کلا پسر عموم رو اعصابمه!

11:44 - 1394/02/23

من یه دختر 24 سالم فوق لیسانس از نظر ظاهری هم خوبم .خواهرم هم ازدواج نکردنه مادرم میترسه که منم مثل خواهرم ازدواج نکنم خیلی غصه میخوره مادرم راضیه که من با پسر عموم ازدواج کنم ولی نه پسر عموم منو می خواد و نه من حس خاصی نسبت به اون دارم من میخوام به خاطر مادر و خونوادمم که شده ازدواج کنم اینو بگم که پسر عموم خیلی پسر خوبیه (خودش اینجا نیست ولی خداش هست ). 5 سال پیش پسر عموم همش واسه من هدیه میخرید بهم زنگ میزد احوال منو میگرفت ولی من اصن رفتار خاصی از خودم نشون نمیدادم هیچ رفتاری . اخه زن عموم کسیه که پشت سر ادم حرف در میاره منم نمی خواستم ابروی خونوادم بره واسه همین همه ی اون رفتار و حرکاتشو میزاشتم به پای پسر عمو بودن . حالا دوسال پیش عموم بهش گفته بیا بریم خواستگاری ولی اون گفته که نه من نمی خوام (البته کاملا درکش میکنم ) حالا تو این اوضاع که منو نمی خواد وقتی من از دانشگاه میرم خونه ایشون روزی دوبارم که شده میاد خونه ما منم که اصلا به روی خودم نمیارم که چقدر ناراحت میشم با این اومدناش من نمیدونم دلیلیش از این اومدنا چیه . من الان حدود 4 یا 5 سال بیشتره که اصلا خونه عموم نمیرم مگر در مواقع اضظراری که کار واجبی باشه . گاهی اوقات این اومدناش رو اعصابمه اخه اینجوری بقیه فک میکنن که خبری هست و من اگه خواستگار دیگه ای هم داشته باشم میگن که پسر عموش میخوادش و نمیان کلا پسر عموم رو اعصابمه البته اینو بگم چون واقعا پسر خوبیه و خیلی جاها هوای ما رو داره نمی تونم بهش بگم نیا خونه ما برو زن بگیر منو خلاص کن از این نگاه مردم . دیگه خسته شدم از بس تو هر مجلسی که میریم اگه منو و اون باشیم همه نگاه میکنن که ببینن ما به هم نگاه میکنیم عکس العمل ما چه جوریه همه فامیل چه تو عروسی چه تو عزا منو زیر نظر دارن . نیدونم چه جوری بهش حالی کنم .

http://btid.org/node/65129

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 1 =
*****
تصویر کیمیا
نویسنده کیمیا در

افتضاح

مسخره

مزخرف

تصویر هانا
نویسنده هانا در

عزیزم راهش همینه که همه گفتن میخواید کاری نکنید و بذارید همینجوری پیش بره دیگه بستگی به دلخواهه خودتون داره معجزه نمیشه یهویی پسر عموتون بهشون وحی بشه که نیان و بقیه هم دچاره تحول بشن و حرفی نزنن یا حرفتونو بزنید یا کلا بذارید هر چی پیش آید خوشاید 

تصویر maryyyyyyyyyyy

خانم دکتر شما که از همه چی بدت میاد.میشه بپرسم چیزی توی این دنیا هست که شما روش نظر مثبت داشته باشی...
کلا سخت گیر شدییییییی.یه فکری بکن

تصویر احسان ا

از دکی کذایی بیشتر از این توقعی نمیره

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

سخته ولی راهش همینه اینجوری اونم از بلاتکلیفی در میاد. خودت نمیتونی یگی دیگه و.. هرچند خودت بگی بهتره چون شاید حرف رابطو قبول نکنه پیشنهاد هانا خوب بود

