوا و بذی اینا نداشتم. حالا موضوعی که ناراحتم کرده اینه! مادرشوهرم 2 هفته ای مسافرت بودن. منو شوهرم خونشون بودیم! وقتی اومدن . بعد چند ساعت با حالت داد و بیداد و دعوا. /اره شما زن و شوهر خونه منو به گند کشیدین. موکت آشپزخونه منو سوزوندین ،آشپزخونه چربی بسته! تموم کابینتا چرب شده. ،پیاز سیب زمینی تموم شده... ازین حرفا. منم گفتم باشه جمعه که اداره نمیرم براتون میشورم! گتم برای موکتم باشه به شوهرم میگم برات بخره. خواهرشوهرام به مادرشون میگفتن زشته مامان!!! بعد دوباره دیدم. میگه داری میری خونتون این کفشاتو از جا کفشی بگیر ببر! جا کفشیمون جا نداره!!!! انگار من یتیم و بی کسم!! یه حالت بدی بود منو انگار داره میندازه بیرون از خونه!!! هیچی نگفتم گفتم باشه! انگار برام اهمیت نداره!! الانم تصمیم گرفتم حالا حالاها نرم خونشون تا خودش زنگ بزنهو. این الان اولین بار نیستو سه چهار باره ازین موضوعات داریم که من به کل بهم میریزم. به شوهرم قبلنا میگفتم اونم میرفت داد و بیداد میکرد دعواشون میشد وحشتنناک. الان از دیروز تا به حال بهش چیزی نگفتم! چه کنم من آخه با داستان.
میخوام خونه خودمون رفتم بهشون رو ندم! چه کنم!! ا

http://btid.org/node/66442

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 12 =
*****
تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

نه عزیزم برو خونشون اتفاقن همونجا بمون اینجور آدما اصلن منتظر زنگشون نباش مهم خودتو شوهرتی. بمون تو خونشون هرچیم گف یه گوشو در بگیر ی گوشو دروازه اصلن اهمیت نده بهش. اتفاقن مادر شوهره منم خسیسه ولی نه تا این حد ولی بازم اذیت میشم 

تصویر only
نویسنده only در

من کی گفتم میخوام مادرشوهرمو راه ندم به خونم!!!! گفتم وقتی عروسی کردم و خونه خودم رفتم دیگه کمتر بهش رو بدم . باهاش اونقد نزدیک نشم×!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

تصویر حسین وجدانی «مشاور»

با سلام

هر چند اخر سوالتون اشاره کرده بودید که می خواهید به مادر شوهرتون رو ندید با این حال به در خواست شما عنوان را عوض کردیم

موفق باشید

تصویر مصطفی راهی

با سلام خدمت شما کاربر محترم

به مسولین سایت اطلاع میدیم که عنوان رو عوض کنند.

 

تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

ما مثل دومینو بهم ضربه میزنیم  تو به من ، من به اون ، اون به این ....

آره،  اگه رفتار بدی داشته باشی بازتابش تو زندگی خودته ...

پس تو اگر به  مادر شوهر بد خوبی کردی ، کاری کردی و الا همچین کار شاخی نکردی با مادر شوهر خوب ، خوب رفتار کنی (تازه وظیفتم هس )

تمام سعیت این باشه احترام بذاری ... پس فردا بچت زن گرفت ، "به هر دلیلی" شما رو راه نداد چ حسی داری !؟! باز میگم ما مث دومینو بهم ضربه میزنیم ....

شاد باشید
 

تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

احسان|| میومدم بنده خدایی دم در سایت واساده بود میگفت بچم اسمش احسانه صبحت تا الان خونه نیومده ...عمو برو خانوادت نگرانن ...آفرین عمو :*

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام دوست خوبم
نه به این شوری شور نه به این بی نمکی‌ . نه به اینکه میخواهید مادر همسرتون به خونهدتون نیان و نه اینکه تا این حد ارتباط دارید و خونه اونها هستید ‌. از قدیم گفتن دوری و دوستی شماهرچه کمتریرید و سنگین تر باشید احترام خودتون حفظ میشه.ضمنااصلا نباید قبول میکردید که توی اون مدتی که نبودند برید خونه ی اونها زندگی کنید تا این حرفها بوجودنیاد. الانم رفت و آمدتون رو کنترل تر شده بکنید.

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

این مادر شوهر و خواهر شوهرها چه میکنن در زندگی ایرونی!!! چرا کسی با پدر شوهر و برادر شوهرش مشکل نداره؟؟؟ 

تصویر سوگل
نویسنده سوگل در

مگه شما همش خونه مادرشوهرتون بودید؟؟؟ واقعا چقد رسم های مختلفی تو ایران وجود داره!!

