چقدر خنده داره که آقا در تمام اوقات به یاد و مراقبت ما است و مشتاقانه ما را می طلبد ولی ما در شبانه روز ؛حتی دقایقی را هم به ایشان اختصاص نداده ایم....
چقدر خنده داره زمانی که در مجلسی وارد می شویم ویا به دیدار کسی می رویم سعی میکنیم زیبا و آراسته جلوه نماییم؛اما به اینکه آقا ؛چگونه ما را بپسندد و چگونه ما را دوست داشته باشد؛ توجهی نکرده ایم و همیشه در محضرشان آلوده و زشت حضور یافتیم...
چقدر خنده داره که ما با این همه لطف پدرانه آقا ؛ما هنوز ایشان را به عنوان یک عضو خانواده خود نپذیرفته ایم ، چرا که یک فرزند ، به پدر خود افتخار می کند و جایش را در شادی ها خالی میکند و هیچ گاه با گستاخی و بی حیایی در مقابل پدر نمی ایستد....
چقدر خنده داره که ما غم مسکن و ازدواج، کار ،تجارت و حتی غم اعضای خانواده و اقوام را می خوریم وبرای برطرف کردن همه این غم ها تلاش میکنیم اما در بین غم های ما از غم تنهایی و مظلومیت آقا از مشکلات و اضطرارشان از گریه ها و ناله هایشان که از گناهان ما سر می دهند ، سهمی وجود ندارد...
چقدر خنده داره که ما برای رسیدن به خواسته هایمان دست به دامان هر کسی می شویم که او نیز برای بر آورده شدن حاجات ما دعا کند ؛اما افسوس که چنین حالتی را در فراق آقا نداریم، چرا که ظهورشان برای ما به عنوان حاجت ضروری محسوب نمی شود.
چقدر خنده داره که ما با اینکه در زمان حضور آقا هستیم ، جوانی و عمرمان را به غیر از ایشان صرف کرده ایم در حالی که رئیس مکتب شیعه امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر او را درک می کردم تمام ایام زندگی را خود به او خدمت می کردم....
چقدر خنده داره که با اینکه ادعای دوستی با آقا را داریم ولی در برخی مجالس رویمان نمی شود از ایشان سخن بگوییم چرا که به ما می گویند مذهبی و متحجر...!
چقدر خنده داره که در فعالیت های اداری و سیاسی مان از نام آقا استفاده مینماییم اما هیچ گاه رضایت ایشان را در دستور جلسات و نقشه هایمان در نظر نمیگیریم و شاخص فعالیت مان را با ایشان تنظیم نمیکنیم...
چقدر خنده داره با اینکه می دانیم که جد بزرگوار آقا ، امام حسین علیه السلام برای احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند و به شهادت رسیدند اما ما به راحتی از منکر عبور میکنیم وخودمان را به ندیدن و نشنیدن می زنیم...
چقدر خنده داره که ادعای دوستی وجان فدایی آقارا داریم ،ولی به توصیه هایشان توجهی نمی کنیم...
چقدر خنده داره .....
کاشکی زخم تو در جان داشتم
پای در کوه و بیابان داشتم
تا بپویم وسعت عشق تو را
مرکبی از نسل طوفان داشتم
دیدن روی تو آسان نیست آه
کاشکی من داغ هجران داشتم
آه از فصل خزان ای کاش من
از تو باغی در بهاران داشتم
تا بیفشانم به پایت سر به ره
کاشکی جان فراوان داشتم
بعد از آن مثل شقایق های سرخ
خلوتی در باغ باران داشتم
یک غزل بس نیست در اوصاف تو
کاش صدها شعر دیوان داشتم
اللهم عجل لسیدنا المظلوم الفرج
این دنیا برای ما هیچ سود و منفعتی بجز شرمندگی و رو سیاهی نداره
آقا شرمنده ایم.....
آقای من ، مهدی من ، دوست دارم در سرزمین دل خبر از آشنایی گیرم که با او آشتی کنم و بگویم که دگر گناه نمیکنم ، حرام را نگاه نمی کنم ، پا به هرجایگاه نمی کنم و پناه به هر پناهگاه نمی کنم .
ای آقای من و ای سیدِ من ، حق داری ، ادعای شیعه شیفتگی می زنیم و حرم ، و پاکی دل را که جای نامحرمان نیست به هر نامحرمی ، محرم می کنیم و با خبرداری ، خود را به بی خبری می زنیم ، و پاکی دل را که قدوم انتظار ، باید محرمش باشد به هر ناشایستی ، شایسته می پنداریم و با این حال ، باز می گوییم ؛ منتظرت هستیم .
نه خنده داره نه گریه داره... فقط افسوس
اقا جان شرمنده ایم...........
تنها جمله ای که به ذهنمان میرسد شرمندگی است ....
اما تا چه زمانی ؟؟؟؟
ایا حجت ابن الحسن نیاز به افراد شرمنده برای قیام دارد یا افراد معتقد و محکم ؟؟؟
ایا حجت ابن الحسن نیاز به یار دارد یا بار ؟؟؟؟
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر وجعلنا من خیر اعوانه و انصاره ....
گریه داره...
ممنون.
چی بگم....میگذره اینم
به نام خدا
آقا جان نخوان...
هر دوشنبه و پنجشنبه داغ دل تازه میکنی که چه؟کم غصه داری؟ پرونده من که خواندن ندارد...
عزیزدل
خسته ام از این احساس های فله ای...پرم ...بدجور
نه!
من یکی اهل عمل نمی شوم
راوی اروند میگفت که شما روی ما حساب باز کرده ای..جسارت است ولی ، معطل من یکی نباش
آقا شرمنده ایم...