تصویر هانا
نویسنده هانا در

شما همین الانشم کامل تگلیفو روشن کنی ممکنه حداقل یه سال طول بکشه تا کسی بیاد خواستگاری و اگرم بیاد باید توضیح مفصل بدی همین تا وضعیت از این بدتر نشده حتما تکلیفو روشن کنید نمیخواید دعوا کنید که خیلی مودبانه با یه حالته دردودل بگید حرفای خوبی پشت سرمون نیست به نفعه هردومونه که از هم فاصله بگیریم بگید میدونم خونه عموتونه منم خوشحال میشم میاید ولی بهتره تا ازدواج نکردیم خودمون دوتا خونه هم نریم تا این حرفو حدیثا برطرف بشه برا اینکه روابطه فامیلیم به هم نریزه بینه خودمون باشه تا تکلیف معلوم بشه اصلا معطل نکن کاره درستی نیست 

تصویر suzy1990
نویسنده suzy1990 در

سلام 
ممنون که نظر دادید 
در ظاهر خیلی راحته که من برم و باهاش صحبت کنم اما گرچه اون ادمی که حرفارو پیش خودش نگه میداره ولی من نمی تونم برم و باهاش حرف بزنم مخصوصا الانا 
ممنون بابت راهنمایی 

تصویر خانم آسمان

من اگه جای شما باشم میشینم با خودم تکلیفم رو مشخص میکنم که بالاخره پسر عموم رو میخوام یا نه؟
اگه نخواستی که اعلام کن نمیخوامش و مطمئنا به گوشش میرسه و خودش تکلیفش مشخص میشه. اگر هم میخوایش و روت نمیشه که بگی که بحثش جداست لااقل اگه تو خونه روت نمیشه که بگی به ما بگو تا ما با همفکری با هم بهت بگیم چی کار کن چیکار نکن تا بتونی بهش ابراز علاقه کنی.
ولی همه این حس هایی که شما میگی قبلا داشتین دختر عمو پسرعموها تو اون سن ها نسبت به هم داشتن و هیچ کدوم هم لزوما به ازدواج ختم نشده من خودم از ازدواج فامیلی خیلی بدم میاد همیشه میگم پسرهای فامیل برام مثل برادرهام هستن و نمیتونم بهشون به چشم همسر نگاه کنم و بعدم اصلا حوصله مشکلهای خونی و ژنتیکی که ممکنه برای بچه ادم  بوجود  بیاد رو ندارم به نظرم تا سنت بیشتر نشده خودت تکلیف خودت رو معلوم کن.

تصویر suzy1990
نویسنده suzy1990 در

سلام و ممنون که نظر دادین 

 

تصویر پروانه

احتمالا ایشون هنوز به شما فکرمیکنه ولی دیگه دوست نداره ابراز علاقه کنه چون از طرف شما هیچ عکس العمل مثبتی نمیبینه وخب نمیخواد خودش ضایع کنه، اگه پسرخوبیه و میدونید باهاش خوشبخت میشید، یه جوری تو رفتارتون بهش نشون بدین تا جرات پیداکنه بیاد خواستگاری، اگرم اصلا نمیتونید به ازدواج باایشون فکرکنید بهتره از پدرتون بخواین که باایشون صحبت کنن تا یه مقدار رفتارشون حساب شده تر باشه و بااومدن زیاد به خانه شما و دامن زدن به حرف و حدیث فامیل، مانع اومدن خواستگار وازدواج شمانشن
موفق باشید

تصویر احسان69

کلآ دوتاتون به هم رفتین. از کار دوتاتون نمیشه سر در آورد

تصویر suzy1990
نویسنده suzy1990 در

سلام واقعا نمیدونم شاید هر دوتامون ادمای بی تفاوتی باشیم 
ممنون که نظر دادید 

تصویر شیرین بیان

سلام
اون شما رو میخاد اما یه مقدار غرورش جریحه دار شده - پس الان داره با احساسش میجنگه 
اما دلشم نمیاد شما رو ول کنه 
میاد ببینه شما چزاغ سبز نشون میدید بعد این همه سال یا خیر
نمیدونه که مشترک مورد نظر اصلا تو باغ نیست . 
خدا به آدمی یه چیز خوب داده که اسمش" زبان "هستش 
متاسفانه ما نمیدونیم کی ازش استفاده کنیم . موقعی که نبایداستفاده میکنیم و همه چیز رو خراب میکنیم و اونموقع که وقتشه قلافش میکنیم .
عزیزم خواهرم ازش استفاده کن .

