منشأ دین، جهل و ترس بشر بیان شده است. «به چه دلیل؟». یاد خدا، به دلیل آرام بخشی آن است.
در فضای مجازی و در شبکههای اجتماعی، سلسله کلیپهایی در نقد دین منتشر شده است. در یکی از این کلیپها، منشأ دین جهل و ترس بشر بیان شده است. شاید یکی از ریشههای این فرضیه، سخنان راسل باشد. وقتى در پاسخ به سوالی گفت: گمان مى كنم منشأ مذهب قبل از هر چيز ديگر، ترس و وحشت باشد. انسان خود را بى نهايت ناتوان احساس مى كند و علّت اصلى وحشت او سه عامل است: بلايى كه طبيعت مى تواند بر سرش بياورد؛ به طور نمونه: به وسيله رعد او را به هلاكت رساند، يا در اثر زمين لرزه در اعماق زمين مدفون شود. دوم، آسيبى است كه ابناى نوع خودش مى توانند به او برسانند؛ به طور نمونه در ميدان جنگ او را بكشد.
عامل سوم كه وابسته به مذهب است، عبارت از اعمالى است كه شهوات ويژهی انسان به هنگام غليان و شدت میتوانند او را به انجام آنها وادار كنند؛ البته انسان به خوبى میداند كه پس از اعادهی آرامش، از اين كه چنين اعمالى انجام داده است، متاسف خواهد شد. اين ها علل اصلى ترس و وحشتى است كه اكثريت مردم به آن دچارند. مذهب از شدت اين خوف و ناراحتى مى كاهد.[1]
نقد
در گام نخست میتوان از راسل و همفکرانش پرسید: به چه دلیل، با کدام سند، با کدام شاهد، شما منشأ دینداری را ترس معرفی میکنید؟ اگر صرف ادعا باشد، ممکن است به قول خودتان در کتاب «چرا من مسیحی نیستم؟» کسی ادعا کند که هماکنون در گرداگرد زمین و در فضا، یک قوری در حال چرخش است. صرف یک فرضیه، بدون به دست دادن شواهد کافی -که راه را بر هر احتمال جایگزینِ مورد اعتنا ببندد- نمیتوان حکم صادر کرد! مومنان میگویند که روی آوردن به دین که اساس آن، قدرتی فراگیر و بیپایان (خدای هستی) است، نوعی گرایش فطری است که با شکل گیری انسان، در وجودش جریان مییابد. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ [روم/30] پس حق گرایانه، به سوی این آیین روی آور،[با همان] فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است ولیکن بیشتر مردم نمی دانند».
نقد دیگر آن که اگر تنها به علت ترس، انسان دست به انتخاب دین زده است، چرا به انتخابهای فراوان دیگر بسنده نکرده است. آنها کم هزینهتر و آسانتر بودهاند؛ به طور نمونه: مانند حیوانات، گریختن، شیهه و شیون سردادن، مخفی شدن و ...
و در آخر آن که اگر علت پیدایی دین، ترس باشد، پس هر جا ترس هست، دین هست و هر جا دین نیست، ترس نیست. آیا هیچکدام از این دو گزاره را شما و یا هر کس دیگری، میپذیرد؟ آیا این دو، درستند؟ آیا به راستی مومنان و دین داران، ترسوترین مردم بودهاند؟ آیا هر که ایمانش قویتر است، ترس و وحشت و اضطرابش هم بیشتر است؟ آیا علمای دین مضطربترین افرادند؟ با مطالعه تاریخ، عکس این مساله را مشاهده میکنیم، مسلمانان صدر اسلام و بعدها در جنگهای دیگر از خود رشادتها نشان دادند و حتی تا قلب اروپا پیش رفتند، رهبران دینی مانند ائمه اطهار(علیهمالسلام) از آرام ترین مردم بودهاند که هیچ تلاطمی نتوانسته روحیه قوی و بلند آنان را در هم بشکند، آنان با اتکا به نیرویی بالاتر هرگز به ذلت تن ندادند. ولی بر عکس، بیدیننان غالبا از ترسوترین افراد بودهاند که به هر ذلتی تن داده و برای حفظ جان، هر خواری و مذمتی را پذیرفته اند.
