نامه ای کوتاه به همسرم.....

17:32 - 1393/01/30

هم سفر!

در این راه طولانی - که ما بی خبریم و چون باد می گذرد- بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم!
 

مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی!

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد!

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را.

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی.

هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابداَ به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است...
 

عزیز من! ...

دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛ واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی، قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند، که اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.

یکی کافیست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
 

من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من! ...

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم...
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید..... 
 

بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل...

اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی وافعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست...
 

بیا بحث کنیم!
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!
بیا کلنجار برویم!
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم...

بیا
حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را ،در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم. من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم...

عزیز من! بیا متفاوت باشیم ... 

---------------------------------------------------------------------------

متن بسیار زیبا و منتخب شده ای از کتاب (( چهل نامه کوتاه به همسرم)) نوشته زنده یاد نادر ابراهیمی

http://btid.org/node/28169

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 2 =
*****
تصویر گل بیخار

واقعا خیلی قشنگ بود .کاش همه جوانهای جامعه ما اینگونه زندگی میکردند

تصویر pg
نویسنده pg در

عالی است yes- حتماً این کتاب رو می خرم . اما مشکل اینه که این حرفها شنیده می شه و پسندیده میشه اما وقت عمل به یاد نمی یاد و درونی نشده.

تصویر محشر
نویسنده محشر در

خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی جالب بود. yes

جالبه آدم از این زاویه به عشق نگاه کنه. از زوایه گذشت...

تمام جملاتش پرمغز بود مخصوصا از این جمله خیلی خیلی خوشم اومد:«بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل..»
cheeky

تصویر lili.
نویسنده lili. در

متن جالبی بود.

من رو که به فکر کردن وا داشت.

میشه در عین متفاوت بودن با هم یکی شد.

yes

 

تصویر آرام
نویسنده آرام در

سلام

خیلی زیبا بود...

احسنتcheeky

 

تصویر 565
نویسنده 565 در

قبلا خونده بودمش... خیلی زیباست

با تشکر

تصویر یاسمین زهرا

خدایش بیامرزد نادر ابراهیمی را می گویم...سپاس جناب زندگی

کاش ما هم به این سطح معرفت برسیم که عشق رو در به اکتساب درآوردن و مالک شدن دیگری نبینیم..

تصویر متفکر
نویسنده متفکر در

آقای عاشق
سلام و خسته نباشید
متن جالب و زیبایی بود.
متنی متفاوت

موفق باشید

 

تصویر GoldenView
نویسنده GoldenView در

♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫
همسرم ! در این راه طولانی - که ما بی خبریم و چون باد می گذرد، بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫

عزیز من!

زندگی مشترک را نمی توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.
چیزی ، قطعاً خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دگرگون خواهد شد
چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...
کاسه ی بلور را نمی توان یک بار از دست رها کرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسه ی بلورین روز اول باشد.
من، ممنون آنم که تو، هرگز، در سخت ترین شرایط و دشوارترین مسیر، این کاسه ی نازک تن زودشکن بلورین را از دستهای خویش جدا نکردی...
♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫

خدایش بیامرزد...هر کاری کردم به یه نفر این جملات رو بفهمونم ش...ع...رش نرسید که نرسید...

تصویر هانا
نویسنده هانا در

خیلی قشنگ بود آقای عاشق yescheeky