دخترای اینجا که جرات ندارن یه شب خونه پدرشوهر بمونن هزارجور حرف براشون درمیاد!!!!!!!!

بهتره شما زیاد نری خونشون دوری و دوستی بهتره تو این مورد چون ایشون دیگه سال هاست این اخلاق شده جزو لاینفک زندگیش و نمیشه کاریش کرد....

موفق باشی:)

تصویر یه عاشق واقعی

سلام علیکم 

خداروشکر برخوردتون عالی بوده و صبرتون قابل تقدیر 

اما همچنان صبور باشید .... 

چندماه دیگه میرید خونهتون اون موقع خیلی راحت تر خواهید بود .... سعی کنید همچنان با احترام و ادب برخورد کنید ...... اگر به خونه تون اومد نه صمیمی بشید نه بی ادبی کنید .......

یک محدوده قابل تردد برای اونها قائل بشید .... و در حدی که خودتون صلاح می دونید بهشون محبت کنید ..... هر از چند گاهی بهشون سر بزنید .... اونجا هم خیلی سنگین چند ساعتی ببینیدشون نه برای شام برید نه غذا .... 

خلاصه آسته برید آسته بیاید .... 
هم خودتون راحتید هم اونا 

بعضیا اینطورین باید مدارا کرد ..... 

موفق و موید باشید 

تصویر yasin1366
نویسنده yasin1366 در

برخی مواقع باید یک سری آدم ها را نادیده گرفت.
شما 4ماه دیگه صبر کنید می رید سرخونه زندگیتون همه چیز عادی میشه.
خیلی مساله خاصی نیست.
از طرفی شما که می بینید از مهمون خوشش نمیاد وخسیس یا نگران میوه و تره بارش هست
به عقایدش احترام بذارید
شما که کارمندی میوه نخورده که نیستی
اگر رفتی خونشون هرچه میوه گذاشت جلوتون، نخورید
اون با این کارش فقط محبت شما و پسرش نسبت به خودش از دست میده که این تنبیه بزرگی هست

تصویر رهامنش

زنگ زدم سعدی گفت :

تو نیکویی کن و در دجله انداز. که ایزد در بیابانت دهد باز

تصویر haserat
نویسنده haserat در

تازه مادرشوهرت که مهمون دوست نداره پس از خدا خواسته سالی یکبار اونم عیدا برو مثل مهمون بشین و بیا

تصویر haserat
نویسنده haserat در

احترام شوهرتو خیییلی نگه دار و با مادر شوهر بسیار سرسنگین برخورد کن و صدسال یکبارم رفتی خونشون دوساعت مثل مهمون بشین و بیا.اینجوری احترامت بیشتر حفظ میشه و اعصاب خردیتم کمتره.اول کاری زیادی خودمونی شدی درحالیکه هیچ شناختی از میزان ظرفیت طرف مقابلت نداشتی

تصویر خانم آسمان

من جای شما باشم اصلا نگرانی ای تو زندگیم ندارم اینطور که معلومه شوهرتون دل خوشی از مادرش  نداره کافیه شما برین سر خونه زندگی خودتون و چهار تا محبت به شوهرتون بکنید اونوقت چون شوهرتون از مادرش محبت ندیده توجهش به محبتهای شما خیلی زیاد میشه و همه زندگیش میشین شما.
 

تصویر آقا حمید

ارتباطتت رو قطع کنی خیلی بهتره

دوری و دوستیwink

تصویر sadegh37
نویسنده sadegh37 در

سلام
واقعا به خاطر صبر و محبتی که تا الان داشتین بهتون تبریک میگم. شما بهترین همسر برای شوهرتون هستین. پاداش صبر و محبت شما رو فقط خدا میتونه بده.
یه کم دیگه صبر کنید میرید سر خونه زندگی خودتون و مقدار زیادی از این مسائل حل میشه. خدا رو شکر همسرتون هم شخص خوبی هستن و شما رو درک میکنن.
شما این نکته رو در نظر بگیرید که مادر شوهرتون چه قدر برای بزرگ کردن شوهر شما زحمت کشیده به خطر همون زحمت ها بهش محبت کنید. مطمعن باشید با صبر و محبت شما، دیگران به مادرشوهرتون برای اصلاح رفتارش فشار میارن.
هر چند مشکلاتی مثل خساست سخت حل بشن. این رو هم در نظر بگیرید معمولا هر خانواده ای یه مشکل دارن. یکی داداش معتاده. یکی بد دهن. یکی خسیس. یکی بی ایمان یکی با افاده. یکی بی احساس. یکی اصلا خانواده نداره و .....

