پس زندگی من چی . تقصیرم چیه گول خوردم

19:46 - 1397/10/13

سلام خسته نباشید

من ۳ سال پیش وقتی۱۸سالم بود با پسری آشنا شدم که۶ سال از خودم بزرگتر بود

اوایل دوستی بود ولی اون حرف از ازدواج و دوست داشتن میزد من هم ک فوق العاده احساساتی و ساده بودم هرچی میگفت باور میکردم

همون اوایل دوستی راحت گول خوردم خیلی راحت

و بکارتمو باهاش از دست دادم

از اون ب بعد رفتارش صد برابر بامن بهتر شده بود

انگار میخواست بمن بفهمونه که پشتمو خالی نمیکنه تا ازدواج کنیم

خیلی پسر بی عرضه و سست عنصری بود ولی من نمیدونستم

خیلی از خودش و خانوادش تعریف میکرد

مثلا میگفت من هرکسیو انتخاب کنم خانوادم برام میرن خواستگاریش و خونه به نامم زدن و بابام پولداره هیچی برام کم نمیذاره و ازین حرفا

۱سال از دوستیمون گذشت همش میپرسیدم پس چیشد چرا به خانوادت نمیگی اونم میگفت گفتم هنوز قبول نکردن

خلاصه خانوادش راضی شدن و اومدن خاستگاری

ولی وقتی اوضاع زندگی ما رو دیدن پا پس کشیدن و با چند تا بهونه بنی اسرائیلی بهم زدن

ولی پسره همچنان میگفت راضیشون میکنم ولی نتونست یا نمیدونم شایدم نخواست

بعد چند ماه اون زن گرفت و من موندم و یه دنیای خراب شده رو سرم

نمیدونم از دل آتیش گرفتم بگم

از بکارت از دست رفتم بگم

از کابوسای شبانم بگم

از اشکای ناتمومم بگم

از نفسای تنگ شدم‌بگم

یا از قلبی ک بخاطر همین مسئله دچار ناراحتی شده بگم

حتی تا روز عقدش بمن امیدواری میداد

میگفت من اینو نمیخوام تو رو میخوام

اینو طلاق میدم و این یه عقد زوریه و ازین حرفا

ولی من با این حال از بعد عقدش با اینکه خیلی وابسته بودم سعی داشتم از خودم دورش کنم ولی نشد ک نشد

از طرفی بمن میگف زنشو نمیخواد از طرفی عکسای دو نفره شون رو میدیدم ک با هم خوشحال بودن

خلاصه اون اولایل حرفاشو باور میکردم

ولی الان که ۳ سال گذشته ب خودم ناسزا میگم که چقدر ساده بودم آخه تو کل جهان کسی به سادگی من نیست

من عاشق بودم و کر و کور

ولی اون فقط به فکر هوس و خوش گذرانی با من

خلاصه اون آقا عروسی کرد ولی شاید باورتون نشه   هنوز یک هفته از عروسیش نگذشته بود دوباره اومد سراغم و التماس و خواهش میکرد ک ببخشمش

حتی میگفت زنم هنوز دختره و باهاش نبودم

حتی دست روی قرآن میذاشت و قسم میخورد

میگفت خدا بزنه به کمرم اگه دروغ بگم

منم گول همین قسم هارو خوردم

میگفتم قسم کم چیزی نیس اگه دروغ بگه خدا بهم میفهمونه

خیلی بهش گفتم برو سمت زندگیی که ساختی ولی فقط حرف خودشو میزد

حتی به زنش از من گفته بود ولی نمیدونم دقیقا چی

زنش هر بار به من زنگ میزد من با داد و بیداد و بد و بیراه قطع میکردم

چون این آقا بمن گفته بود که هم روز خواستگاری هم روز عقد به زنش گفته که من رو میخواد و به زنش گفته با یه بهونه یا ایراد بمن جواب رد بده چون خودش زیر فشار خانوادش بود و نمیتونست کاری کنه

 ولی زنش گفته بود گذشتت مهم نیست و آینده رو با من زندگی کن

دختره هم سنی نداشت۱۶ سالش بود و احساساتی و این پسره هم ماشین و سرمایه داشت و هم خانواده پسره خیلی دختره رو میخواستن و حمایتش میکردن

خب هر دختری به همین چیزا توجه میکنه

خلاصه من از زنش متنفر بودم و فک میکردم که زنش اومده بین ما و باعث شده از هم جدا شیم ولی بعدا شنیدم که اصلا اینطوری نبوده و این آقا اصلا از من چیزی به زنش و خانواده زنش نگفته

گذشت و گذشت

حتی منو میبرد پیش دعا نویس و میگفت هرکاری میکنم زنم طلاق نمیگیره باید ی دعا بگیرم که راضی به طلاق بشه

وای من چقدر خریت و سادگی کردم

دعا نویس هم میگفت برو تو آدم خوبی نیستی هم این دختره معصومو بازی میدی هم زنتو طلاق نمیدی

منم که گول حرفای این آقا رو خورده بودم فکر میکردم دعانویس دروغ میگه ولی بعدا فهمیدم چقد دقیق گفته بود

این آقا ظاهرا همچنان محکم رو حرفش بود

اوایل سعی میکرد با ملایمت ردش کنم ولی وقتی میدیدم نمیشه بهش بد و بیراه میگفتم به خودش ب خانوادش به زنش

هرکاری کردم که بره ولی نرفت

حتی به دروغ گفتم دارم ازدواج میکنم میگفت جرعت داری با کسی غیر از من باش اونوقت میفهمی چی میشه

کم کم تهدیداش شروع شد

تا جایی پیش رفت که میگفت میام به خانوادت میگم که دختر نیستی و زن من شدی

و همین کارم کرد

من تهدیداشو جدی نمیگرفتم و نه جواب زنگاشو میدادم نه پیاماش

حتی از طریق دوستام میخواست با من رابطه برقرار کنه

جوری وانمود میکرد که همه دوستام فکر میکردن واقعا عاشق منه

میگفتن چرا بهش فرصت نمیدی شاید واقعا بدون تو نمیتونه

ولی من مشکل من این نبود من دلم شکسته بود و به هیچ عنوان‌نمیتونستم باهاش یک روزم شب کنم

هم میفهمیدم داره بهم دروغ میگه هم حق اعتراض نداشتم

بعضی وقتا کتکم میزد میگفت هرچی من میگم باید گوش کنی اگه گوش نکنی کاری میکنم که مجبور بشی زوری باهام ازدواج کنی

میگف اگه به حرفام گوش کنی نمیذارم آبروت بره و اول زنمو طلاق میدم بعد میام با خانوادت صحبت میکنم و راضیشون میکنم

ای خدا ای خدا

بعضی وقتا قرآن بغلم میگرفتم و زجه میزدم و از خدا میخواستم کمکم کنه ولی هیچ هیچ...

شایدم خیلی جاها کمکم کرده من ندیدم

حتی سلامم میکرد دلم از شدت تنفر میخواست سرش داد بزنم و بگم خفه شو تو لیاقت جواب سلام دادنم نداری ولی زبونم جلوش بسته بود

همیشه اولش خوب رفتار میکرد بعد وقتی میدید ازش ب خوبی استقبال نمیکنم اونم پرخاشگری میکرد

وقتی سرم داد میزد از ترس زبونم بند میومد

هرچی میگفت حرف بزن هیچی نمیتونستم بگم

فقط گریه میکردم ...

بار ها و بار ها جلوش گریه کردم و خواهش کردم باهام بازی نکنه ولی گوشش بدهکار نبود

اصلا هم زیر بار نمیرفت و همیشه میگفت چرا فک میکنی باهات بازی میکنم من دوستت دارم اگه نداشتم ولت کرده بودم

منم میگفتم چون دوستم داری ولم کن بذار برم سمت خودم

توام برو با کسی که خانوادت قبولش دارن زندگی کن

انقد گذشت و گذشت تا دیگه تصمیممو گرفتم

دیگه هرچی اومد سمتم جواب ندادم

گوشیمو خاموش میکردم میومد در خونمون

منم که از ترس آبروم تا دم مرگ میرفتم و برمیگشتم

چند بار اومد و با مادرم حرف زد مادرمم قلب مهربونی داره میگفت این قصد بدی نداره فقط تو رو دوست داره

مادرم گناهی نداشت چون از هیچی خبر نداشت

من فقط میگفتم نمیخوامش نمیخوامش

هربار گوشیمو روشن میکردم تهدیداش برام میومد

به خواهرم و به برادرم که اون سر دنیاس پیام میداد و میگفت خواهرت زن من شده باید باهام ازدواج کنه

خیلی خلاصه کردم

خلاصه وقتی دید هیچ جوره کوتاه نمیام اومد خونمون و همه چیو به خانوادم گفت

منم جلوی خانوادم خودمو نباختم و گفتم دروغ میگه

میگف بیا بریم دکتر

اونوقت میفهمن دروغ میگم یا راست

خلاصه بابام حرفاشو باور نکرد ولی مادرم میگفت واسه اینکه شر اینو کم کنیم بریم دکتر تا دختر بودنتو ثابت کنیم

قرار شد فرداش بریم

اونم تهدید کرد و رفت

گفت فردا میاد که منو با خانوادم ببره دکتر منم اگه نرم میره به یکی از فامیلامون که همسایشون بود میگه و با اون میاد

اونوقت مجبور میشم‌که برم

اونشب تهدیدشو کرد و رفت

من خیلی فکر‌کردم

یا باید قید آبرومو میزدم و زوری باهاش ازدواج میکردم

یا باهاش راه میومدم و هرچی میگفت قبول میکردم تا ب حرفایی ک زده بود عمل کنه

شب بهش پیام دادم و التماس کردم‌ بیاد و حرفایی ک زده پس بگیره و بگه که دروغ گفته فقط بخاطر اینکه منو از دست نده در عوض منم صبر میکنم تا زنشو طلاق بده و بیاد خاستگاری

 اونم قبول کرد در عوض گفت باید تضمین بدم تا اگه زیرحرفم زدم بیاد و به خانوادم نشون بده

منم گفتم همین پیامام تضمینه

خلاصه بعد از چند وقت ب اجبار باهاش بودم و مجبور بودم خوب رفتار کنم ولی به سختی تحمل میکردم

تا اینکه یه روز مادر زنش اومد خونمون و گفت با دامادم چ رابطه ای داری

منم گفتم اون مزاحمت و تهدید میکنه ولی باور نکرد گفت اون گفته تو مزاحمشی

من قسم خوردم ولی بازم‌باور نکرد گفتم بهش بگید بیاد و رو در رو بشیم تا دروغ یکی از ما دو طرف در بیاد

هرچی بهش زنگ زدن نیومد که نیومد اخرشم از دسترس خارج شد

فردای اون روز خودش و خانواده زنش و خانواده خودش اومدن جلوی خونمون و آبرو ریزی و سرو صدا...

که چرا مزاحم این آقا میشدی

منم رفتم و شکلیت کردم دیگه نمیدونم چی میشه فقط به خدا توکل کردم

من از بعد عقدش خیلی شکسته شدم خیلی عذاب کشیدم تا فراموشش کنم ولی من هرچی دور تر میشدم اون نزدیک تر میشد

حالا میخوام بدونم حق من چیه

من که بعد ازدواجش با اکراه و زور باهاش بودم از ترس آبروم

من خیلی خلاصه کردم

ولی اگه از تهدیداش بگم جوری تهدید میکرد که وقعا از ترس مجبور ب پذیرفتن میشدم

الان خیلی پشیمونم از خطاهام

هنوزم عذابش ولم نکرده

همش  ترس همش نگرانی همش استرس

به نظر شما این عذابا از طرف خداس؟

ینی این وسط فقط من باید محکوم میشدم؟

پس من چی زندگیم چی

اون نباید جواب پس بده؟

هنوزم که هنوزه تهدیدم میکنه که اگه شکایتمو پس نگیرم به قاضی همه چیو میگه و آبرومو میبره

الان من چیکار کنم

همه فامیلا میگن شکایتتو ادامه بده تا ثابت کنی بی گناهی ولی من روم سیاهه

فقط و فقط امیدم ب خداس

شما بگید من تو این دنیا و اون دنیا حقی دارم ک طلب کنم؟

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/139504

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****
تصویر "نمی دانم" چون سقراط
نویسنده "نمی دانم" چون سقراط در

بنظرم بد نیست همه مون یکبار هم که شده با مواد قانون مدنی آشنا بشیم.

در ماده 225 قانون مجازات اسلامی آمده است که حکم زنای غیرمحصنه یا به عبارتی مجازات زنای غیرمحصنه صد ضربه شلاق خواهد بود . این مجازات ، یک مجازات حدی است که البته دارای شرایط مجازات حدی است.  

تبصرۀ 1 مادۀ 658: «هرگاه ازالۀ بکارت با مقاربت و با رضایت انجام گرفته باشد چیزی ثابت نیست.» ولی بر طبق یک نظریۀ مشورتی گفته شده است که رضایت دختر بر ازالۀ بکارت، مهرالمثل را ساقط میکند اما ارش بکارت باید پرداخت شود. (نظریۀ مشورتی 3177/7 – مورخ 3/11/1368)

ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی : «هر کس دیگری را به هر نحو به قتل یا ضررهای نفسی و شرافتی یا مالی یا به افشای سری نسبت به خود یا بستگان او تهدید کند، اعم از اینکه به این واسطه تقاضای وجه یا تقاضای انجام امر یا ترک فعلی را کرده یا نکرده باشد، به مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا زندان از دو ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.»

 ماده 637  قانون مجازات اسلامی تعزیرات: هر گاه زن و مردی که بین آن‌ها علقه زوجیت نباشد، مرتکب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت غیر از زنا از قبیل تقبیل یا مضاجعه ‌شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محکوم خواهند شد و اگر عمل با عنف و اکراه باشد فقط اکراه‌کننده تعزیر می‌شود.

تصویر علیرضا2020
نویسنده علیرضا2020 در

بنظرم نویسنده سوال حقش بوده و این دیگه گریه و افسردگی نداره که!!!رفته گیج بازی درآورده پسره هم تیرشو زده به هدف این که چیزی نیست،من روزانه 100تا از این خبرا میشنوم لیاقت دخترای بی حیا ارتباط بایک همچین پسراییه،بعدم نکته جالب دیگه اینکه نوشته دست رو قرآن گذاشته!!!کسی که قرآن رو قبول داشته باشه اولا اصلا روش دست نمیزاره و قسم بخوره بعدم نمیاد دخترای ساده لوح رو گول بزنه واسه شهوت.

تصویر ing
نویسنده ing در

اميدوارم الان حال دلت خوب باشه، خدا جواب نامردی و سست عنصری رو میده، دخترا زود باور میکنن متاسفانه. و از ی مرد خدا میسازن برای خودشون 

تصویر سمی
نویسنده سمی در

سلام اخه دخترتوچراگول حرفاشوخوردی سنت هم کم بوده تحت تاثیراحساسات قرارگرفتی اونم تحت تاثیرهواوهوس بوده بایدبایه مشاوردرمیون بزاری واون مشاورهم باپدرومادرت صحبت کنن نترس امیدت بخداباشه خداکمکت میکنه

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

سلام دوست عزیز

ببین عزیزم شاید از دست حرف من ناراحت بشید ولی قبول دارید که شما خودتون هم خودتون رو گول زدید؟ احساسات باید کنترل بشه و متاسفانه در جامعه ما هیچ آموزش و اطلاعاتی وجود نداره که دخترها و پسرها رو از گول خوردن و جلوگیری از بروز احساسات نادرست نجات بده. و مهمتر از اون اصلا چرا باید این اتفاقات در مملکت اسلامی بیفته. 

حالا گذشته ها گذشته..اگر پدر و مادر خوبی دارید حتما تمام واقعیت رو بهشون بگید و بخواهید که همراهی تون کنند. شکایت کنید از دستش ولی فقط مراقب باشید آسیب دیگری بهتون نزنند. مراقب باش از همه بترس مگر خلافش ثابت بشه. اتفاقا در این دوره زمانه باید بدبین بود، باید احتیاط کرد. بگید شکایتم رو پس نمیگیرم اگر هم خطایی کردم مجازاتش رو می پذیرم. پای خودش از شما بیشتر گیر هست. اگر تجاوزی صورت گرفته بود صد در صد حق با شما بود اما شما خودتون به میل و اراده خودتون این کار رو کردید، پس اشتباه خودتون رو بپذیرید و از اون درس عبرت بگیرید برای همیشه.

از الان به بعد هر آنچه اتفاق میفته بهترین همدم شما پدر و مادرتون باشن. هیچ اشکالی نداره حتی اگر پدر یا مادرتون با شما بد رفتاری کنند، بهتر از این هست که خدایی نکرده در دام دیگری بیفتید.

پس شما اشتباهی کردید حالا بیاین جبران کنید و با شهامت کنترل زندگیتون رو به دست بگیرید. 

تصویر elham63
نویسنده elham63 در

سلام ...خیلی نارحت شدم از بابت سادگی و اعتمادی که به این فرد کثیف داشتی ...اما میخوام بگم از خدا بخواه از ته قلبت چون اون تنها حامی تو و عاشق بندگانشه حتی خطاکار ...اجازه بده خدا برات دست به کار بشه و از نشونه هایی که جلوی پات میذاره دنبال کن ...یادت باشه جایی که راهی وجود نداره خداوند راهگشاست ...سعی کن به خدا بیشتر نزدیک بشی فقط اونه که چاره ساز....