تصویر suzy1990
نویسنده suzy1990 در

سلام 
ممنون که نظر دادین 
شاید حق با شما باشه و من اصلا تو باغ نبودم 
ممنون بابت راهنمایی 

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

من اخرش نفهمیدم خودتون تمایل دارین یا نه؟ با توجه به اینکه میگین پسر خوبیه و علت عکس العمل نداشتنت واسه هدایاش حرف مردم بوده به نظر میاد خودتم بدت نمیاد اگه وقعا نمیخوایش چرا خودت و اونو عذاب میدی رک بهش بگو فلانی ابن کارت درست نیست خواسگارای منو داری میپرونی چه خودت میگی چه یکی رو واسطه میکنی. البته قبلش بهتره یه جوری مزه دهنشو بفهمی اصلا نیتش همینه یا نه( چون اگه نخوادت و این حرفو بزنی سبک میشی). 
حرف دیگم اینه که بخاطر حرف مردم و پدر مادرت ازدواج نکن یعنی چی حاضرم باهاش ازدواج کنم هرچند خوشم نمیاد؟ مطمئنا بین اینهمه پسر یکی هست که با شما جور در بیاد . نگاهت رو نسبتت به ازدواج عوض کن تو دختری نمیتونم بگم ازدواج نکن اصلا چون بالاخره بخاطر شرایط جامعه باید ازدواج کنی ولی این توجیه نمیکنه با کسی که میلی نداری بهش ازدواج کنی. یکم بیشتر تو اجتماع باش چندتا کتاب در مورد شخصیت مرد بخون ببین از چه تیپ ادمایی خوششون میاد سعی کن اونطوری رفتار کنی. اینجوری گزینه مناسب خودت رو پیدا کنی

تصویر suzy1990
نویسنده suzy1990 در

سلام ممنون که نظر دادین 

من تمایل خاصی بهش ندارم چون خودم اهل عشق و عاشقی نیستم متاسفانه 
خب حرف مردمم خیلی تاثیر داره دیگه اخه من ابرومو قطره قطره جمع کردم نمیخوام یه باره مثل یه سیل از دستش بدم . 

راس میگین فک کنم باید یکی رو واسطه کنم . 
ممنون بابت راهنمایی 
 

تصویر maleki
نویسنده maleki در

با سلام

شاید پسر عموی شما نیز شما را می‌خواهد و به خاطر اینکه خواهرتان ازدواج نکرده اقدامی نمی‌کند و منتظر فرصت است.

این هم که شما ایشان را نمی‌خواهید باید علت اصلی و عمیق و قابل توجهی را به خودتان ارئه دهید چرا که اگر بعدا ایشان یک زندگی موفق و شما ناموفقی را داشته باشید خود را سرزنش خواهید نمود.

اما راهکارها :

برای اینکه بببیند ایشان شما را برای ازدواج می‌خواهد  یا نه و اگر نمی‌خواهد حضورش را کم رنگ کنید فقط کافیست به او بگوئید خواستگاری دارید و قرار است به زودی ازدواج کنید.

واینکه شما شما اورا نمی‌خواهید ابتدا خوستگارهایی را که دارید یا احیانا خواهید داشت را برآرود کنید یا حداقل از اطرفیان نیز نظر خواهی داشته باشید بعد ببیند ایشان چه خوبیها و بدی هایی دارد.

بهتر است به عنوان یک خواستگار و همسر آینده به ایشان نظر داشته و تصمیم بگیرید که البته این قسمت بعد از خواستن ایشان است.

این دو قدم را به جلو حرکت کنید بعد در هر صورت سوالات و اقدامات بعد را در پست جداگانه بخواهید.

موفق و موید باشید.