تصویر ماهارا

تا شوهرت باهات هست غم نداشته با ش.
یه سر به پست " یکی به داد دل من برسه " بزن .

تصویر پروانه

سلام
خب مادرشوهرتون اخلاقش خوب نیست دیگه، این فقط مشکل شما نیست، مشکل خیلی هاست، مهم اینه که شما برخورد مناسب درمقابل ایشون داشته باشید که شکرخدا اینجورکه گفتید تاحالا برخوردتون خوب بوده، ازاین به بعدم همینطور متین و خوب برخورد کنین، ضمن اینکه فاصله تون رو با خانواده شوهرتون حفظ کنین، ضمن اینکه احترامشون رو نگه میدارین، زیاد خونه شون نرین و باهاشون قاطی نشید، ازقدیم گفتن : دوری و دوستی
مطمئن باشید جواب میده
موفق باشید

تصویر یاسمین زهرا

بسم الله و بذکر بقیه الله

سلام ابجی

ابجی الان من متوجه نشدم مشکل کجاست؟؟؟indecision
شوهرت که باهات هم عقیده هست
خواهر شوهراتم که همینطور یعنی اونا هم میدونن مادرشون اخلاقش خاصه و عادات خوبی نداره
قراره خونتونم بعد ازدواج جدا باشه
خب دیگه چه مشکلی هست؟
شما زندگیتو میکنی اونم زندگیشو حالا گیرم هفته ای یه بار بخوای برید بهشون سر بزنید یا ایشون بیان به شما سر بزنن که اونم تحمل کردنش بنظرم چندان سخت نیست
چون همه میدونن ایشون این اخلاق رو داره و کاریشم نمیشه کرد...نظر من اینه شما دنبال این نباش که راهش ندی یا مقابله باهاش بکنی 
شما ایشون رو همینطوری بپذیر هر آدمی عیبی داره عزیزم این بنده خدا هم این مدلی اند
باز خدا رو شکر همسرتون درکتون میکنن و از این بابت مشکلی نداری حرمت مادر شوهرت رو حفظ کن اگر میبینی با دیدن رفتاراشون عذاب میکشی کمتر برو ولی اینکه راهش ندی خونتون بعد ازدواج یا محلش ندی نه عزیزم صحیح نیست چون فردا روز بچه هات رفتار شما رو الگو قرار میدن 
آبجیم شما احترامشونو حفظ کن یه جورایی خودتم صبور میشی و سعی کن به این گیر دادناشون بها ندی و پیش خودت بگی ایشونوو که همه میشناسن و ازش مینالن دیگه چرا من خودمو اذیت کنم ایشون تغییر بکن نیستن و این مدلی ان هر آدمی یه عیبی داره مهم همسرمه که خداروشکر خوبه و راضی ام ازش cheeky
برا خودت دغدغه الکی درست نکن خانمم 
موفق باشی 
 

تصویر amir_mahdi
نویسنده amir_mahdi در

آخرش باس مینوشتی با تشکر از بذل توجه شما :)

نامه رو اینطوری مینویسن دخته

تصویر suzy1990
نویسنده suzy1990 در

من خودم با همه چی میتونم کنار بیام جز با خست و همین طور بی احترامی به خودمو و خونوادم 
تو حتی اگه تصمیمم گرفتی که اونار خونه خودت راه ندی این مادر شوهر از ترس اینکه تو بری خونشون نمیاد خونت تازه حالا اول زندگیته شاید شوهرت باتو همراه و هم عقیده باشه ولی بعدا که ببینه با مامانش اونجوری رفتار میکنی به مشکل بر میخوری 
لزومی نداره با مادر شوهرت خیلی صمیمی بشی عادی باش 
اینجوری بیشتر حرصشو در میاری .......
تازه اعصاب و روان خودتم ارومه 
از این مادر شوهر بترس من به عینه دیدم که مادر شوهرا چه قدرتایی دارن با چه حیله و نیرنگی زندگی رو به کام عروساشون زهر میکنن به خداقسم فقط یکیشون که پسرش قبل ازدواج باهاش بد بود اینقدر رابطه پسر و مار بد بود که نگو ولی مادره بعد عروسی پسره اروم اروم با حوصله ها پسرشو کشید به سمت خودش می خواست کاری کنه که پسرش زنشو طلاق بده اینقدر حیله و مکر ریخت زنه اینقدر که عروس بیچاره نزدیک بود بمیره والا عروسشم ادم خیلی زرنگی بود ولی مگه حریف مادر شوهره میشد 
به نظرم با مارد شوهرت در نیوفت ولی میدونو هم واسش خالی نکن با بی اعتنایی جواب کاراشو بده 
موفق باشی 
 

تصویر مصطفی راهی

با سلام و عرض تشکر از سوالی که در این انجمن مطرح کرده اید.