ان شالله مشکلت حل میشه و اون فرد هم به مکافت عملش میرسه ....این آیه که میگه و مکرو مگر الله والله خیرالماکرین.

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

حتما در این زمینه در خصوص شکایت و تهدید و مسئله بکارت به یک مشاور حقوقی مراجعه کنید؛ چراکه الان وضعیت شما جدی تر شده است و لازم است برای احقاق حق خود با یک مشاور حقوقی مسئله خودتان را مطرح کنید. قطعا مشاور حقوقی راه حل‌های مناسبی پیش روی شما قرار خواهد داد و مسئله به صورت منطقی حل خواهد شد.

موفق باشید.

تصویر hosein۶
نویسنده hosein۶ در

اصلا نترس این اقا هیچ غلطی نمیتونه بکنه به همه راستش رو بگو به خونوادت به قاضی . هیچ کس از راست گفتن ضربه نخورده. 

تصویر M121
نویسنده M121 در

دوستان کسی میدونه مجازات این اقا چیه ؟ اگ این خانم همه چیو ب قانون بگه مجازات خانم چیه مجازات اقا چیه؟

 

تصویر "نمی دانم" چون سقراط
نویسنده "نمی دانم" چون سقراط در

تحت شمول مادهد669 بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی قرا می گیره.

عنصر قانونی جرم تهدید و اخاذی، ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی است که به موجب آن:

«هر کس دیگری را به هر نحو به قتل یا ضررهای نفسی و شرافتی یا مالی یا به افشای سری نسبت به خود یا بستگان او تهدید کند، اعم از اینکه به این واسطه تقاضای وجه یا تقاضای انجام امر یا ترک فعلی را کرده یا نکرده باشد، به مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا زندان از دو ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.»

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

چرا اونهایی که اشتباه میکنند از زمین و زمان طلبکار میشند و بقیه رو مقصر میدونند؟؟

تصویر مرتضوی نیا

سلام کاربر گرامی 

از اتفاقی که برای شما افتاده  بسیار متاسفم شدیم و امیدواریم به زودی همه مشکلاتتون رفع بشه.

علت اصلی طولانی شدن مشکلات مطرح شده ابراز ترس از جانب شما و سوء استفاده فرد مقابل از این نقطه ضعف شما بوده و تا زمانی که این ترس در وجود داشته باشه مشکلات شما هم ادامه خواهد داشت.

این اتفاق با تمام بدی ها و خوبیها اتفاق افتاده و اگر بخواهید در همین اتفاقات بمانید آینده را از دست داده اید پس باید به گونه این  اتفاقات را به طور کل قطع کنید و زندگی جدیدی را شروع کنید.

از بین رفتن بکارت شما واقعیتی است که اتفاق افتاده و تا ابد هم نمیتونید مخفی نگه دارید و برای رهایی از این ترس ها و مشکلات مطرح شده لازم هست که اطرافیان نزدیک مثل پدر و مادر شما مطلع شوند البته پیشنهاد میشود قبل از هر چیزی نزد  یک مشاور بروید و کل قضیه را مطرح کنید و به واسطه آن مشاور پدر و مادر شما متوجه شوند.تا با ترفندهای خاصی این قضیه مطرح شود و کمترین فشار روحی روی والدین شما باشد تا بعد از آن حمایت کامل والدینتان را داشته باشید.

بعد از این اتفاق با تمام انرژی و قوت و بدون ترس و استرسی و با حمایت پدر و مادرتون  پیگیر شکایت خود باشید.

وقتی این اتفاق بیافتد مطمئن باشید که آن مرد دست از تمام شیطنت ها برمیدارد و چه بسا با تمام قوا به دنبالت رضایت از شما باشد

ترس امروز شما از رفتن آبرو یعنی یک عمر ترس و وحشت و نگرانی

و تمام تلاش خود را بکنید که در نزد خدا آبرو داشته باشید و از تمام گناهانی که مرتکب شده اید توبه کرده و با دراز کردن دست خود به سمت خدا و اهل بیت در تمام مراحل زندگی از آنها مدد بخواهید که خداوند توبه کنندگان (مخصوصا جوان ها) را خیلی دوست دارد.

موفق و سلامت باشید.

 

تصویر Mohammad7
نویسنده Mohammad7 در

شرایط بدیه. 

اما نگران نباش 

اول از هرچیز توکلت بخدا باشه. 

حقیقت رو به قاضی بگو

تا اون هم جلو خانوادت آبروداری کنه.

حدیث کسا رو بخون