زندگی اولیلاء الهی سراسر رنگ و بوی خدایی دارد و آکنده از حضور خداست. و وقتی خدا در یک زندگی شخصی حاضر باشد دیگر کاری نشدنی برای فرد وجود ندارد چرا که قدرت الهی محدود نیست.
معجزاتی از امام جواد (علیهالسلام) در تاریخ نقل شده است که ما در اینجا تنها به ۹ عدد آنها اشاره میکنیم، هرچند که تنها یک عدد آنها برای بیدار شدن و بینا شدن جاهلان و کوردلان است. امید آنکه با ایجاد معرفت بیشتر به ائمه (علیهمالسلام) در پیروی از آنان نیز بیش از پیش بکوشیم.
۱- شفای یک بیمار در سه سالگی
محمد بن میمون میگوید: به همراه امام رضا (علیهالسلام) در مکه بودم، به حضرت عرض کردم، میخواهم به مدینه بروم، نامهای برای فرزندتان بنویسید تا با خودم ببرم، امام رضا (علیهالسلام) تبسمی کردند و نامهای نوشت، به مدینه رفتم در حالی که چشمهایم به دردی مبتلا بود، درب خانه امام جواد (علیهالسلام) رفته، نامه را تحویل دادم، «موفق» خادم حضرت گفت: سر نامه را باز کن و در پیش روی حضرت قرار ده، این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد (علیهالسلام) فرمود: ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟
عرض کردم: یا بن رسول الله، همانگونه که مشاهده میفرمایید، بیمار است و قدرت بیناییام خیلی کم شده.
حضرت جواد (علیهالسلام) دستش را دراز کرد، بر چشمم کشید، بیناییم مانند سالمترین زمانش شد. دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بیناییام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود.[۱]
۲- آزادی اباصلت
ابوالصلت از یاران نزدیک امام رضا (علیه السلام) میگوید: پس از شهادت امام هشتم (علیه السلام) به فرمان مأمون زندانی شدم. یک سال زندانی بودم و دلتنگ شدم، شبی بیدار ماندم و به عبادت و دعا پرداختم و پیامبر و خاندان گرامی او را شفیع خویش قرار دادم و خداوند را به حرمت آنان سوگند دادم که مرا نجات دهد. هنوز دعایم تمام نشده بود که دیدم امام جواد (علیه السلام) در زندان نزد من است.
فرمود: ای ابوالصلت سینه ات تنگ شده است؟
عرض کردم: آری به خدا سوگند. فرمود: برخیز
حضرت دست بر زنجیرهای من زدند و آنها باز شدند. دست مرا گرفتند و از زندان بیرون آوردند، نگهبانان مرا میدیدند، اما به کرامت آن حضرت توان سخن گفتن نداشتند، امام وقتی مرا بیرون آورد فرمود: برو در امان خدا، بعد از این هرگز مأمون را نخواهی دید و او نیز تو را نخواهد دید و همچنان شد که امام فرموده بودند.[۲]
۳- گستاخی و سرانجام آن
محمد بن زکریا مى گوید: مأمون هر نیرنگى که داشت براى امام جواد (علیهالسلام) به کار برد (تا آن حضرت را آلوده و دنیاطلب نشان دهد) ولى چیزى دستگیرش نشد چون عاجز شد و خواست دخترش را براى زفاف حضرت فرستد، دستور داد دویست دختر از زیباترین کنیزان را همراه با ظرفى که در آن گوهرى بود بدهند که حضرت در کرسى دامادى مى نشیند به امام جواد (علیهالسلام) بدهند و خود را در نگاه امام قرار دهند؛ ولی امام به آنها توجهى نکرد.
مردى بنام مخارق تارزن و آوازه خوان با ریشهایی بلند به دعوت مأمون در مجلس بود و به مأمون گفت: یا امیرالمؤمنین اگر او (امام جواد علیهالسلام) مشغول کارى از امور دنیا باشد همانطوری که تو مىخواهى او را به دنیا مشغول مىکنم. سپس در برابر امام جواد (علیهالسلام) نشست و آوازى شروع کرد که اهل خانه دورش جمع شدند و شروع کرد به ساز زدن و آواز خواندن ، ساعتى ادامه داد.
حضرت به او اعتنایى نمىفرمودند و به راست و چپ هم نگاه نمىکردند سپس سرش را به طرف او بلند کرد و فرمود:
اى دراز ریش از خدا بترس، ناگهان ساز و ضرب از دست مخارق افتاد و تا آخر عمر دیگر دستش کار نمى کرد.
مأمون از حال او پرسید جواب داد:
چون امام جواد علیه السلام بر من فریاد زد دهشتى به من دست داد که هرگز از آن بهبود پیدا نمى کنم.[۳]
۴- سخن گفتن عصا
یحیى بن اکثم که قاضیالقضات بود و از دشمنان سرسخت اهل بیت و گرفتاران عُجب و حریص بر مقام و مال دنیا بهشمار میرفت؛ مى گوید:
روزى داخل شدم که قبر پیامبر خدا (صلىاللهعلیه) را زیارت کنم، ابوجعفر محمد بن علی (امام جواد علیهالسلام) را دیدم و با او درباره مسائل گوناگونى مناظره کردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: میخواهم چیزى از شما بپرسم ولى شرم دارم، امام فرمود: من پاسخ آنرا بدون آنکه سؤالت را بر زبان آورى مىگویم، تو مىخواهى سؤ ال کنى، امام کیست؟
گفتم: آرى به خدا سوگند سؤالم همین است .
فرمود: منم
گفتم: نشانهای بر این مدعا دارى؟
در این هنگام عصایى که در دست آن حضرت بود به سخن درآمد و گفت :
إِنَّ مَولائى إمامُ هذَا الزَّمانِ وَ هُوَ الحُجَّة .
همانا مولاى من حجت خدا و امام این زمان است.[۴]
۵- نجات همسایه
على جریر مى گوید: در محضر حضرت جواد (علیه السلام) بودم، گوسفندی از خانه امام (علیه السلام) گم شده بود، یکی از همسایگان را به اتهام دزدی گوسفند نزد امام آوردند، فرمود: وای بر شما او را رها کنید گوسفند را او ندزدیده هم اکنون گوسفند در فلان خانه است بروید گوسفند را بگیرید.
به همان خانه ای که امام فرموده بود رفتند و گوسفند را یافتند و صاحب خانه را به اتهام دزدی دستگیر کرده و کتک زدند و لباسش را پاره کردند، اما او سوگند یاد کرد که دزدی گوسفند کار وی نیست.
او را نزد امام (علیه السلام) آوردند، وای برشما براین شخص ستم کردید، گوسفند خودش به خانه او وارد شده و او اطلاعی نداشته است.
آنگاه حضرت جواد (علیه السلام) از او دلجویی کردند و مبلغی برای تهیه لباس به او پرداختند.[۵]
۶- خاک طلا شد.
اسماعیل بن عباس هاشمى مى گوید: روز عیدى خدمت حضرت جواد (علیه السلام) رفتم و به آن جناب از تنگى معاش شکایت کردم آن حضرت مصلاى خود را بلند کرد و از خاک که یک تکه طلا شده بود به من عطا فرمود. آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود.[۶]
۷- برگ زیتون نقره میشود.
ابوجعفر طبرى از ابراهیم بن سعید روایت کرد که دیدم حضرت امام محمد تقى (علیه السلام) روی برگ درخت زیتون دست مى زد، پس آن برگ نقره مى شد، من آنها را از آن حضرت گرفتم و بسیارى از آنها را در بازار خرج کردم و هرگز تغییرى نکرد و نقره خالص شده بود.[۷]
۸- زنده شدن گاو
در سفر امام جواد (علیه السلام) از مدينه به بغداد، وقتي حضرت به منطقه زباله در نزدیکی کوفه رسیدند، زن ضعيفي را مشاهده كردند كه بر بالاي جسد گاوی مرده در كنار راه نشسته و گريه مي كند؛ حضرت علت گريستن زن را از او پرسيد.
زن در جواب گفت: يا بن الرسول الله، من زني ضعيفم، قدرت هيچ كاري را ندارم و اين گاو همه سرمايه زندگي ام بود كه اكنون مرده است.
حضرت فرمود: اگر خداي متعال آن را زنده كرد چه خواهي كرد؟
عرض كرد اي پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود.
آنگاه حضرت دو ركعت نماز بر جاي آورد و درباره دعا كرد؛ سپس با پاي مبارك خود به پهلوي گاو زد و حيوان زنده شد.
در اين هنگام زن فرياد زد كه اين آقا عيسي بن مريم است.
حضرت فرمود: نه، بلكه او بنده اي از بندگان مورد عنايت خداست، اين از اوصياي پيامبران است.[۸]
۹- جاى انگشت بر سنگ
عمر بن یزید میگوید: دیدم که امام محمد تقى (علیهالسلام) را پس گفتم یابن رسول الله علامت امام چیست ؟ فرمود آن است که اینکار را به جا آورد پس دست خود را بر سنگى گذاشت و جاى انگشتانش در آن سنگ ظاهر شد.[۹]
--------------------------------------
پینوشت:
[۱] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۰، ص۴۶.
[۲] . شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ـ علیه السلام ـ ،ج۲، ص۲۴۷.
[۳] . مناقب ابن شهرآشوب - ج ۴، ص ۳۷۷
[۴] . فرازهایى از زیارت امام محمد تقى - مفاتیح الجنان ص ۸۸۰.
[۵] . بحارالانوار، ج۵۰، ص۴۷.
[۶] . محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه ص ۲۰۹.
[۷] . همان.
[۸] . عزیزالله عطاردی قوچانی، مسند الامام الجواد (علیهالسلام)، ص۱۲۵.
[۹] . مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی، نورالابصار، ص ۲۸۲