حقیقت آن است که:
جهان کنونی، جهانی آکنده و آشفته است. آکنده از تکنولوژی و مظاهر دلفریبش که هر روز در چهرهای دیگر، رخ مینماید و انسان را مات و مبهوت خویش ساخته و تنش را آسوده میسازد و آشفته از تنهایی، بانگ و جار درون و عطش سیری ناپذیر روحِ ناآرامش، که او را بیقرار ساخته تا آنجا که به هر دار و دری میکوبد، تا اندکی سکنی گزیند. رنجها و ناکامیها، ناتوانیها و شکستها، خودکشی، دیگر کشی، احتکار و اعتیادها و ... همه و همه شواهد این ناآرامی درون است؛ تا بدانجا که فریاد برآورده است که: آیا براستی زندگی کردن با آماجی از مرگ و میرها، جنگ و جدلها، حوادث و مشکلات، رنج و رشکها چه معنایی دارد؟ آیا ارزشی هست که ادامهی این زندگی را معنا دار سازد؟ یاد خدا، به دلیل آرام بخشی آن است؛ همانگونه که قرآن کریم به روشنی، یادآوری میکند: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [رعد/28] همان کسانى که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد».
_________________________________
پینوشت
[1]. راسل، برتراند، جهانى كه من میشناسم، ترجمهی روح الله عباسى، چاپ چهارم، تهران، شركت سهامى سپهر، 2537، ص 28.
نظرات
گرامی در مطالعه فلسفه مشکل دارید منشا اعتقادات ترس در عقیده راسل نیست در فلسفه زیگموند فروید هست
این نظریه به علم روانکاوی برمیگرده و اتفاقا تاریخ هم خوب اون رو نشون میده
مثلا فروید در بررسی افراد میبینه که به این دلیل به جهنم ایمان دارند که نمیتونن قبول کنن زندگی با مرگ تموم میشه و فکر میکنن اینجوری دنیا بی معنی میشه و نوعی ترس در اونها بوجود میاره
فروید فراتر میره و حتی دلیل گرایش به دین رو سرکوب هم میدونه
مثلا در یونان مردمانی که به دلیل فشارهای زندگی و عدم تفریح افسرده شده بودند خدایی به نام دیونیسوس که خالق شراب بود رو بوجود اوردن (سرکوب شادی و نتیجش خالق)
یا مردم عربستان که سالها دچار سرکوب نظامی توسط ایران بودند خالقی قادر مطلق ساختند
هزاران هزار مثال دیگه هست که دلیل گرایش به دین رو ترس و سرکوب میدونه! البته این به این معنیست که دیندارها ترسو هستند خیر اونها از ترس بیزارند و به دنبال پناهگاهی هستند که از دست ترس و سرکوبها به اون پناه ببرند و این پناهگاه دین هست
وگرنه همه انسانها میترسند انسان بدون ترس وجود نداره
با گرایش فطری مخالفم
چون ترس در همه افراد وجود داره فطری به نظر میاد وگرنه گرایش به دین فطری نیست
البته خودتون در اخر مطلبتون حرف خودمو گفتید این نشون میده که دلیل گرایش به دین رو میدونید اما دچار سوتفاهم در سخنان برتراند راسل شدید و فک کردید منظور راسل چیز دیگه ای بوده
خلاصه دین همین بوده یه پناهگاه خوب برای ترسهای یک انسان
اما ما در قرن ۲۱ زندگی میکنیم در قرن پیشرفت ما به دنبال ارامش نیستیم ما به دنبال هیجان و شور و شوق هستیم
ما از ترسها فرار نمیکنیم ازشون بهره میگیریم و در صورت نیاز باهاش مبارزه میکنیم
ما در دوران دموکراسی هستیم و از سرکوبات خبری نیست و اگر هم خبری شد پناهگاه نمیسازیم
میجنگیم
خلاصه در قرن بیست و یک ارامش فقط مال زمان خواب و مرگ هست کسی که میخواد زندگی کنه باید هیجان داشته باشه
باید شور داشته باشه
باید کنجکاوی داشته باشه
و مهمتر از همه با ایمان به خودش و اراده اهنین به سوی اهدافش حرکت کنه
اگه در شرایط فشار انگیز اجتماعی هست سعی کنه در لحظه زندگی کردن رو بیاموزه
اگه از شهر بیزار هست به پارک و طبیعت مراجعه کنه
اگه افسرده هست به روانشناس مراجعه کنه تا راهی برای خارج شدن از این شرایط پیدا کنه
و اگه نمیدونه پس از مرگ چی میشه یا نمیدونه که در جهان چی درسته چی غلط سریع ده هزارتا دنیا تو مغزش نسازه(عالم مثال و عالم زر و برزخ و بهشت و جهنم و...)
بلکه مطالعه کنه و از نظر و طرز فکر اجدادش در این موارد بهره مند بشه
و خودش رو کاملا در اختیار علم و منطق بزاره
بدرود
سلام الله علیکم!
لطفا طلیعه ی بحث رو یه بار دیگه مطالعه بفرمایید!
یا حق!