متاسفانه اینگونه برخوردها گاها از طرف والدین زوجهای جوان مشاهده میشود که به نوعی نادانسته باعث ایجاد کدورتهایی میشود که در صورت ادامه پیدا کردن آن در آینده ممکن است زندگی زوجین را به مخاطره بیندازد.

در مورد مطلب شما باید بگویم جزئیات بسیار زیادی در سوال شما بود که قطعا پرداختن به تک تک آنها وقت زیادی میبرد و البته نیاز هم نیست به صورت جزئی به همه آن موارد پرداخته شود چرا که با یک نگاه کلی میتوان گفت مشکل شما با مادر شوهرتان را اخلاق بد ایشان دانست که باید با تمرکز بر روی آن مشکل را برای خودتان حل کنید.

به عنوان نکته ابتدایی باید خدمت شما عرض کنم که مقابله به مثل هیچ گاه مشکل شما را حل نخواهد کرد و بلکه به آنگونه روابط شدت خواهد بخشید و مهتر از آن ممکن است بعد از مدتی وقتی همسر شما هم ببیند که شما خودتان پی این مسائل را میگیرید و به آن دامن میزنید بخشی از تقصیرات را به گردن شما بیندازد و این آتش از بیرون زندگی به درون زندگی شما نیز سرایت کند خصوصا اینکه طرف مقابل مادر اوست.

حال اگر مقابل به مثل کار درستی نیست تکلیف چیست؟

از دو صورت خارج نیست یا اینکه ارتباطتان را قطع و یا کم کنید(که لابه لای حرفهای شما هم بود) که قطعا به خاطر اینکه او مادر همسرتان هست قطع ارتباط اصلا پیشنهاد نمیشود. چرا که خود این کار نه تنها حل نکردن مسئله است بلکه به نوعی پاک کردن صورت مسئله محسوب میشود و بر میزان مشکلات خواهد افزود.

اما درباره محدود کردن ارتباط خصوصا در مواقعی که فضا بی جهت متشنج شده است باید بگویم که این راه حلی است که باید در کنار راه حل و صورت دوم قرار بگیرد.

به توصیه قرآن هرگاه انسان با سخنهای بی پایه و اساس روبرو میشود باید برخوردی بزرگوارانه داشته باشد یعنی بدون اینکه بگذارد آن سخنان در او تغییری ایجاد کند نسبت به آنها بی اعتنا باشد.«..إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كرَاماً(72/سوره فرقان)[از ویژگیهای مومنان این است که]و چون به لغو و بیهوده ای عبور کنند بی اعتنا و بزرگوارانه می گذرند.»

این نکته را اگر در کنار صورت دوم برخورد قرار بدهید و آن اینکه با یک رفتار درست در قبال آن شخص، حتما به مرور از میزان تنشها خواهید کاست و بر میزان رفاقتها و صمیمیتها می افزاید.

توصیه کاربردی قرآن برای روش و صورت دوم  این است که:«لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَٰوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ *وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلا الَّذِینَ صبرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلا ذُو حَظٍ عَظِیمٍ.(فصلت، ۳۴، ۳۵)هرگز نیکى و بدى یکسان نیست. بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه(خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است! امّا جز کسانى که داراى صبر و استقامت‌اند به این مقام نمى‌رسند، و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمى‏گردند»

با این روش اگر نتوانید در تفکرات و اخلاق مادر شوهرتان برای همیشه تغییر ایجاد کنید لااقل خواهید توانست برخوردهای او را نسبت به خود به درستی مدیریت کنید.

برای مثال در صورت درست بودن حرف مادرشوهرتان قبول این حرف ایشان از جانب شما که در آن دو هفته به درستی از خانه آنها مراقبت نکرده اید به جای آن اگر شما به درستی امانت داری میکردید و خانه را بهتر از روز اول تحویل او میدادید ممکن بود باب بسیاری از آن حرفها باز نشود.

با آرزوی توفیقات روزافزون برای شما...