11:53 - 1400/03/01
با اینکه هفده سال بیشتر نداشتم، خوب به یاد دارم که دست راستم را توی دستش گرفت و گفت: « اول نماز بعد درس ».
آخرین شبی بود که بابام را می دیدم. برخی اقوام دورش حلقه زده بودند در حالی که لحظه های پایانی عمرش بود. از بین همه فرزندانش من آنجا بودم. بابام به من اشاره کرد. نزدیک رفتم ببینم چه می گوید. سرم را جلوتربردم تا خوب متوجه حرفش بشوم. با اینکه هفده سال بیشتر نداشتم، خوب به یاد دارم که دست راستم را توی دستش گرفت و گفت: « اول نماز بعد درس ». فهمیدم که درس و نماز خیلی مهم اند که پدرم با آن حالش فقط سفارش این دوتا را کرد.
کلمات کلیدی: